Get Mystery Box with random crypto!

داستان

Logo saluran telegram dastankadehayenon — داستان د
Logo saluran telegram dastankadehayenon — داستان
Alamat saluran: @dastankadehayenon
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 4
Deskripsi dari saluran

Mi @boytherich
Hello my brother @durov
This channel is not against the law
And there are no obscene and violent posts and chats, please pay attention!
No spam
No pornography
No copyright
©️ We are not copying.
For credit or removal please contact us

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru 7

2023-02-23 11:40:55 سیسی دوس داشتنی (۱)

#سیسی #زن_دایی #فانتزی

سلام
خوب بهترا بگم این داستان کاملا غیر واقعی هستش پس لطفا خودتونو کنترل کنید
اسم من علی هستش یه پسر معمولی و حشری تو یه شهر کوچیک خوب من از بچگی خیلی با دودولم ور میرفتم و برام جالب بود ولی خوب هیچ کس اطلاعاتی به هم سن های ما نمیده . تا سال دوم دبیرستان که با سکس اشنا شدم و با خود ارضایی ولی همیشه تو فیلما خودمو جای زنه میزاشتم نمیدونم چرا. یه روز که تو سایت ها چرخ میزدم با شیمیل اشنا شدم از اون به بعد کار من شد فیلم شیمیل دیدن که مردا رو میکنه کم کم با دوش مقعدی اشنا شدم . اومدم تو اشپز خونه یه خیار برداشتم رفتم تو حمام بعد تمیز کردن کونم اومدم خیار بکنم داخل ولی اینقدر درد داشت بیخیال شدم ، بعد چند دیقه گفتم وایستا شاید اولش سخته دوباره امتحان کنم و بالا خره کردم توخودم هم درد رود هم لذت از اون به بعد کارم همین بود کونمو باز میکردم جق میزدم تا اینکه با سیسی ها اشنا شدم و دیدم از کون ارضا میشن اما هر کاری کردم نتونستم از کونم ارضا بشم دیگه وقتش بود برم دانشگاه ، دانش.اه ساری قبول شدم و چون داییم اونجا رود خونوادم اجازه دادن برم ،خوب دایی من احمد یه مرد ۳۵ ساله که راننده بود و اکثرا خونه نبود ،زن داییم هم شکوفه ۳۰ سالش بود یه زن لاغر اما خوش اندام ،و بی نهایت خوشگل واقعا حیف این زن دست داییم خوب داییم به خاطر مشکلات زن داییم بچه دار نمیشد و به خاطر همین از فامیل دور شده بود.
خلاصه من رفتم ساری تا خواستم خوابگاه بگیرم داییم گفت من که نیستم تو تو بیا خونه ما منم خیالم راحت تره . من قبول کردم خلاصه دانشگاه شروع شد و چند ماه گذشت و حس کون ما ام باز بالا گرفت.شب تو خونه تو سایتا میگشتم و عکس و فیلمای سیسی ها رو میدیدم تا شهوتم زد بالا به زن داییم گفتم میرم یه دوش بگیرم رفتم تو حمام هرچی دنبال یه چیز کیر مانند گشتم نبود تا برس تو حمومو دیدم خلاصه مشقول شدم یه یک ساعتی طول کشید تا اومدم بیرون . دیدن زن داییم یه جوری نگام میکنه گفتم شکوفه جون خوبی دزدم با اعصبانیت نگام میکنه گفت برو لباساتو بپوش بیا کارت دارم.
