Get Mystery Box with random crypto!

داستان

Logo saluran telegram dastankadehayenon — داستان د
Logo saluran telegram dastankadehayenon — داستان
Alamat saluran: @dastankadehayenon
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 4
Deskripsi dari saluran

Mi @boytherich
Hello my brother @durov
This channel is not against the law
And there are no obscene and violent posts and chats, please pay attention!
No spam
No pornography
No copyright
©️ We are not copying.
For credit or removal please contact us

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru 5

2023-08-23 23:52:53 با این که فانتزی بود و میدونستم برای تحریک شدنش اینارو میگه ولی بهم برمیخورد و ناخودآگاه از مهران بدم اومده بود . ته تمام فانتزیامون و نزدیک به ارگاسمش یعنی وقتی که نفسهاش تند تر میشد ، من باید در ادامه همون داستان ، در گوشش میگفتم که دارم تند تند از پشت میکنم تو کصش و درمیارم و میکنم تو کونش و دوباره برعکس !!! و … تا یهو صورتش قرمز و حالت اخم کرده میشد و میفهمیدم داره میشه ، تو اوج ارگاسمش جیغ میزد «عماااااااد» و من باید جلو دهنشو میگرفتم که آبرومون جلو همسایه ها نره ! بالاخره شُد ! و بعدش مثل لَش افتاد کنارم خوابید تا نفسش بیاد سرجاش . بعد از این مرحله نوبت من بود که برم بهشت …
یه جور سکس کثیف ، بین من و فتانه برقرار بود که اولین بار خودش بهم پیشنهاد داد و با اینکه اولش جاخوردم ولی وقتی امتحان کردم دیدم بیشترین لذت ارضا شدن برای من همینه … به این صورت که آخر کار ، فتانه میشاشید روم و من با شاشش جق میزدم ! وقتی قرار بود سکس کنیم ، از قبلش آب زیاد میخورد که برای آخر کار حسابی خیسم‌ کنه ، یه چیزایی هم باهاش میخورد که به من نمیگفت چیه ولی هر چی بود ، باعث میشد ادرارش نه تنها بو و طعم زننده ای نداشته باشه که حتی بنظرم بوی یه جور سبزی معطر را میداد ، البته خودش میگفت شاش من همیشه همینجوریه !!
بلند شد وایساد دستشو زد به دیوار کونشو داد عقب و در حالی که می‌چرخوندش گفت بکن تو کصم ، نشستم و از پشت کصشو لیس زدمو کلوچه شو بوسیدم ، بعد صورتمو گذاشتم وسط چاک کونش و سوراخ کونشو لیس میزدم ، همش می‌گفت پاشو بکن تو کصصصم … پاشدم ، سر کیرمو خیس کردم و کردم تو کصش ، تند تند تلمبه می‌زدم ، خیلی خسته بودم و آبی از کیرم نمی‌اومد ، با هر ضربه ، موجی به لُپهای کونش و پهلوهای گوشتیش میفتاد ، دستمو بردم سمت سینه‌هاش و حسابی چلوندمش ، یه جیغی زد و گفت چیکار می‌کنی بی‌شرف . دلم می‌خواس دستامو ول کنم و درحالیکه کیرم تو کصش بود بلندش کنم و بچرخونَمِش ، بهم گفت زود باش جیشم داره می‌ریزه ، گوشم بدهکار نبود و همینجور میزدم و از صدای برخورد بدنهایِ خیسِ عرقمون لذت میبردم ، … بالاخره رفتیم حموم ، معمولاً اینجوری بود که کف حموم ، جلوی کصش زانو می‌زدم و می‌شاشید به سر و سینه ام ، ولی این دفعه بهش گفتم ، من به پشت می‌خوابم تو بین پاهام وایسا و لای کصتو باز کن و بشاش به سمت سینه ام ، بقیه‌اش با من . کف حموم سرد بود ، کمی آب گرمو باز کردم تا آروم گرم بشه ، خوابیدم و نوک سینه هامو گرفتم و شروع کردم به چرخوندن ، آب گرم از زیرم میرفت و حس خوبی داشت ، اونم اومد بین پاهام وایساد با انگشتاش لای کصشو باز کرد و دادش جلو و منتظر بود تا شاشش بیاد ، بهش گفتم زود باش دیگه ، گفت صبر کن باید تمرکز کنم و بعد از چند ثانیه دیدم چند قطره‌ای از لای پاهاش ریخت پایین بعد یهو شدت گرفت و از همون جا شَتَک زد تو صورتم ، جریان گرم شاشش پاشید رو سر و صورت و سینه ام گاهی می ریخت لای پاهاش و دوباره پَرت می‌شد جلو ، از دیدن این صحنه به قدری حشری شده بودم که صدای انواع حیوونای وحشی رو از خودم در می‌آوردم !! دستمو گرفتم به کیرم شروع کردم جق زدن . کل بدنم و مخصوصاً دور و بر کیرم پر از شاش گرم فتانه شده بود !. آخرای شاشیدنش بود که آبم اومد و روی شکمم پر از منی شد …
فتانه بعد از شاشیدنش کصشو میمالید و میگفت بهش حال میده و شبیه ارضا شدنه براش ! بعدش درحالیکه پاهاش کاملاً باز بود ، نشست روی پام و با دو تا دستاش آب کیرمو که حالا با شاشش قاطی شده بود ، میمالید رو شکمم ، سوراخ کصش مثل دهن ماهی باز مونده بود . من که دیگه رمق نداشتم ، دستمو بردم سمت شیردوش ، باز کردم و خودمو کشوندم به سمت آب گرمی که از بالا میریخت . فتانه‌ هم اومد و خودشو ولو کرد تو بغلم و در حالی که آب از روی سر جفتمون جاری بود ، لبای همدیگرو می‌بوسیدیم …

فتانه موقع سکس یه شخصیت دیگه میشد ، خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و عملاً باهاش تجربه کردم . فتانه یه مربی سکس بود و جالب اینکه ، حتی سکس با زنم داغ‌تر از قبل شده و بعضی رفتارهای عجیب و غریبی که موقع سکس باهاش انجام میدم ، براش جالبه و اونم خیلی حال میکنه .
