Get Mystery Box with random crypto!

داستان

Logo saluran telegram dastankadehayenon — داستان د
Logo saluran telegram dastankadehayenon — داستان
Alamat saluran: @dastankadehayenon
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 4
Deskripsi dari saluran

Mi @boytherich
Hello my brother @durov
This channel is not against the law
And there are no obscene and violent posts and chats, please pay attention!
No spam
No pornography
No copyright
©️ We are not copying.
For credit or removal please contact us

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-10-04 22:39:13 اگه مشکل اختلال نعوذ داری
اگه مشکل کوتاهی داری
اگه نمیتونی رابطه خوبی داشته باشی زندگیت به مشکل خورده با ما همراه باش
من کمکت میکنم
@shop_products
@shop_products
15.1K views19:39
Buka / Bagaimana
2023-10-04 22:39:08 تبلیغات پذیرفته میشود.
جذب فوق العاده

رزرو تبلیغ
رزرو تبلیغ
رزرو تبلیغ
14.9K views19:39
Buka / Bagaimana
2023-10-04 22:38:06 م ها سرشون تو کار خودشون بود.
یکی از فانتزی های من البته دیده شدن هست و این تصور که راننده های کامیون می‌توانند ما رو ببینند خیلی جذاب بود.
دوست داشتم الهام شلوارش رو در بیاره اما اون قدر بدنش تحریک شده بود که دلم نیومد متوقفش کنم. الهام تقریبا روی یک دست خودش رو در شرایط خیلی سختی قرار داده بود و من هم انگشتم رو بدون کوچکترین استراحتی از نقطه چوچولش تا زیر لبه های کسش بالا و پایین میکردم و گاهی چپ و راست میکردم و تصور اینکه بخوام این کس رو بکنم همچنان برام لذت بخش بود. الهام بالاخره صحبت کرد و گفت می‌خوام بخوری کسم رو می‌خوام بکنی منو کیر می‌خوام و در همین حال با صدای فریاد بدنش شروع به لرزش فوق العاده زیبایی کرد که در عمرم مشابه اون رو ندیده بودم.
دستم رو متوقف نکردم‌ چیزی که متوجه شدم این هست که زن ها مایل هستند تا زمانی که قلقلکشون نیومده همچنان به فعالیت خودت ادامه بدی و من هم تا الهام خودش رو جمع نکرد متوقف نشدم. و بعد بهش گفتم که چقدر زیباست و این حرکت هاش چقدر دیوانه کننده هستند. و اون هم با یک لبخند رضایت بخش تشکرش رو بدون کلام اعلام کرد و دوباره دراز کشید.
مسیر جدیدی در رابطه ما باز شده بود که عمیق بود و لذت بخش و من قرار نبود این دختر رو همینطور رها کنم.
تن بی حالش یک طرف ماشین افتاده بود و از حس و حال بعد سکس لذت میبرد. بهش گفتم دوست دارم بکنمت و اون هم گفت بکن و من به کاروانسرای مخروبه ای نگاه می کردم که چند کیلومتری جلوتر بود.
اگه براتون جالب بود نظر بدید تا ادامه بدم …
نوشته: اتی
#پایان
14.8K viewsedited  19:38
Buka / Bagaimana
2023-10-04 22:38:02 ت لذت بخش که فقط بر اساس غریزه شکل میگیره و محدود کردنش می‌تونه باعث جنگ ها بشه. و حالا من در این چرخه وحشی طبیعت شکار خودم رو به دست آوردن و قرار نبود ولش کنم. فکر کردن به این چیزها باعث میشد هم لذت بیشتری ببرم و هم حوصله کنم تا تحریک الهام رو به حداکثر برسونم.
الهام اولین صدای شهوانی خودش رو با یک آی بلند غافل‌گیرانه شروع کرد و با هر بار صدا در آوردن انگار به من راهنمایی میکرد. آرامتر یا سریعتر محکم‌تر یا شل تر. پایین تر یا بالا و انگشت من تقریبا تا ابتدای واژنش همراهیش میکرد.
چوچوله خیلی کوچیکی داشت و لبه های کسش بزرگ بود. این زمین بازی برای انگشت من فرصت های زیادی رو ایجاد میکرد. گشت و گذار در تن یک زن تحریک شده بهترین گردشگری دنیا است و تن زنی که مراقب بهداشت خودش باشه مثل بازی کردن روی زمین چمن تمیز اشتها آور هست. دستم رو در آوردم تا شیره وجودش رو بو کنم و وقتی دیدم آنقدر تمیز هست کسش دلم نیومد طعم تنش رو نچشم. و همه این صحنه ها برای هردومون بسیار تحریک کننده بود.
داغ بودن یک زن از نظر من به بازخوردهایی مربوط میشه که وقت بازی کردن باهاش نشون میده. زنی که فقط تو رو دوست داره ولی داغ نیست واکنش های مصنوعی اش نمیتونه تو رو راضی کنه اما زنی که آهوی عاشق شکار شدن هست تنش رو جوری مثل یک رقاصه هنرمندانه جابجا می‌کنه که گاهی احساس می‌کنی اون تو رو شکار کرده و تو یک ابزاری در دست اون تا خودش رو ارضا کنه. الهام که تا حالا چیزی از خودش نشون نداده بود چنان با کمرش بازی میکرد که فقط نگه داشتن دستم توی وضعیت ثابت برای انجام یک سکس عالی کافی بود. اما این من بودم که جلو میرفتم پس با گفتن این جمله که عجله نکن سعی کردم آرومش کنم و خودم رو همچنان روی کار مسلط نگه دارم. اون هم که تا این لحظه دستش رو از روی صورتش بر نداشته بود با نگاه کردن به من و زدن لبخند من رو به حس رضایت بیشتری رسوند و از سمت دیگه کاری کرد که مسئولیت من رو چند برابر میکرد.
کفشش رو درآورد و پای چپش رو انداخت سمت من. با این کار کسش کامل باز شد و من با انگشتم ادامه دادم. چوچوله اش رو می مالیدمش و اون مدام بالاتر می‌رفت . هم روحی و هم جسمی… کون قشنگش رو حدود ده سانت آورده بود بالا و با فریاد های بلندی من رو تشویق می‌کرد تا بیشتر بمالمش.
