Get Mystery Box with random crypto!

#پرستار‌شیطون‌من695 قلبم دیگه نمیزد و حس میکردم مغزم توی سر | رمان پرستار شیطون من

#پرستار‌شیطون‌من695



قلبم دیگه نمیزد و حس میکردم مغزم توی سرم در
حال کوبیدن به جمجمه و میخواد منفجرش کنه
سعی کردمو نگاهمو از روی گوشی و بنیامین بردارم
تا حساسترش نکنم و به حالت قهر چرخ زدم

باز کردن گوشی کافی بود تا فیلم پلی بشه
انگار تمام لحظه ها و ادم های زندگیه من موندگاریشون
و خوشبختیم فقط به یه مو بند بود که مدام تا مرز
پاره شدن پیش میرفت و من هربار یه گره تازه میزدم
تا برای همیشه از هم نپاشم

ماشین حرکت کرد و من چشم از جاده که تا اون لحظه
فکر و خیال نمیذاشت چیزی ازش ببینم برداشتم
و سر چرخوند سمتش... موبایل توی مشتش
بود و با یه دست فرمون رو نگه داشته بود

_اگه فیلم غیر اخلاقیم نگاه میکردی ناراحتم نمیکرد
حداقل دراون حد که بخوام ازت بازجویی کنم ناراحتم
نمیکرد گیتا ولی میدونی چیا منو ناراحت میکنه؟؟

اینکه خیال کنی من تو رو اینجوری میبینم
وقتی حالت بهم ریخته است و با بخاری که روی اخرین
درجشه بازم میلرزی و بینی و انگشتای کبود شده
از سرمات فکر میکنم داری س و پر نگاه میکنی

غم توی چشماته... نم اشک روی مژه هاته
انگار سنگینی قلبتو نگاهت داره قلب منم متلاشی میکنه
اون وقت میترسی من به این فکر کنم که داری فیلم...

نفس گرفت و حرفشو نیمه ول کرد و کف دستشو
کلافه و عصبی و روی فرمون کوبید و نگاهشو ازم گرفت
جذاب بودی و با هر کلمه برام جذابتر میشد
شبیه یه معادله ساده که هر حرکتی از سمتش منو
درگیر میکرد و وسط مجهولای سخت مغزم غرق میشدم

صداشو پایین تر اورد و بدون اینکه نگام کنه پچ زد

_بهت اعتماد کردم... خواستم که بهت اعتماد کنم

سر چرخوند به چشمام خیره شد و مردمکش روی
صورتم چرخ زد و دوباره ازم چشم برداشت تا مسیرو ببینه

_میدونی از کی اعتماد کردم؟؟ از وقتی پاتو گذاشتی
توی اون خونه و وقتی دراومدی قلبم توی سینم وایستاد
قبل از اون نگاهای محجوبت گیجم میکرد
ولی اون شب حل شدم توی چشمات...مغزم چیزاایی
میگفت که شواهد میگفتن... تنت بوی نفست
حال نزارت ،،دستای اون حرومزاده و لباسهای پارت