بالاخره فتانه از ایران رفت . بهترین روزای زندگیم ، همون چند باری بود که باهاش خوابیدم . روزای آخر میرفتم پیشش و مثل آدمهای ننه مرده تو بغلش گریه میکردم . عاشقش شده بودم … تمام .

بخشهایی از این داستان ، براساس تخیل من بوده ولی کلیت اش واقعیه . اصلا سکس اگر با تخیل همراه نباشه لذتی نداره . هدف منم فقط اینه که خواننده از خوندنش ، لذت جنسی ببره ! بنابراین پیشاپیش به اونایی که اهل فحاشی اند میگم ، هر چی بگید لایق خودتونه !

نوشته: عماد
#پایان
17.6K viewsedited  20:52
Buka / Bagaimana
2023-08-23 23:52:48 تا برسیم اتاق خواب انگشتمو لای کونش بازی دادم ، نشست لب تخت ، اون کامل لخت بود و من هنوز لباسام تنم بود ، اول شلوار و شرتمو درآوردم ، کیرم مثل فنر چپ و راست میشد و تا اومدم دکمه های پیرهنمو باز کنم ، کیرمو با دستش گرفته بود و میمالید ، گاهی تخمامو میکرد تو دهنش که باعث میشد دردم بیاد ولی واسه اینکه تو حالش نخوره چیزی نمیگفتم ، حالا جفتمون کامل لخت لخت بودیم ، ازش خواستم واسم ساک بزنه ، گفت خواهش کن! … خواهش کردم ، گفت حالا انگشتای پامو بکن تو دهنت ، دونه دونه انگشتاشو لیس زدم و بعدش کلشو میکردم تو دهنم ، گفت حالا التماس کن تا برات بخورم ، (… اگه می گفت صدای سگ از خودت در آر ، براش پارس میکردم ، اینا جزو لذتهای سکسمون بود!) ، جلوش به حالت سجده ، مثل برده ها ، التماس کردم و بالاخره گفت حالا پاشو وایسا … ، رو زانو اومد جلوم ، سر کیرمو کرد تو دهنش و میک میزد ، حرفه ای ساک میزد ! تو دهنش عقب جلو میکردم و تا ته حلقش فرو میکردم که حس کردم داره آبم میاد ، از دهنش کشیدم بیرون ، بلند شد وایساد و عقب رفت و دوباره نشست لبه تخت ، لای پاهاشو باز کرد و درحالیکه با کف دست به بالای کصش میزد ، مثل جنده ها میگفت بیااااا ، بیا این کصصص ، کییییر میخااااد ، بیا بکنننننن . جلوش وایسادم و درحالیکه با نوک سینه های خودم بازی میکردم (با این کار ، هم از نوک سینه هام لذت میبرم و هم کیرم مثل سنگ سفت میشه و خودم و طرفم خیلی حال میکنیم ) گفتم «کیرمو خیس کن تا بکنم تو کصصت ، خارکصصصه » … یه تف انداخت رو کیرمو با دستش به کل کیرم مالوند و گفت زود باش دارم میمیرم . خوابوندمش و مثل حالت شنای پرس رفتم روش ، کیرم به راحتی میتونست راه خودشو پیدا کنه و سُر خورد و رفت داخل کصش ، پاهاشو از دو طرف پهلوهام آورده بود بالا حالا داشتم توی کصش تلمبه می‌زدم اونم چشماشو بسته بود و آه و اوه می‌کرد دیگه نمی‌تونستم روی دستام خودمو نگه دارم خوابیدم روش ، صدای تاپ تاپ برخورد کیرم به لای پاها و کس گنده اش فضای اتاق رو پر کرده بود و مدام می‌گفت قربون کیر داغت برم بکن منو بکننننن فدات شم . یه خورده خودمو کشیدم پایین‌تر جفت سینه‌هاشو با دستام گرفتم و شروع کردم به خوردن نوک سینه‌هاش ، داشت میگفت «عماد کصصصمو جررررر بده» که دوباره حس کردم آبم داره میاد ، واسه همین از کصش درآوردم ، با یه حالت لوس و پرعشوه معترض شد که چرا درش آوردی ؟ گفتم می‌ترسم آبم بیاد گفت میخوای استراحت کنی؟ … خودش انقدر عرق کرده بود که موهاش به گردن و پیشونیش چسبیده بود ، ظاهرش داد میزد که گاییده شده و از شهوت به لَه لَه افتاده ، گفتم راسیتش حرفات باعث میشه آبم زودتر بیاد ، خندید و گفت باشه دیگه چیزی نمیگم اصن میخوای تو بخواب ، من بیام روت ، دهنشو بست و با دوتا انگشتش زد رو دهنش که یعنی دیگه حرفای تحریک کننده سکسی نمیزنم ، قبول کردم و به پشت خوابیدم ، پاشد وایساد و پاهاشو دو طرف بدنم گذاشت بعد حالت سرپا نشست و کیرمو با دستش گرفت یکم مالوند و سرشو گذاشت لب سوراخ کصش و فرو کرد و تا ته رفت داخل ، دستاشو گذاشت روی سینه‌هامو شروع کرد خودش رو بالا پایین کردن و با انگشتاش نوک سینه‌هامو می‌چرخوند . (فتانه برای سکسمون از قبل فکر میکرد و مرحله به مرحله اجراش میکرد) کیرم جوری تو کصش بود که یه مقدار احساس درد داشتم ، کونش هم به تخمام میخورد ، برای همین خوشحال بودم که آبم به این زودیا نمیاد ! یهو شروع کرد به چرخوندن کوصش ، هیجانی شدم و بهش گفتم تُف کن تو صورتم ، فوری انجام داد و منم زبونمو کردم تو دهنش ، همزمان انگشتمو از کنار کَپَلش بردم سمت کونش و آروم کردم تو سوراخ کونش ، وااای گرمای داخل کونش چه حالی داد … دیگه وقت ارضا شدنش شده بود . عادت ارضا شدنش رو بلد بودم ، می خوابید روم و یکی از پاهامو بین دوتا پاش نگه میداشت و کصشو می‌مالید روی رون‌هام و سینه‌هاشو میداد دستم تا نوک شونو بمالم ، در همین حال باید فانتزی‌های رکیکی در مورد اینکه «یه مرد اونو بکنه» یا «من یه زنی رو بکنم» (انتخاب آدماش با فتانه بود) ، دم گوشش تعریف میکردم و انقدر کصشر میگفتم تا به ارگاسم برسه ، این وضعیت گاهی تا نیم ساعت هم طول می‌کشید و واسه همین سکس من و فتانه هیچوقت کمتر از دو ساعت نبود ! … پاشد و قسمت بالایی ران پای راستم رو یه کم لیس زد و کصشو روش جابجا کرد تا بقول خودش تنظیم شد ، کصش لچ آب بود ، گفتم این همه آب کصو از کجا آوردی ؟؟! گفت بخواب که دارم دیوونه میشم ، خوابید روم و ازم خواست نوک سینه‌هاشو محکم فشار بدم ، آروم دم گوشم گفت امروز می‌خوام مهران منو بکنه (مهران پسرعموش بود که هم سن و سال خودش بود و زنش ، رها ، از اون کسهای درجه یک !) شروع کردم یه داستان از خودم درآوردم که مهران ترتیب فتانه رو میداد … ولی همش میپرید وسط حرفامو میگفت «مهران کونم میزاره ، مهران از کون ، منو ارضا میکنه» .
