Get Mystery Box with random crypto!

رمان پرستار شیطون من

Logo saluran telegram parstarshitonmay — رمان پرستار شیطون من ر
Logo saluran telegram parstarshitonmay — رمان پرستار شیطون من
Alamat saluran: @parstarshitonmay
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 4.15K
Deskripsi dari saluran

تبلیغات و تبادلات:
@Advertisingvip_bot

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-05-17 13:46:37 پاتوق دوستی های ماندگار :
خوش آمدید
پاتوقی برای دوستی های ماندگار
اینجا ماندگار شدن لیاقت میخواد هر کسی ماندگار نمیشه ما گروهی از دوستان عزیزمون گلچین میکنیم و تو گروه پاتوق دوستی های ماندگار اونا جوین میکنیم
پی وی اعضا: ریمو و بن

خوشحال میشیم جز خانواده مجازیمون بمونید
https://t.me/+pOGqRUuawZ5lZTQ0
3.8K views10:46
Buka / Bagaimana
2023-05-17 13:38:27 #پرستار‌شیطون‌من695



قلبم دیگه نمیزد و حس میکردم مغزم توی سرم در
حال کوبیدن به جمجمه و میخواد منفجرش کنه
سعی کردمو نگاهمو از روی گوشی و بنیامین بردارم
تا حساسترش نکنم و به حالت قهر چرخ زدم

باز کردن گوشی کافی بود تا فیلم پلی بشه
انگار تمام لحظه ها و ادم های زندگیه من موندگاریشون
و خوشبختیم فقط به یه مو بند بود که مدام تا مرز
پاره شدن پیش میرفت و من هربار یه گره تازه میزدم
تا برای همیشه از هم نپاشم

ماشین حرکت کرد و من چشم از جاده که تا اون لحظه
فکر و خیال نمیذاشت چیزی ازش ببینم برداشتم
و سر چرخوند سمتش... موبایل توی مشتش
بود و با یه دست فرمون رو نگه داشته بود

_اگه فیلم غیر اخلاقیم نگاه میکردی ناراحتم نمیکرد
حداقل دراون حد که بخوام ازت بازجویی کنم ناراحتم
نمیکرد گیتا ولی میدونی چیا منو ناراحت میکنه؟؟

اینکه خیال کنی من تو رو اینجوری میبینم
وقتی حالت بهم ریخته است و با بخاری که روی اخرین
درجشه بازم میلرزی و بینی و انگشتای کبود شده
از سرمات فکر میکنم داری س و پر نگاه میکنی

غم توی چشماته... نم اشک روی مژه هاته
انگار سنگینی قلبتو نگاهت داره قلب منم متلاشی میکنه
اون وقت میترسی من به این فکر کنم که داری فیلم...

نفس گرفت و حرفشو نیمه ول کرد و کف دستشو
کلافه و عصبی و روی فرمون کوبید و نگاهشو ازم گرفت
جذاب بودی و با هر کلمه برام جذابتر میشد
شبیه یه معادله ساده که هر حرکتی از سمتش منو
درگیر میکرد و وسط مجهولای سخت مغزم غرق میشدم

صداشو پایین تر اورد و بدون اینکه نگام کنه پچ زد

_بهت اعتماد کردم... خواستم که بهت اعتماد کنم

سر چرخوند به چشمام خیره شد و مردمکش روی
صورتم چرخ زد و دوباره ازم چشم برداشت تا مسیرو ببینه

_میدونی از کی اعتماد کردم؟؟ از وقتی پاتو گذاشتی
توی اون خونه و وقتی دراومدی قلبم توی سینم وایستاد
قبل از اون نگاهای محجوبت گیجم میکرد
ولی اون شب حل شدم توی چشمات...مغزم چیزاایی
میگفت که شواهد میگفتن... تنت بوی نفست
حال نزارت ،،دستای اون حرومزاده و لباسهای پارت
3.8K views10:38
Buka / Bagaimana
2023-05-17 13:37:57 #پرستار‌شیطون‌من694


نفس گرفتم و برای اطمینانم که شده دستم و روی
دستش گذاشتم و سرخم کردم تا بهتر ببینمش

_ازم ناراحت شدی بنیامین؟؟ بخدا چیزی نبود که...

