Get Mystery Box with random crypto!

#پرستار‌شیطون‌من693 _فیلم مورد داره؟؟ چند ثانیه مات زده به | رمان پرستار شیطون من

#پرستار‌شیطون‌من693


_فیلم مورد داره؟؟

چند ثانیه مات زده به چشماش خیره موندم که
لباشو جمع کرد و خنده نصفه نیمه اش رو خورد

همون نگاه مشکوک و پر از شیطنتش باعث شد
نفسی که تو سینه حبس کرده بودمو نامحسوس بیرون بدم
و گوشی رو بدون اینکه بیشتر ببینه سمت خودم چرخوند

دکمه پاور رو فشار دادم و چشم از بنیامین برداشتم
و به اسفالت خیابون روبه روم که وسطش یه گربه
دور خودش جست میزد و میچرخید نگاه انداختم

_خب میذاشتی منم یکم ببینم شاید خوشم میومد

کلافه و بهم ریخته بودم و دستام هنوزم یه لرزش خفیف داشت
عجیب بود واسم که بنیامین متوجه چیزی نشده
شاکی سر چرخوندم و اسمشو صدا زدم که خندید

_کف دستت جلوش بود ندیدم فقط جای مورد دارشونو دیدم

بلندتر خندید و من مشتمو توی بازوش کوبیدم
دلم میخواست میتونستم محکم تر بزنم
با کسی دعوا کنم و مشتامو حوالش کردم تا یکم از
حال بد و خشم و نفرتم کم کنم ولی بنیامین هیچوقت
نمیتونست اون ادمی باشه که تو ذهنمه

_فیلم نبود اذیت نکن... دوستای قدیممو پیدا کردم
توی گروه پرستارا دیدم یکیشون اینو فرستاده
نوشته یه مورد اورژانسیه نمیدونیم باید چکارش کنیم

بازش کردم اولش بیمارستان و مریض بود
یهو این اومد و شروع کرد .... همون صداها که خودت میدونی
واسه همینم هول شدم گوشی از دستم افتاد

بنیامین بی جهت دوباره به صورت زل زد و لبخند ملایمشو
تحویلم داد و من بعد چند ثانیه ازش رو گرفتم
این اتفاق واقعا برام افتاده بود ولی تقریبا 2سال پیش
وقتی بعد از مدتها بیکاریم به خاطر مهبد دوستامو پیدا کردم

چقدر اون روز مهبد منو به خاطر اون فیلم سرزنش کرد
از نظر اون من مایه خجالتش بودم
شاید حقم داشت،،توی جمع خانوادگی بودیم و
صدای فیلم بلند بود و همون باعث شد یک هفته
از مت گوشیو بگیره و توی خونه حبسم کنه

خیال میکردم همه چیز از علاقه زیادشه و تعصبی
که روی منو زندگیمون داره اخلاق گندشو بیشتر میکنه

با روشن شدن ماشین سر چرخوندم و به نیم رخ
بنیامین نگاه کردم... یه جوری لبخند مات و نصفه و نیمه
تحویلم داد که استرس گرفتم نکنه انقدر بد دروغ گفتم