16.1K views20:52
Buka / Bagaimana
2023-08-23 23:52:43 فتانه به طلا و عطر و ادکلن علاقه داشت ، یه روز رفتم یه آویز طلای نسبتاً بزرگ و چندتایی عطر و ادکلن براش خریدم و کلی هم پیاده شدم . همون شب با ماشینم رفتم نزدیک محل کارش . معمولاً ۸ شب می‌زد بیرون و با اسنپ میومد خونه ، قبل از اینکه ماشین بگیره زنگ زدم بهش و گفتم جلوی محل کارش منتظرم ، ده دقیقه نشده اومد بیرون ، نشست تو ماشین و گفت چی شده ؟ گفتم کارِت دارم ، یکم ترسیده بود ، راه افتادم و تو مسیر بهش گفتم که نمی‌تونم بهش فکر نکنم و واقعاً دوسش دارم و آروم دستمو بردم روی پاهاش گذاشتم ، بهم گفت حواستو جمع کن ، گفتم حواس من وقتی جمع میشه که بتونم کنار بدن لخت تو بخوابم و دستمو یواش یواش بردم به سمت کصش دستمو نگه داشت و گفت این کارا چیه می‌کنی! و من که بدجور حشری شده بودم ، به زور انگشتامو به کصش رسوندم و به مالوندن ادامه دادم ، خودش هم دلش می‌خواست ، دستش شل شد و بهم گفت خیلی خُب ، کارتو کردی حالا بذار من پیاده شم تاکسی بگیرم برم خونه . کاری به حرفاش نداشتم و ادامه دادم ، یه جای خلوت گیر آوردم ، وایسادم و چرخیدم به سمتش و بی‌مقدمه لباشو بوسیدم . مدام داشت غُرغُر میکرد که عماد خر نشو و خجالت بکش و … آویز طلا رو از داشبورد درآوردم و دادم بهش و با یه حالت بغض آلود گفتم هر موقع دوست داشتی رابطمونو تموم میکنیم ! (البته ادا در می آوردم!)… درحالیکه جعبه رو باز می‌کرد گفت حالا قهر نکن و وقتی آویز رو از تو جعبه درآورد گفت وااااای چرا این کارو کردی ؟؟ من که حس رضایتو تو لحن صداش احساس کردم ، عطرهایی که داخل بگ کاغذی گذاشته بودم را از روی صندلی عقب برداشتم بهش دادم و با یه حالت مظلوم نمایی گفتم تازه اینارم برات گرفته ام ، یه خورده بهم خندید و گفت الان خرم کردی ؟؟! گفتم اونی که خره منم و تا آخر عمر خرت می‌مونم ، دوباره لبشو بوسیدم و در حالی که تو کونم عروسی بود راه افتادم و این آغاز روابط منو فتانه شد .

این ماجرای آخرین سکسیه که باهاش داشتم :
یادمه مهر پارسال بود و ازم خواست که صبح فلان روز برم بالا ، حدود ساعت ۷ صبح که زنم از خونه رفت بیرون بهش زنگ زدم و پرسیدم برای کی آماده‌ای گفت نیم ساعت دیگه بیا بالا ، سر نیم ساعت رفتم بالا ، درو باز کرد ، دیدم یه لباس خواب آبی ساتن آستین حلقه پوشیده ، چشاش خمار بود و حالت بی حال و ولنگاری به خودش گرفته بود ، در و دیوار بوی زِنا میداد ، وقتی چرخید ، سینه اش تا نزدیک نوک پستونش از کنار حلقه آستینش دیده میشد. ، دلم میخاس کیرمو بزارم زیر بغلهای تپلش و همونجا ارضا بشم ، گفت برو بشین رو کاناپه ، نشستم و یه پامو گذاشتم بالا ، بهش اشاره کردم که بیاد تو بغلم بشینه ، اول پرسید چیزی میخوری ، گفتم نه فقط بیا …
سرگرمی اصلی فتانه ، فیلم دیدن بود و بعداً متوجه شدم قاطی این فیلمها کلی فیلم پورن هم میبینه و یه بار که بهش گفته بودم دارم شاخ درمیارم که چقدر در مورد سکس اطلاعات داره -و انواع روشها رو بلده -میگفت از همین فیلمها یاد گرفته ! راست و دروغش با خودش ولی اینی که من دیدم ، به نظرم یه عمر تجربه عملی داشت . ما که کنارش بودیم و میدیدم نه مهمونی میره و نه با کسی مسافرت میره ، هرگز نفهمیدیم با کسی رابطه ای داشته باشه !
بگذریم … اومد بین پاهام نشست و سرشو تکیه داد به شونه چپم ، از پشتش و از زیر دستاش ، دستامو بردم جلو و روی شکم و سینه اش گذاشتم و صورتشو بوسیدم ، سرشو برگردوند و منتظر شد تا لبامو بذارم رو لباش ، همینجوری که لباشو میخوردم ، سینه هاشو از رو لباس میمالوندم ، سوتین نداشت و دستام رو لباسش لیز میخورد ، لباشو غنچه کرد و پرسید دوستم داری ؟ گفتم میمیرم برات ، دیوونتم … دستمو بردم لای پاهاش و از رو لباس ، کصشو مالوندم . گفت بهشتم مال توئه(منظور کصش بود) ، گفتم میدونم نازنینم … نفساش تندتر می‌شد و لبامو گاز می‌گرفت با یه دستش دستمو روی کصش فشار می‌داد و با دست دیگش که روی شونه ام بود ، منو به طرف خودش میکشید . به شدت حشری شده بودم ، پاشدم رفتم روبروش ، شورتشو از پاهاش کشیدم بیرون و لای پاهاشو باز کردم ،کس خیسش بوی خوبی می‌داد ، معلوم بود با وسواس به همه جاش رسیده ، کل بدنش هم بدون مو بود ، ( آخه با زنم باهم میرفتن لیزر موی زائد) شروع کردم به لیس زدن ، حس می‌کردم کصش داره باد می‌کنه و تمام دهنمو پر کرده بود ، چوچولشو با دو تا لبام می‌گرفتم می‌کشیدم و زبونمو میکردم تو سوراخ کصش ، آب لزجی -که از لای کصش رَوونه سوراخ کونش بود-را با زبونم از زیر لیس زدم و اومدم بالا ، گاهی هم دوتا انگشتمو باهم میکردم تو کصش و درمیاوردم و میکردم تو دهنم که ببینه دارم آب کصشو میخورم … پا شد نشست و لباسشو از بالای سرش درآورد سینه‌های گرد و سفیدش در حالی که دو تا نوک برجسته روش خودنمایی می‌کرد ، مثل خمیر بربری ، تکون می‌خورد . دستشو گرفتم و گفتم بریم رو تخت .