+باشه... باشه گیتا... من نگفتم ازت ناراحتم نمیخواد
بی جهت همه چیزو پشت هم و تند تند توضیح بدی

حالت صورتش نه عصبانی بود نه خوشحال
از این حالت خنثی و نامعلومی که صورتش پیدا میکرد
واقعا بدم میومد چون نمیتونست تشخیص بدم الان
لازمه چه برخوردی باهاش داشته باشه

_اگه ناراحت نیستی پس چرا بی جهت داد میزنی بنیامین

داد نمیزد فقط تن صداش از حالت عادی بالاتر بود
ولی تنها راهی بود که به ذهنم میومد تا بفهمم چشه

جفت ابروهاش بالا پرید و بدون حرف دنده عقب گرفت
و ماشین رو توی جاده خلوت انداخت

_داد نزدم گیتا... نمیدونم چرا امروز اینقدر حساس شدی
دوست ندارم باهام جوری برخورد کنی که انگار غریبم
ما توی اون خونه لعنتی واقعا عاشق هم بودیم
و عاشقانه رفتار میکردیم گیتا‌... من خیال میکردم
جز حقیقت هیچی ازت نشنیدم هیچوقت

خوردم به اون ویس،، به اون صدا،، به صدایی که
مدتها بهم حالی میکرد دیوونه وار منو میخواد
نتونستم بمونم کنارت... اشتباه کردم ولی نتونستم
شاید داری تلافی اون موقع رو میکنی ولی نکن گیتا

نکن... تمومش کن این اصلا خوب نیست ،،نکن
بذار حداقل حس کردم پشت همه مصیبتا خودتو دارم

گیج سرتکون دادم که دستشو از زیر دستم بیرون کشید
و فرمون رو گرفت و من مشتمو روی پام کشوندم
این رفتارای عجیبش حس بدی بهم میداد
این یهویی به رخ کشیدناش که گناهامو تو چشمم میزد
اما سکوت کردم.... شناسنامم انقدر پر شده بود
که ترجیح دادم حتی شکایت هم نکنم

سرمو پایین انداختم و خودمو توی صندلی فرو بردم

_من چیزی نگفتم بنیامین که اینا واکنشت باشن
فقط یه فیلم بود اگه میخوای توام ببینیش بیا بگیر ببین

موبایل رو روی رون پاش کوبیدم و بنیامین بی هوا
سمتم سر چرخوند و خیره نگاهم کرد
گوشی رو واقعا از روی پاش برداشت و نگاه کوتاهی بهش
انداخت و دکمه پاورش رو زیر انگشت شصتش فشار داد
3.1K views10:37
Buka / Bagaimana
2023-05-17 13:35:13 #پرستار‌شیطون‌من693


_فیلم مورد داره؟؟

چند ثانیه مات زده به چشماش خیره موندم که
لباشو جمع کرد و خنده نصفه نیمه اش رو خورد

همون نگاه مشکوک و پر از شیطنتش باعث شد
نفسی که تو سینه حبس کرده بودمو نامحسوس بیرون بدم
و گوشی رو بدون اینکه بیشتر ببینه سمت خودم چرخوند

دکمه پاور رو فشار دادم و چشم از بنیامین برداشتم
و به اسفالت خیابون روبه روم که وسطش یه گربه
دور خودش جست میزد و میچرخید نگاه انداختم

_خب میذاشتی منم یکم ببینم شاید خوشم میومد

کلافه و بهم ریخته بودم و دستام هنوزم یه لرزش خفیف داشت
عجیب بود واسم که بنیامین متوجه چیزی نشده
شاکی سر چرخوندم و اسمشو صدا زدم که خندید