من دوست دارم این کار رو با یک آهنگ خاص انجام بدم آهنگی به اسم میا میا که یک آهنگ ترکیبی عربی است. ضرب این آهنگ با سکس هماهنگی خوبی داره و صدای دخترانه آهنگ برام جذابه برای همین به سختی با دست چپم هم فرمون رو داشتم و هم آهنگ رو روی تکرار گذاشتم.
اینطوری می‌تونستم آمار زمان رفته رو هم داشته باشم. از این نقطه تا ارضای الهام سه بار آهنگ پخش شد. این یعنی حدود ده دقیقه بازی ما ادامه داشت.
از طرف دیگه آهنگ باعث میشه طرف مقابل من بتونه خیلی راحت فریاد بزنه. از نظر من زن باید ۹۰ درصد آه و اوه کنه و ده درصد حرف بزنه و مرد برعکس مدام باید قربون صدقه زن بره. و این دقیقا چیزی بود که الهام و من انجام میدادیم.
مدام از زیبایی هاش میگفتم حرفهایی که تا الان نزده بودم. از پستونش که هنوز دستم بهش نخورده بود از کونش از سوراخ های بدنش و همه چیز
انگار دست من برای کس اون ساخته شده بود. زنی تشنگی اش رو مدت ها نگه داشته بود حالا پاهاش رو تا نزدیک آینه رسونده بود و هر کسی از بغل ما رد میشد قطعا متوجه این میشد که یک زن تنش رو به دستان من سپرده و به نزدیکی نقطه ارضای خودش رسیده. من هم در کنار مالیدن حواسم رو متوجه آینه کردم که یکهو یک مگس و مزاحمی پیدا نشه بخواد ضد حال بزنه اما خوشبختانه آد
13.8K views19:38
Buka / Bagaimana
2023-10-04 22:37:58 م من شکارچی بودم و اون شکار من که قرار نبود از این فرصت جون سالم به در ببره. من اهل گذشت و بخشش نیستم و وقتی اون باید بیفته توی تور من یعنی کار تمومه. هیچ وقت در زندگیم در سکس ها افسوس نخوردم و هیچ وقت هم از نشدن ناراحت نشدم من یک شکارچی بودم و اون وظیفه من بود که شکارش کنم. این حرفها رو زدم تا بگم که چقدر غریزه من تحریک شده بود.
تو همین حال و هوا بودم که الهام چشماش رو باز کرد و تکونی خورد. و من البته دستم رو بر نداشتم. گفتم بیدارت کردم؟ گفت آره ولی خیلی خوب ماساژ میدی میشه لطفا ادامه بدی و دستش رو گذاشت روی چشماش تا نور بهش نخوره‌. گفتم چشم بند دارم، میخواهی ؟ گفت نه راحتم
و من با جرات تمام به دستمالی اون ادامه دادم اما با بیدار شدن و تکون دادن خودش در حقیقت دست من رو به کسش رسوند و من هم شروع کردم مالیدن مثلث زیبای لای پاهاش. دستم رو گذاشتم در شیار بین پاهاش و کسش همون جایی که شرت قرار میگیره و با دو طرف دستم در حقیقت می مالیدمش. هر چند دنده ماشین خودکار بود اما گذاشتم رو حالت دستی تا بتونم مدام دستم رو بردارم و هر بار در یک جای جدید قرارش بدم‌
این کار ادامه پیدا کرد و تقریبا یک ربع ماساژ من به نزدیکی کسش رسید. دستم رو بردم سمت شکمش و شروع کردم بالای کمربندش رو دست مالی کردن . گفتم شکمی هم نداری هی میگی شکم شکم. اون هم گفت نه بابا خیلی شکمه دوستش ندارم گفتم اما من یکمش رو دوست دارم و این قشنگه. شکمش رو گرفتم تو دستم و گفتم حالا بدی تو چقدر میشه. همین که شکمش رو داد تو راه برای ورود دست من به شلوارش باز شد و معطل نکردم‌ دستم رو تا جای ممکن بردم داخل. کسانی که این موقعیت رو انجام دادن میدونند که بی احتیاطی در بردن دست داخل شلوار می‌تونه به درد منجر بشه برای همین من دستم رو حتی به کسش نرسوندم و ذوب شورت توری بنفشی که حالا از زیر شلوارش کمی بیرون زده بود متوقف کردم و شروع کردم بالای کسش رو مالیدن.
الهام همچنان دستش روی صورتش بود و هیچی نمی گفت انگار ما سالها است که زن و شوهر همدیگه هستیم. و این کار یک کار تکراری است. البته برای من که بارها با گفتن داستان ها تحریکش کرده بودم قابل پیش بینی بود از طرفی هم میدونستم اون هیجان که دنبالش میگشت رو می‌تونه همین جا پیدا کنه. قرار نبود خیلی زود پایین تر برم و منتظر یک حرکت از الهام بودم اما اون کار جدیدی نمی‌کرد. من هم دستم رو در آوردم. و گذاشتم روی شکمش و گفتم دیدی خیلی هم تپل نبود. و الا دست من تا این حد نمی‌رفت جلو.
گفت البته که اگه کمی لاغر تر بودم می‌تونستی پایین تر هم بری. من هم گفتم اتفاقا میشد اما خودم نبردم دستم رو تا تو راحت تر بخوابی. شکمت رو باز بده داخل و این بار دستم رو مستقیم بردم و لبه های کسش رو از روی شرت لمس کردم. و گفتم دیدی چقدر راحت دستم میره روی شرتت
و بعد ادامه دادم گفتم یکم خودت رو بده جلو. و بعد دستم رو بردم داخل شرتش و رسوندم به لبه های خیسش و گفتم دیدی الان قشنگ میتونم خیسی کست رو هم لمس کنم این اولین بار بود اسم کسش رو جلوش می آوردم و گفتن این حرفها واقعا برای جفتمون جذاب و تحریک کننده بود. دستمال کاغذی که برای تمیزی توی شرتش گذاشته بود رو در آوردم و اینبار دستم رو لای لبه های کسش قرار دادم و الهام هیچی نگفت جز اینکه خودش رو باز تر کرد. و من هم دستم رو کشیدم لای کسش و از این فرصت سعی کردم نهایت استفاده رو ببرم.
با یک انگشت ، همون انگشت دوست داشتنی وسط می‌تونستم تمام عصب‌های یک زن رو تحریک کنم و در عجب از این بدن زیبا به این فکر میکردم که خدا چه چیزی خلق کرده. سکس! یک رابطه بینهای
12.6K views19:37
Buka / Bagaimana
2023-09-23 23:34:58 اگه مشکل اختلال نعوذ داری
اگه مشکل کوتاهی داری
اگه نمیتونی رابطه خوبی داشته باشی زندگیت به مشکل خورده با ما همراه باش
من کمکت میکنم
@shop_products
@shop_products
19.3K views20:34
Buka / Bagaimana
2023-09-23 23:34:26 تبلیغات پذیرفته میشود.
جذب فوق العاده