15.1K views20:52
Buka / Bagaimana
2023-08-23 23:52:37 خواهر زنی که مربی سکس من شد
1402/05/03
#شاش #فانتزی #خواهر_زن

لخت لخت جلوم وایساده بود و درحالیکه سینه هاشو بهم میمالید و کونشو چپ و راست میکرد ، با یه لحن شهوانی بهم میگفت ، بیا کیرتو بزار لای پستونام ، بیا آب کیرتو بریز تو دهنم … این یکی از صحنه هاییه که هر روز صبح که بیدار میشم ، با کیر راست کرده ، به یاد فتانه میبینم !

سلام و عرض ادب خدمت دوستان شهوانی
من عمادم ، ۳۵ سالمه ، کار خودم آزاده و همسرم کارمنده ، فتانه خواهر زنمه ، الان حدود ۳۸ سالشه و پنج سال از همسر من یعنی خواهرش بزرگتره ، یه پسر شانزده ساله داره . با اینکه چهار سال پیش از شوهرش (رضا) طلاق گرفت ولی از مدتها قبلش هم جدا زندگی میکردن ، طوری که رضا عروسی منم نیومد . قیافه اش بد نیست ، چشاش سگ داره و بدن رو فُرم و سرحالی داره و خیلی هم لَوَنده ! . طراحی داخلی خونده و برای یه دفتر معماری کار میکرد . کارای مهاجرتشو داشت میکرد که بره ، واسه همین -با اینکه چندتا خواستگار هم داشت-مجدداً ازدواج نمیکرد . اوایل ، رابطه ام باهاش رسمی بود ، حجاب نداشت ولی لباساش ناجور هم نبود . آپارتمان ما چهار واحدیه و یکی از واحداش دست خواهر زنم بود . از حدود سه سال پیش وسوسه شده بودم و همش به فکره «کردنش» بودم . تصمیم گرفتم باهاش سر شوخی رو باز کنم و خوشبختانه اونم پا به پای من میومد . کم کم رابطمون صمیمی تر شد و نه تنها دیگه جلوم هر لباسی میپوشید که خودشو جمع و جورم نمی‌کرد …
جریان از اونجا شروع شد که حدود دوسال پیش ، دیوار پذیرایی پشت دستشویی واحد فتانه اینا ، نم داده بود و قرار بود برای رفعش یه فکری بکنیم ، یه بار صبح قبل از اینکه بره سرکار باهام تماس گرفت که نشتی آب زیادتر شده و اَزم خواست برم خونه اش ببینم (کاری که معمولا نمیکرد!) ، رفتم ببینم چی شده -پسرش صبحها مدرسه بودو از این جهت راحت بودم -داخل سرویس که رفتم بعد از اینکه کمی سربه سرش گذاشتم ، اومد کنارم وایساد ، خودشو بهم نزدیک کرد و بازوهاش با دستم مماس شد و منم در حال صحبت کردن ، دستمو بهش میمالیدم و بهش نخ میدادم که حواسم به این کارات هست ، حرارت ازش می بارید و معلوم بود بدجور حشریه ، کیرم اومد بالا و از زیر شلوار ورزشیم واضح شق شده بود ، بعد از کمی صحبت در مورد نشتی و تعمیراتش ، قرار شد تلفن یه تعمیرکار آشنا رو بدم بهش … موقع خدافظی درحالیکه صدام میلرزید ، دلمو زدم به دریا و یه کاره دستمو بردم سمت بازوش و نازش کردم و به شوخی گفتم چه دستای قشنگی داری ! اونم دقیقاً همون حرکتو رو من انجام داد و گفت چه بازوهای بزرگی داری و جفتمون با شیطنت خندیدیم (تعریف نباشه ظاهرم بد نیست ، هرچند سیکس پک ندارم ! ولی چون فوتبال بازی میکنم ، بدن ورزیده ای دارم ) . به همین سادگی ریسکم جواب داد ، مجوز داده شده بود ولی هَوَل بازی درنیاوردم و اومدم خونه ، شماره تعمیر کارو با واتساپ براش فرستادم و محترمانه ازش خواستم که هر کاری داشت بهم بگه . تشکر کرد و دوتا استیکر قلب و بوسه برام فرستاد . روم بهش باز شد و از همون روز صحبتهای عاشقانه و سکسی بینمون ردوبدل شد . چیزی که فکرشم نمیکردم این بود که فتانه فوق العاده داغ و دیوونهٔ سکس بود ، چتهای سکسیمون عالی بود و هیچ حدومرزی برای خودمون قائل نبودیم . تازه فهمیدم چه گنج بزرگی رو کشف کردم . فتانه میگفت از همون اول منتظر بوده برم سراغش ولی من ، اُسکُلتر از این حرفا بودم ! . از اون طرفم میگفت ؛ دوست ندارم بخاطر من رابطه ات با خواهرم خراب شه و حاضر نمیشد سکس کنیم ، نفهمیدم بالاخره کدوم حرفشو باور کنم ؟! … ، ضمن اینکه هر موقع هم فتانه در مورد سکس من و خواهرش سوالی میکرد بهش میگفتم که اگه میخوای رابطمون ادامه داشته باشه ، در این مورد حرفی نزن .