_کف دستت جلوش بود ندیدم فقط جای مورد دارشونو دیدم

بلندتر خندید و من مشتمو توی بازوش کوبیدم
دلم میخواست میتونستم محکم تر بزنم
با کسی دعوا کنم و مشتامو حوالش کردم تا یکم از
حال بد و خشم و نفرتم کم کنم ولی بنیامین هیچوقت
نمیتونست اون ادمی باشه که تو ذهنمه

_فیلم نبود اذیت نکن... دوستای قدیممو پیدا کردم
توی گروه پرستارا دیدم یکیشون اینو فرستاده
نوشته یه مورد اورژانسیه نمیدونیم باید چکارش کنیم

بازش کردم اولش بیمارستان و مریض بود
یهو این اومد و شروع کرد .... همون صداها که خودت میدونی
واسه همینم هول شدم گوشی از دستم افتاد

بنیامین بی جهت دوباره به صورت زل زد و لبخند ملایمشو
تحویلم داد و من بعد چند ثانیه ازش رو گرفتم
این اتفاق واقعا برام افتاده بود ولی تقریبا 2سال پیش
وقتی بعد از مدتها بیکاریم به خاطر مهبد دوستامو پیدا کردم

چقدر اون روز مهبد منو به خاطر اون فیلم سرزنش کرد
از نظر اون من مایه خجالتش بودم
شاید حقم داشت،،توی جمع خانوادگی بودیم و
صدای فیلم بلند بود و همون باعث شد یک هفته
از مت گوشیو بگیره و توی خونه حبسم کنه

خیال میکردم همه چیز از علاقه زیادشه و تعصبی
که روی منو زندگیمون داره اخلاق گندشو بیشتر میکنه

با روشن شدن ماشین سر چرخوندم و به نیم رخ
بنیامین نگاه کردم... یه جوری لبخند مات و نصفه و نیمه
تحویلم داد که استرس گرفتم نکنه انقدر بد دروغ گفتم
2.6K views10:35
Buka / Bagaimana
2023-05-17 13:34:49 #پرستار‌شیطون‌من692



فیلمو پلی کردم و برای بار هزارم بنیامین رو از نظر گذروندم
صدای جیغ و ناله های پر دردم فضایی کوچیک
اتاقک ماشین رو پر کرد و با وحشت تندتند دکمه کم
کردن صدا رو فشار دادم تا کامل قطع شد

باورم نمیشد دارم فیلم دست و پا زدنام زیر هیکل درشت
و متعفن مهبد رو توی گوشیم میبینم و
یه نفر دیگه هم اونجا بوده... یکی از رفقای مهبدم منو توی
اون وضعیت دیده و ازم فیلم گرفته بود

دستم اونقدر میلرزید و بی جون شده بود که گوشی
از بین انگشتام سر خورد و کف ماشین گذاشت
چجور ممکن بود یه مرد انقدر کثیف و بی ناموس باشه
کسی که قبلا زنش بوده رو اونجور به نمایش بذاره

با صدای در ماشین هول زده خم شدم و دنبال گوشی
زیر پام گذاشت ولی نتونستم پیدا کنم
حالم انقدر بد بود که نمیدونستم اصلا دارم چکار میکنم

بنیامین توی ماشین نشست و چرخ زد تا پلاستیک میوه ها
رو صندلی عقب بذاره ولی نگاهش نکردم
میدونستم حالم انقدر نزار و داغون هست که سریع
از دیدن قیافم متوجه بشه یه اتفاقی افتاده

دستمو زیر پام کشیدم و دندونامو فشار دادم
من که اصلا تکون نخورده بودم این گوشی لعنتی چجور
رفته بود زیر صندلی و پیداش نمیکردم
بدون اینکه نگاه کنم دستمو بردم زسر صندلی و
بی هوا با بنیامین که خیرم شده بود چشم تو چشم شدم