رزرو تبلیغ
رزرو تبلیغ
رزرو تبلیغ
18.8K views20:34
Buka / Bagaimana
2023-09-23 23:33:24 قول خودشون بچه خوشگل بود نگاه کیس مالوندن و دستمالی کردن داشتن و خب منم مثل اینکه جزو اون دسته بچه خوشگل بودم و بالاخره گاهی شده شوخی شوخی دستی به پشتت میخورد یا یه دست دیگه لپتو میکشید ، بعضی وقتا خودشون رو بهت از پشت میمالیدن یا حتی از پشت خیلی صمیمی و محکم بغل میشدی.
توی مدرسه خیلیا بودن که این حالت بچه خوشگل بودن رو داشتن که در مورد سفید بودنشون، نرم بودنشون ، حرف میزدن و خیلی جالبه که من به عنوان پسر چیزایی رو میشنیدم که بهم میگفتم که مثلا میدیدم کامی تو خیابون درباره خانم ها در گوش من میگه مثل چه کونی ، گوشت خوب ، چه رونی ، مال بندازم توش و … اتفاقا کامی هم جزو کسایی بود که بچه خوشگل محسوب میشد حتی شاید بیشتر از من چون واقعا هم اگه بنا بود جذابیت زنونه داشته باشه اونم داشت و سکسی بود اما فکر کنم به همون دلیل گوشه گیریِ عجیب و مرموزش و اینکه با کسی دمخور نمی شد خیلی کسی خیلی تو فکر دستمالیش نمیرفت اما خب چند باری هم دیدیم که اونم قربانی دستی که از پشت تا وسط بدن میره شد. به جز من و کامی دو سه تای دیگه هم تو کلاس ما بودن که همچین وضعی داشتن البته با یه تفاوتی که قضیه واسشون عادی بود و اصلا شاید کلاس ما بلوغش زود هنگام شد به خاطر همین چند نفر. در واقع دو نفر که اسماشون رو یادم نمیاد اما یکیشون رو نمیدونم چرا بهش لقب ببری داده بودن. فکر کنم به جز من همه دستشون با پاها و پشت این ببری و اون یکی پسره آشنا شده بود و یادمه که تقریبا همیشه عکس العمل این دوتا با خنده بود و بیشتر از خنده یادمه که بعضی وقتا یه جور لاس هم میزدن و خوششون هم میومد. خوب یادمه که ببری یه پسر قد بلند بود و تو پر با پا و رونای بزرگ و پوست سبزه و اون یکی سوگلی کلاس هم دقیقا یه وضع مشابه داشته البته با قد کوتاه تر. اما واقعا چرا حتی پسرا از اون سن هم حتی به برجستگی و بزرگیِ باسن توجه دارن؟؟ هر چی بود وسطای سال یه داستانایی هم پیچید توی کلاس و مدرسه از کارایی که بچه ها زنگ تفریح وقتی همه پایین هستن با این دوتا کردن و یا داستان هایی درباره دستشویی ها و یه قصه دیگه درباره یه اردویی که بچه ها رفته بودن و توش گویا واقعا اتفاقایی افتاده بوده و پای این دو نفر وسط بوده. من اون اردو رو نرفتم و راستش تا مدتها به این فکر میکردم که اگه منم میرفتم اتفاقی میوفتاد و اگه آره با کی ؟؟
ادامه دارد…
نوشته: امیر
#پایان
18.6K viewsedited  20:33
Buka / Bagaimana
2023-09-23 23:33:19 ساکورا (۲)
قسمت قبل
1402/06/17
#گی #خاطرات_نوجوانی