( من زنمو خیلی دوست دارم و خدا رو شکر میکنم که سال گذشته بالاخره ، کار فتانه درست شد و رفت کانادا ، همسرم یه جورایی بو برده بود که روابطی بین من و خواهرش هست ولی به روی خودش نیاورد . به هر حال سعی میکنم که تو این داستان هیچ اسمی ازش نیارم .)
خلاصه کارم به التماس کردن رسیده بود . یه زن تنها ، حشری ، سکسی با خونه خالی بیخ گوشم بود و دستم به کصش نمیرسید . هر روز با حرفاش و عکسهایی که بینمون رد و بدل میشد منو تشنه تر میکرد ولی بقول خودش «اون کار نباید بشه!» . فتانه ذاتا زن سلطه جویی بود و دوست داشت حرف آخرو خودش بزنه و همه چیز رو مدیریت کنه ، اصن سر همین اخلاقش با رضا به مشکل خوردن ، یه آدمی میخواست که فقط بهش بگه «چَشم» ، منم باهاش همینجوری بودم و هر کاری میگفت براش انجام میدادم . هزارتا آسمون ریسمون میبافتم که نگران رابطه من و خواهرش نباشه و فقط یکبار اجازه بده باهاش بخوابم ولی حرف خودشو میزد …
14.9K views20:52
Buka / Bagaimana
2023-08-23 23:52:05 لم گرفته شده بود. وقتی زنگ در خورد تصمیم گرفتم دیگه جواب آیدا رو ندم. چند دقیقه بعد در اتاقم باز شد و صدایی منو به خودم آورد: سلام عزیزم.
به طرف صدا که برگشتم، احساس می کردم واقعا دیگه از ته قلبم دوستش دارم. با اینکه می دونستم مذهبیه و هنوز حتی بغلش هم نکرده بودم، ولی یه پاکی خاصی داشت که من رو به خودش جذب می کرد. سعی کردم آیدا رو فراموش کنم و گفتم: سلام عزیزم. خوش اومدی.
وقتی اومد کنارم نشست، به آدامس خرسی روی میز اشاره کرد و گفت: ا تو هم خرسی دوست داری؟
یه نگاه به آدامس کردم و گفتم: مال تو عزیزم.
-نه نمیشه نصفش کن با هم بخوریم.
در حالی که کاغذ آدامس رو باز میکرد، اونو به من داد. من هم با دندون جلوم، نصف آدامس رو گاز زدم و نصف دیگش رو بهش دادم و اون هم توی دهنش گذاشت، آدامسی که مزد جندگیم بود!
نوشته: جهانبخش
ادامه...
#پایان
14.4K viewsedited  20:52
Buka / Bagaimana
2023-08-23 23:52:01 ریتم “دیدید داد” توی گوشم طنین قشنگی انداخته بود. حالا دیگه کسم با کیر ارشیا کاملا هماهنگ شده بود و با تلمبه های محکم ارشیا زیر دوش آب ارضا شدم. با همون لباس عروس سفید و چشم های بسته، خم شدم و ازش لب گرفتم. وقتی چشم هامو باز کردم، ارشیا رو دیدم که لب هاشو روی لبهای من گذاشته و داره زیر دوش آب منو می ماله. خودم رو از ارشیا جدا کردم و زیر آب شستم و از حموم بیرون رفتم. بعد از حموم لباس پوشیدم که برم. ارشیا با حوله باز و کیر سر به هواش داشت برام لقمه می گرفت. وقتی که می خواستم آژانس بگیرم که برم، ارشیا با اشاره به کیرش که توی حموم هم ارضا نشده بود گفت: پس این چی؟
من که دلم نیومد اینطوری ولش کنم، مقداری خامه عسل رو روی کیرش مالیدم و شروع به لیس زدن کردم‌. اینقدر تخماش و کیرش رو لیس زدم و با دست جق زدم که احساس کردم آبش داره میاد. چون تازه از حموم اومده بودم و نمی خواستم کثیف بشم، کیرش رو توی دهنم کردم و همه آبش رو توی دهنم خالی کرد. ترکیب آب ارشیا با خامه عسل، حس سکسی خاصی رو ایجاد کرده بود. وقتی میخواستم برم، ارشیا یه آدامس خرسی بهم داد و با خنده گفت: با اینکه یدونه دیشب بهت دادم، و تازه شرط رو هم که باختی! ولی این رو نه به خاطر شرط که به یه دلیل دیگه بهت میدم، مزد جندگیت!