سمتم خم شد و بوسه نرم و یهویی به پیشونیم که
سمتش بود زد و به طرفم کامل خم شد

_من دارم میبینمش گیتا بذار خودم واست برش دارم
همین جلوعه بی خودی داری خودتو اذیت میکنی

همین جمله بود که برق از سرم پروند و قلبم توی سینم
پایین ریخت و نفسم  توی سینه حبس کردم
دستش تا سمت پای چپم رفت سریع دستمو به
همون جا که نگاهش بود کشوندم و بالاخره گوشی رو
لمس کردم و از گوشه صندلی موبایلو  بیرون کشیدم

_عه....اره این همین گوشه بوده من فکر کردم رفته زیر

گردنشو کامل خم کرد و سمت دستم پایین اورد
ابروش بالا پرید و چشم چرخوند به چشمام زل زد
دوباره نگاهش برگشت روی دستمو گوشی
رد نگاهشو گرفتم و به گوشی رسیدم که صفحش سمت
بینیامین بود
2.5K views10:34
Buka / Bagaimana
2023-05-17 13:30:36 #پرستار‌شیطون‌من691



به پشتی صندلیم تکیه دادم و پیام بعدی رو خوندم

«تو که خیلی وقتا از شغلت مثل آشغال خودتو دور انداختی
جای توام بین اون ادما نبود عزیزکم

هیچ ادم احمق و پول پرستی مثل تو که خود فروشی
میکنه لیاقت لباس و کارش رو‌ نداره
اما بهت پیشنهاد میکنم بخاطر نجات زندگی و
از دست ندادن کار و حرفه اون مردکم که شده
مثل یه دختر خوب به حرفهای شوهرت گوش بدی»

«شاید خیلی ها فکر کنن چرا سرتو نبریدم و بذارم رو سینت
خودم واست میگم گیتا....
چون تو هیچ ارزشی برای من و زندگیم نداشتی و‌نداری

به همه آشنا ها گفتم بعد پدر و مادرت خودکشی کردی
اتفاقا برات سنگ قبرم سفارش دادم و سرخاکت
چند روزی رو عزاداری کردم »

عکسی که فرستاده بود رو باز کردم و دستام به لرز
افتادن و قلبم توی سینم منجمد شد
باورم نمیشد کسی که عاشقش بودم انقدر ازم بیزار بوده
تصویر قبر خودم بود که عکسمو روش حک کرده بودن

اشکم روی گونم افتاد و از عکس بیرون اومدم اما
ناخواسته انگشتم روی صفحه لغزید و سیوش کردم
پیام بعدی رو خوندم و بدن وا رفتمو به صندلی فشردم

«من میتونم ازتون شکایت کنم و حکم مرگتون رو
از قاضی بدون دردسر درست کردن برا خودم بگیرم
اونوقت میتونم طناب دار اون حروم لقمه رو خودم
گردنش بندازم و تو رو سنگسار کنم»

سرم تیر کشید و ای بلندی پچ زدم و به بیرون نگاه انداختم
بنیامین توی میوه فروشی جلوی سینی پرتقالا
وایستاده بود و با فروشنده خوش و بش میکرد

«اما دلیل آخری که بهت میدم از بقیش مهمتره
آدرسو برات همینجا فرستادم... دو روز دیگه میخوام
زیرم باشی خانوم گیتا سلحشور... »

یه بار دیگه به بنیامین نگاه کردم و بعد اطمینانم
دانلود فیلم رو زدم و انگشتای یخ زدمو روی رونم فشار دادم
اونقدر دانلودش برام طول کشیده بود که دلم میخواست
موبایلو توی شیشه ماشین بکوبم و هردوشو خرد کنم

استرس اومدن بنیامین از دیدن اون فیلمم برام بیشتر شده بود
به محض دانلود شدن فیلم سربلند کردم
بنیامین داشت میوه ها رو حساب میکرد
2.5K views10:30
Buka / Bagaimana
2023-05-08 11:13:53 #پرستار‌شیطون‌من690

