#پرستارشیطونمن692 فیلمو پلی کردم و برای بار هزارم بنیامین | رمان پرستار شیطون من
#پرستارشیطونمن692
فیلمو پلی کردم و برای بار هزارم بنیامین رو از نظر گذروندم
صدای جیغ و ناله های پر دردم فضایی کوچیک
اتاقک ماشین رو پر کرد و با وحشت تندتند دکمه کم
کردن صدا رو فشار دادم تا کامل قطع شد
باورم نمیشد دارم فیلم دست و پا زدنام زیر هیکل درشت
و متعفن مهبد رو توی گوشیم میبینم و
یه نفر دیگه هم اونجا بوده... یکی از رفقای مهبدم منو توی
اون وضعیت دیده و ازم فیلم گرفته بود
دستم اونقدر میلرزید و بی جون شده بود که گوشی
از بین انگشتام سر خورد و کف ماشین گذاشت
چجور ممکن بود یه مرد انقدر کثیف و بی ناموس باشه
کسی که قبلا زنش بوده رو اونجور به نمایش بذاره
با صدای در ماشین هول زده خم شدم و دنبال گوشی
زیر پام گذاشت ولی نتونستم پیدا کنم
حالم انقدر بد بود که نمیدونستم اصلا دارم چکار میکنم
بنیامین توی ماشین نشست و چرخ زد تا پلاستیک میوه ها
رو صندلی عقب بذاره ولی نگاهش نکردم
میدونستم حالم انقدر نزار و داغون هست که سریع
از دیدن قیافم متوجه بشه یه اتفاقی افتاده
دستمو زیر پام کشیدم و دندونامو فشار دادم
من که اصلا تکون نخورده بودم این گوشی لعنتی چجور
رفته بود زیر صندلی و پیداش نمیکردم
بدون اینکه نگاه کنم دستمو بردم زسر صندلی و
بی هوا با بنیامین که خیرم شده بود چشم تو چشم شدم
سمتم خم شد و بوسه نرم و یهویی به پیشونیم که
سمتش بود زد و به طرفم کامل خم شد
_من دارم میبینمش گیتا بذار خودم واست برش دارم
همین جلوعه بی خودی داری خودتو اذیت میکنی
همین جمله بود که برق از سرم پروند و قلبم توی سینم
پایین ریخت و نفسم توی سینه حبس کردم
دستش تا سمت پای چپم رفت سریع دستمو به
همون جا که نگاهش بود کشوندم و بالاخره گوشی رو
لمس کردم و از گوشه صندلی موبایلو بیرون کشیدم
_عه....اره این همین گوشه بوده من فکر کردم رفته زیر
گردنشو کامل خم کرد و سمت دستم پایین اورد
ابروش بالا پرید و چشم چرخوند به چشمام زل زد
دوباره نگاهش برگشت روی دستمو گوشی
رد نگاهشو گرفتم و به گوشی رسیدم که صفحش سمت
بینیامین بود