من که خندم گرفته بود گفتم: نامردی کردی. من کیرتو ندیده بودم که.
-اون دیگه مشکل خودته. تازه یه چیز دیگه بگم، پیشنهاد نداده کس دادی.
هردو خندیدیم. ارشیا رو بغل کردم و یه لب دادم بهش و به سمت خونه رفتم.
عصر وقتی منتظر بودم که بیاد تا در مورد خواستگاری صحبت کنیم، داشتم با آیدا چت می کردم‌. از دوستام، مهدیه تنها کسی بود که از اول خبر داشت و آیدا دومین نفری بود که حالا بهش گفته بودم. آیدا که احساس می کردم یکم حسودیش شده گفت: شیطون خوب یهو x3 رو یواشکی تور کردیا.
-بابا یواشکی کدومه. ما همگروه بودیم تو که خودت دیدی. راستی تو یونی کسی نمی دونه ها.
-حالا چطوری رامش کردی؟ بهش دادی؟
-نه بابا اصلا مسئله‌ سکس نیست که. واقعا عشقه.
-برو خودت رو سیاه کن. الناز و عشق و عاشقی؟ من که باورم نمیشه!
من که حسابی جلوی آیدا احساس قدرت می کردم گفتم: راستی یه خبر دیگه هم دارم برات.
-دیگه چه خبری.
-ارشیا رو یادته؟ تولد نیلو؟
آیدا چند تا ایموجی چشم گشاد و تعجبی فرستاد و گفت: خب؟
-دیشب سوئیتش بودم تو کامرانیه‌. واقعا خرکیره این بشر!
چند تا ایموجی خنده و چشمک فرستادم. آیدا دوباره همون ایموجی های تعجب رو فرستاد، بعد چند تا ایموجی عصبانیت، بعد هم نوشت: جنده مگه تو نمی خوای شوهر کنی؟ به ارشیا چیکار داشتی؟
من که از رفتار آیدا تعجب کرده بودم گفتم: وا حالا که هنوز شوهر نکردم. از کی تا حالا تو مریم مقدس شدی؟ کس خودمه به هرکی دلم بخواد تقدیم می کنمش!
-کس خودته کیر که مال خودت نیست. ارشیا دوست پسر منه آشغال.
من که حسابی جا خوردم گفتم: حالا یه طور میگه دوست پسرمه انگار طرف هم یوزارسیفه. بابا یارو بکنه منو نکنه یکی دیگه رو می کنه!
-گه خورده با تو. خوبه من برم با ایکس تری جونت بخوابم؟
-چرا کس میگی آیدا؟ مال من کیس ازدواجه‌.
-مال تو کیس ازدواجه مال ما خار داره؟
-بابا اون ارشیا تورو تخمشم حساب نمیکنه، حالا برا تو شده کیس ازدواج؟
-گه نخور. اونی که تو رو تخمش حساب نمیکنه مازیاره که میخوای بش بدی و جندگی کنی!
به وضوح آیدا داشت حسودی می کرد. نمی دونم واقعا به خاطر سکس با ارشیا بود، و یا اینکه من تونسته بودم کیس ازدواج دانشگاه رو جور کنم، و یا هر دو، به هرحال آیدا دیگه نتونسته بود جلوی خودش رو بگیره و از کوره در رفته بود. حسابی حا
14.0K views20:52
Buka / Bagaimana
2023-08-23 23:51:56 ت لای دستمال گذاشتم و موبایلم رو برداشتم. یه نگاه به کیر ارشیا کردم، حتی خوابیدش هم بزرگ بود. همینطوری که توی دستم گرفته بودمش، ازش چند تا عکس گرفتم. کیر خوابیدش رو میتونستم تماما توی دهنم جا کنم. همینطور که کیرش رو توی دهنم کرده بودم، کیرش بزرگ و بزرگتر می شد و آروم آروم مجبور بودم که از دهنم بیرون بدمش. صدای دینگ موبایلم چشمم رو به صفحه اش دوخت. همینطور که کیر نیمه خیز ارشیا تو دهنم بود، پیام رو باز کردم که نوشته بود: سلام عزیزم صبح بخیر.