تمام مدت دیگه جرات نداشتم به موبایلم نگاه کنم
بنیامین به خواستم احترام گذاشته بود و نرفت درمونگاه
واقعا هروقت پام به اینجاها باز شده بود ضربه خورده بودم
همه چیز از همین شغلم شروع شده بود

بخاطر حماقتی که کردم و جذابت دکتری که فریبم داد
مهبد رو همه پرسنل بیمارستان دوست داشتن و
دخترا برای گپ زدن و کنارش بودن سر و‌دست میشکستن

خیال میکردم به چیزی که میخواستم رسیدم
به خودم میبالیدم که این نره غول مورد علاقه همه رو
من به دست اوردم و تازه برای باهاش بودن ازش
پولم میگیرم و چند لول از بقیه بالاترم

پوزخند به افکار خودم زدم و بنیامین همزمان ماشین
رو نگه داشت و من چشم از خیابون بارون خورده برداشتم

_چی شد ؟ رسیدیم؟؟ چرا کنار خیابون نگه داشتی؟

لبخندی زد و دستشو برای بار هزارم روی پیشونی
و پوست صورتم لغزوند و موهامو پشت گوشم فرستاد

_میخوام یکم میوه بخرم،،نذاشتی که ببرمت دکتر
ببینتت حداقل یه سرم بزنی خیالم راحت بشه
ولی دیگه میتونم چهارتا پرتقال و لیمو بخرم که؟
یا اونم برات بدشگونه و هسته داره جوونه میزنی؟

چشم غره ای بهش رفتم و ایش کش داری گفتم
_واقعا که بنیامین ،،حالا تو مسخره کن،،به وقتش که
بهت ثابت میشه حرفم درسته و پرت و پلا نمیگم

انگشت شصتشو نرم رو گونم کشید و بی هوا لباشو
روی پیشونیم گذاشت و ازم فاصله گرفت

_من همیشه باورت میکنم گیتا،،حتی اگه کل دنیا
جمع بشن و بهم ثابت کنن دارم اشتباه میکنم
بمون من زود برمیگردم قربونت برم

لباش مثل مهر داغی بودن که به پیشونیم چسبوندن
و حتی با رفتنشم یه ذره از حرارتش کم نشد
نمیدونم چند دقیقه به جای خالیش و مسیر رفتنش
مات خیره مونده بودم و جای لباشو لمس میکردم

بار اولش نبود... اما وقتی توی اوج غم و بی کسی داری
دست و پا میزنی یه بوسه کوتاه اندازه یه بغل چند ساله
برات ارزش داره و قلب و روحتو تسخیر میکنه
شاید اینو هر کسی نفهمه،،، اما ادمایی که تجربه های
تلخ و بی کسی منو لمس کرده باشن حالمو درک میکنن

بغض کرده سرجام چرخ زدم و صفحه گوشی رو روشن کردم
5.8K views08:13
Buka / Bagaimana
2023-05-06 19:26:55 #پرستار‌شیطون‌من689




شماره رو نمیشناختم و مشکوک نگاهمو روش چرخوندم
پیام اول رو باز کردم و نفسم حبس شد
نیم نگاه کوتاهی به بنیامین انداختم و دوباره به
صفحه گوشی خیره شدم و سعی کردم اروم باشم

مهبد بود...مردی که حتی یه پیام سادشم منو تا
مرز نفس تنگی و سکته میتونست پیش ببره

«مدارکی که دستته هزارتا کپیش دست منه این
یه دلیل واسه اینکه باید به من سرویس بدی تا
آبروی خودتو مرده هات تو این کشور نره»

دندونامو روی هم فشار دادم و ته آرنجمو به شیشه
ماشین تکیه زدم و پیشونیم رو زیر انگشتم محکم نگه داشتم
پیام بعدی رو باز کردم و کلمه به کلمه وجودمو به لرز انداخت

