Get Mystery Box with random crypto!

#پرستار‌شیطون‌من687 پشت کرد بره که آستینشو چنگ زدم و نگهش داش | رمان پرستار شیطون من

#پرستار‌شیطون‌من687

پشت کرد بره که آستینشو چنگ زدم و نگهش داشتم

_سردمه بنیامین ،،میشه منم از اینجا ببری؟؟؟

لبخند مهربونشو به صورتم پاشید و دستشو دورم
حلقه کرد و منو به پهلوش چسبوند
کولمو خودش ازم گرفت و روی دوشش انداخت

_همه چیزاتو ریختی توی همین کوله؟؟؟

سربلند کردم تا بهتر ببینمش و به سیبک گلوش که
از این فاصله به ادم چشمک میزد خیره موندم

_خیلی سنگینه؟؟ بدش خودم میگیرم بنیامین

توی گلو خندید و سری تکون داد که نشون بده داره
از خنگیم تاسف میخوره و من بهم برخورد
اخم ریزی کردم و به ماشینش نزدیک شدیم

_واقعا فکر میکنی کیفی که واسه تو سنگینه برا من
دوبرابر تو سنگین میشه خستم میکنه؟؟
برعکس از سبکیش تعجب کردم و سوال پرسیدم
کمتر دختری دیدم که وسایل کمی دنبال خودش بکشه

دوباره خندید و من چشمهامو توی حدقه چرخوندم
انگار همراهیم تا جلوی ماشین براش کافی نبود که
با من ماشین رو چرخ زد و در رو برام باز کرد

_اول اینکه من شبیه دخترای دیگه نیستم اقای پور کریم
دوم اینکه من وقتی از اون مرتیکه فرار میکردم
حتی یه ادامسم با خودم برنداشتم چه برسه به اینکه
بخوام بیشتر از یه کوله پر کنم

با غم روی صندلی نشستم و خودمو توی پشتی صندلی
فرو کردم تا یکم گرماش رو به خورد تنم بدم
بارون دوباره شروع شد و بنیامین با دو چرخید و داخل
ماشین نشست و استارت زد
بخاری رو روشن کرد و تا آخر چرخوند و سمت من
تنظیم کرد تا توجهش به منو تکمیل کرده باشه

_چی ازت میخواد گیتا؟؟ دنبال چیه؟؟

نفس خسته و بهم ریختمو بیرون دادم و شال خیسمو
کامل از دور سرم باز کردم و از شیشه دودی ماشین
به بیرون سرک کشیدم و به مردمی که زیر بارون میدویبدن زل زدم

_نمیدونم... تا دیروز فکر میکردم خودمو میخواد
خیال میکردم اونم بهم دل بسته که دست از سرم برنمیداره
اما حرف از انتقام میزنه... انتقام کاری که من نکردم
حتی نمیدونم چکار کردم و قضیه چیه

نمیدونم دوباره داره فیلم بازی میکنه یا حرفاش واقعیه