خوب بگم زن داییم مامانم از اول خوب نبودن منم گفتم شاید میخواد سر من خالی کنه تا رفتم تو اتاق دیدم وای بدبخت شدم گوشیم رو فیلم سیسی بوده منم قفلش نکردم با هزار استرس رفتم بیرون شکوفه گفت بشین رو مبل نشستم اومد بغلم نشست گفت چرا این چیزا رو میبینی ها برام توضیح بده چرا نباید زنگ بزنم خونوادت ها. دنیا روسرم خراب شد با گریه بهش کل داستان و حسم رو گفتم . اونم با دقت گوش دادو بعد گفت برو تو اتاق تا من فکر کنم باهات چی کار کنم. وقتی رفتم تو اتاق هزار فکر اومد تو سرم از یه طرف میگفتم شکوفه زن روشن فکریه از یه طرف فکر بدبخت شدنم تا صبح نخوابیدم صبح رفتم دانشگاه با خودم گفتم روز اخره میرم دانشگاه و کارم تمومه برگشتم خونه دیدم شکوفه نهار درست میکنه با ترس سلام کردم اما شکوفه چنان گرم جواب دادکه تعجب کردم گفت بیا بشین کارت دارم ،گفت ببین من از دیشب راجب این سیسی تحقیق کردم تو واقعا حس دختر بودن داری منم با سر تایید کردم گفت ببین من بخوای کمکت میکنم از این حس خلاص بشی که از دهنم در رفت که دوسش دارم این حس رو . شکوفه با تعجب نگاهم کرد گفت ببین سیسی تو ایران خیلی سخته و منم سرمو انداختم پایین .نهار خوردیم اومدم برم تو اتاق شکوفه گفت علی اسمت بهت نمیاد اسم دخترونه میخوای و زد زیر خنده منم با خجالت رفتم تو اتاقم بع نیم ساعت شکوفه اومد تو اتاق گفت نا راحت نشو میخوای واقعا یه سیسی باشی که منم تایید کردم انگار دلش برام سوخته گفت باش تو خونه دختر باش ولی فقط وقتی من و تو تنهاییم . فرداش دانشگاه نداشتم دیدم شکوفه با صدای بلند میگه پانیز بلند شو اومدم بیرون گفتم زن دایی پانیز کیه که خندید گفت تو و اسم من شد پانیز. رفتیم بیرون کلی لباس زیر خرید اومدیم خونه گفت برو امتحان کن تعجب کردم گفت مگه تو پانیز نیستی زشته دختر لباس پسر بپوشه منم با هزار خجالت رفتم و یه جفت پوشیدم اومدم بیرون شکوفه تا منو دید گفت وای دودولشو و باز زد زیر خنده و گفت بیا بشین کنارم ،گفت ببین راستش از بعد اون شب من راجب سیسی خیلی مطالعه کردم و راستشو بخوای خوشم اومد حس خوبی ازش گرفتم . پس تو سیسی من باش منم به کسی چیزی نمیگم .
من از شدت خوشحالی محکم بغلش کردم .
از اون روز وقتی داییم نبود من پانیز بودم تو خونه لباس دخترونه میپوشیدم موهای بدنمو کامل میزدم ،لباس زیرم که دیگه کلا دخترونه بود شکوفه ام باهام راحت تر بود یه روز دیدم داره به یکی از دوستاش یه چیزی یواشکی سفارش میده گفتم کیه شکوفه جون گفت هیچ کی دوستمه تو ترکیه داره میاد . خلاصه منم از اون شب راحت تو اتاقم خودمو خالی میکردم .
182.8K views08:40
Buka / Bagaimana
2023-02-23 11:40:21 و میخواس پاشه وای دست و پازدن شروع شد اما دهنشو گرفته بودم تو دهن جیغ نزنه ناله هاش تو دهنم خفه شدخ بود دو دقیقه ای تقلا کرد اروم دهنشو ول کردمو کیرمو اوردم عقب تر وای وای گفتنش شروع شد. اخ تو روخدا. ای دلم. ای. مردم. دربیار. گفتم نترس تموم شد. کیرمو اوردم بیرون. گوزید. اقا تا گوزید گریه ش در امد و سرشو چسبوند بالش از خجالت منم قبل بسته شدن کون کردم مجدد توش دسه چهار تا عمیق. زدمو با نعره گاوی. کل کمرو ریختم تو کونش همشو چکوندم. ته کونش و اروم اروم. کشیدم بیرون یکم از ابم اومد بیرون از کونشو اون اونور افتاد من اینور رفتم سمتش کلی نوازشش کردمو پشتشو تمیز کردم هنوز درد داشت خودم بردمش تو حموم. بدنشو با ابگرم. شستم. اوردمش تو رختخواب خوبیدم رو بدنش یه مسکن بهش دادم. اروم. شه روم به دیوار تا صبح میگوزید منم به روش نمیاوردم صبح پاشیدیم صبونه توپی بش دادم کلی پولم بهش دادم و رسوندمش شهرشون الانم گاهی میبینمش میریم بیرون ولی سکس خونگی پیش نیومده. فدای همتون

نوشته: سعید
#پایان
163.9K views08:40
Buka / Bagaimana