«فیلمای آه و نالت رو از زن اون حرومزاده خریدم
انگار زنشم خیلی بدش نمیاد شما رو زجر کش کنه
ازش خوشم اومد... مثل خودم با جنمه این دلیل دومه
که ناله های تو و جناب وکیل رو تو مجازی پخش نکنم»

پشت بندش فیلمی برام فرستاده بود که بدون باز
کردنم میشد فهمید فیلم اولین رابطه ی احمقانه منو
بنیامینه که پریا به مهبد رسونده
خودم کرده بودم... خودم پریا رو با این مرد آشنا کرده بودم

_گیتا... گیتا با توام ... ببینمت ؟؟

سر بلند کردم و به چشمای نگران بنیامین و ابروهای گره
خوردش زل زدم که رد نگاهش چرخ خورد روی گوشی
توی دستم و بی اختیار گوشی رو برعکس روی پام گذاشتم

یه لبخند نصفه و نیمه زدم که مطمین بودم زیاد
به چشم بنیامین نیومده و متوجهش نشده

_چیزی نیست ،،، خیلی سرم درد میکنه،،گمونم دارم
مریض میشم،،اخه چند ساعت توی باد و بارون راه میرفتم

چشمشو به سختی از روی گوشی برداشت و نگام کرد
پشت دستشو روی پیشونی و گونم گذاشت و سر تکون داد

_یکم بدنت داغه،، اول بریم دکتر بعد میریم خونه

دستمو سریع روی بازوش گذاشتم و سرمو به نشونه
منفی به چپ و راست تکون دادم
_نه تو رو خدا بریم خونه بنیامین،،دیگه نمیخوام پام
برسه درمانگاه و بیمارستان،،هربار رفتم با درد و عذاب
روحی ازشون بیرون اومدم دیگه نمیخوام برم

چند ثانیه مات خیرم شدم و شقیقمو بین انگشتام فشردم
واقعا سر درد سراغم اومده بود و شقیقه هام نبض میزد
5.4K views16:26
Buka / Bagaimana
2023-05-06 19:26:24 #پرستار‌شیطون‌من688



سرچرخوندم و به کوله ام که بنیامین روی صندلی عقب
گذاشته بود نگاه کوتاهی کردم
چشمام چرخید روی نیم رخ بنیامین و ماشین راه افتاد

بهش از مادرم و مدارک چیزی نگفتم
از دیدار خودم و مهبد هم نمیخواستم چیزب بگم
چه دیداری؟؟ باید چی میگفتم؟ که هنوز پشتم میسوزه
و درد دارم و سخت راه میرم چون با یه حرومزاده دیدار کردم

دندونامو روی هم فشار دادم و از شیشه ماشین
بیرون رو تماشا کردم ولی چشمهام چیزی نمیدید
ذهنم درگیر حرفهایی بود که مهبد زد
با خودم فکر میکردم شاید بهتره بنیامین رو  درجریان
اون پرونده بذارم و پشت بندش دل میزدم

اگه کار به جایی میکشید که با مهبد رو دررو بشه
و چیزی میفهمید ممکن بود برای همیشه از دستش بدم

_ناراحت نمیشی اگه ازت بخوام امشبو بریم خونه ما
شاید تا جای مناسبی رو جور کنیم یکم طول بکشه
دوست ندارم حتی یه ساعت باز تو خیابون باشی

به چشماش زل زدم که هر پنج ثانیه ارتباطش با چشمامو
قطع میکرد و جلوشو میپایید تا به کسی نخوریم
جز بنیامین نه کسی رو داشتم نه جایی رو
کی بود که معنی بی کسیه و بی مکانیه یه دختر رو بفهمه

سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و انگشتامو که از
گرمای بخاری یه جور خاصی میسوختن که انگار از
داخل جوش اوردن رو زیر بغلم فرو کردم