و پیام دوم که: الناز کجایی؟ نمیای عزیزم؟
امروز شنبه بود و کلاس مشترک داشتیم. اما واقعا با این اوضاع سکسی و کون پاره اصلا امکان رفتن به کلاس نبود‌. برای همین نوشتم: سلام عزیزم صبحت بخیر. نه خواب موندم.
-ا دلم برات تنگ شده بود گفتم می بینمت امروز.
-فدای سرت عزیزم. حالا عصر که قرار بود بیای خونه ما واسه کارای دانشگاه می بینیم همو.
-اون که سر جای خودش. یه سورپرایز دارم برات.
-چی عزیزم؟
-اول یه عکس بده صورت نازتو ببینم.
-عزیزم الان که اصلا نمی تونم. صورتم پفالو و داغونه. حالا سورپرایزت چیه؟
-اول عکس رو بده تا بهت بگم.
کیر ارشیا که حالا نیم خیز بود رو از توی دهنم در آوردم و گوشی موبایل رو نزدیک صورتم بردم، طوری که فضا مشخص نباشه و یه عکس گرفتم. عکس رو چک کردم که یه وقت سوتی ای توش نباشه یا مثلا رد آب ارشیا جایی روی صورتم نباشه. وقتی عکس رو فرستادم، چند تا ایموجی قلب و بوس فرستاد. بهش گفتم: خب حالا سورپرایزت چیه؟
-مامانم رو راضی کردم. نیم ساعت پیش زنگ زد به مامانت و قرار خواستگاری رو هم گذاشت.
من که از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم نوشتم: جدی؟ برای کی؟
-برای پنجشنبه آخر هفته قرار شد بیایم. حالا عصر که دیدمت بهت میگم بقیشو.
من که حسابی سر کیف بودم، سریع به آیدا و مهدیه جدا تکست دادم: ایکس تری پنجشنبه با دسته گل و خانواده خونه ماست!
و یه ایموجی میمون که چشماش رو گرفته فرستادم. ارشیا که از سر و صدای من بیدار شده بود، کیر نیمه بیدارش رو توی دستش گرفته بود و داشت منو نگاه میکرد گفت: سلام سکسی خانوم صبحت بخیر. انگاری سکس بهت مزه کرده ها، حسابی سر کیفی!
من که شهوت از سرم پریده بود گفتم: نه بابا خیلی وقت بود منتظر یه خبر خوب بودم که الان بهم دادن.
-خب حالا خبر خوب چی هست؟
-نامزدم قراره بیاد خواستگاریم‌.
-ارشیا بلند شد و اومد سمتم و لبامو یکم لیس زد و گفت: ا تازه من تو رو پیدا کردم می خوای شوهر کنی واسه چی؟
-عجب، شوهر نکنم بیام به تو کس مفت بدم؟
-شوهرم کنی باید بدی. تو اینقدر حشری تر از این حرفایی که مطمئنم بازم میدی.
بعد در حالی که به‌ سمت کتری می رفت تا چایی بذاره گفت: چقدر گشنمه.
گوشیش رو برداشت و به سرایدارشون زنگ زد و گفت که نون و خامه عسل بگیره و بعدش دست منو گرفت و برد داخل حموم. فضای حموم و بدن خیس ارشیا باعث شد شهوت دوباره توم یکم زیاد بشه. وقتی زیر دوش دوباره ازم لب گرفت، احساس کردم کسم خیس شد، اما وقتی یاد خواستگاری پنجشنبه افتادم، یکم عذاب وجدان گرفتم. صدایی درونم گفت که هنوز که خواستگاری انجام نشده، یا هنوز که چیزی قطعی نیست، پس سعی کردم که چشم هام رو ببندم و از سکس و شرایط حال لذت ببرم. ارشیا، زیر دوش، منو به دیوار چسبونده بود و آب رومون می ریخت. یه پام رو بالا داده بود و داشت تو کسم تلمبه می زد‌. چشمهام رو بسته بودم و خودم رو توی x3 تصور می کردم که گل زدیمش و داریم به سمت خونمون حرکت می کنیم و یه عروس کشونی حسابی راه انداختیم. ارشیا با شدت بیشتری کیرش رو توی کسم عقب و جلو می کرد. همزمان صدای بوق ماشین های دیگه با
13.3K views20:51
Buka / Bagaimana
2023-04-11 15:42:08 شماره مجازی میخوای؟
برای کدوم برنامه؟
بیا اینجا :) @poyakad @poyakad
54.2K views12:42
Buka / Bagaimana
2023-03-21 00:15:03 عید همگی مبارک امسال برای کسی ارزو نمیکنم . هرسالی که برای هم ارزو کردیم عین سگ ارزوهامون به گا رفت ... سال خوشی داشته باشید .
178.2K views21:15
Buka / Bagaimana
2023-03-20 21:41:16 عید همگی مبارک
امسال برای کسی ارزو نمیکنم .
هرسالی که برای هم ارزو کردیم عین سگ ارزوهامون به گا رفت ...
سال خوشی داشته باشید .
176.0K views18:41
Buka / Bagaimana