_با همون دوستت دوباره حرف بزن فکر خوبی بود
حق باتوعه بهتره حداقل مدتی از هم دور بمونیم
نمیخوام به خاطر من همه چیز رو از دست بدی بنیامین
دیگه مهبد و پریا دنبال زندگیمون میفتن و ما رو میپان
ریسکه و هر چی که گفتی حق داشتی

یه کاری کن همین یکی دو روزه برم اونجا
ولی میخوام قبلش اون زن رو هم ببینم وضعیتو بسنجم

طبق معمولی لبخند زد و سری به تایید تکون داد
و من دوباره برگشتم توی همون لاک غصه و فکر و خیال
موبایلمو دراوردم دکمه پاورشپ فشار دادم که یادم
افتاد خیلی وقته خاموش شده و روشنش نکردم

روشنش کردم و بنیامین رو دستم چشم چرخوند

_چقدر بخاطر خاموش بودنات حرص خوردم من

خندید و دکمه ولوم آهنگ ماشین رو فشار داد
که چندتا پیام پشت هم روی صفحه گوشیم ظاهر شد
3.8K views16:26
Buka / Bagaimana
2023-05-06 19:26:00 #پرستار‌شیطون‌من687

پشت کرد بره که آستینشو چنگ زدم و نگهش داشتم

_سردمه بنیامین ،،میشه منم از اینجا ببری؟؟؟

لبخند مهربونشو به صورتم پاشید و دستشو دورم
حلقه کرد و منو به پهلوش چسبوند
کولمو خودش ازم گرفت و روی دوشش انداخت

_همه چیزاتو ریختی توی همین کوله؟؟؟

سربلند کردم تا بهتر ببینمش و به سیبک گلوش که
از این فاصله به ادم چشمک میزد خیره موندم

_خیلی سنگینه؟؟ بدش خودم میگیرم بنیامین

توی گلو خندید و سری تکون داد که نشون بده داره
از خنگیم تاسف میخوره و من بهم برخورد
اخم ریزی کردم و به ماشینش نزدیک شدیم

_واقعا فکر میکنی کیفی که واسه تو سنگینه برا من
دوبرابر تو سنگین میشه خستم میکنه؟؟
برعکس از سبکیش تعجب کردم و سوال پرسیدم
کمتر دختری دیدم که وسایل کمی دنبال خودش بکشه

دوباره خندید و من چشمهامو توی حدقه چرخوندم
انگار همراهیم تا جلوی ماشین براش کافی نبود که
با من ماشین رو چرخ زد و در رو برام باز کرد

_اول اینکه من شبیه دخترای دیگه نیستم اقای پور کریم
دوم اینکه من وقتی از اون مرتیکه فرار میکردم
حتی یه ادامسم با خودم برنداشتم چه برسه به اینکه
بخوام بیشتر از یه کوله پر کنم

با غم روی صندلی نشستم و خودمو توی پشتی صندلی
فرو کردم تا یکم گرماش رو به خورد تنم بدم
بارون دوباره شروع شد و بنیامین با دو چرخید و داخل
ماشین نشست و استارت زد
بخاری رو روشن کرد و تا آخر چرخوند و سمت من
تنظیم کرد تا توجهش به منو تکمیل کرده باشه

_چی ازت میخواد گیتا؟؟ دنبال چیه؟؟

نفس خسته و بهم ریختمو بیرون دادم و شال خیسمو
کامل از دور سرم باز کردم و از شیشه دودی ماشین
به بیرون سرک کشیدم و به مردمی که زیر بارون میدویبدن زل زدم

_نمیدونم... تا دیروز فکر میکردم خودمو میخواد
خیال میکردم اونم بهم دل بسته که دست از سرم برنمیداره
اما حرف از انتقام میزنه... انتقام کاری که من نکردم
حتی نمیدونم چکار کردم و قضیه چیه

نمیدونم دوباره داره فیلم بازی میکنه یا حرفاش واقعیه
3.2K views16:26
Buka / Bagaimana