قسمت دوم: شکفتن
وقتی ۱۴ سالم بود اولین بار بود که یه پسر رو متفاوت از بقیه پسرها می دیدم و حسی که ازش میگرفتم عجیب بود ، این پسر در واقع اولین رابطه احساسی من هست که توی مدرسه توی کلاس به پسری که کنارم تو نیمکت بود.کامیاب یه پسر کم حرف اما باهوش بود و اینو میشد ازش نامحسوس متوجه شد که با گوشه گیر بودنش اما اصلا پسر افسرده یا خل نیست بلکه خیلی باهوش و مرموز هست. دوستی ما از کنار هم نشستن سر کلاس شروع شد و کم کم توی حیاط زنگ تفریح رو با هم میگذروندیم و حتی متوجه شدیم خونه هامون دوتا چهارراه بیشتر فاصله نداره با هم و دیگه عصرا هم همو میدیدیم .بیشتر راجب بازی صحبت میکردیم و اینجور چیزا و هردومون عاشق گیم بودیم، سر کلاس، توی حیاط ، بعد از مدرسه که تا یه جاهایی هم مسیر بودیم البته کامیاب با دوچرخه رفت و آمد میکرد و عاشق دوچرخه هم بود. مدتی گذشت و هر روز همو میدیم عصرا گیم نت و این ور اون ور یا خونه ما بازی یا خونه اونا بازی توی این رفت و آمد ها هم توی خیابون همیشه من پیاده بودم و اون با دوچرخه تو دست کنارم راه میرفت. کامیاب یه پسر با قد متوسط ۱۴ سالگی بود بدن تپل اما ورزشی طوری داشت چون هم همیشه سوار دوچرخه بود و هم کلاس کاراته میرفت،پوست سفید و کک و مکی و موهای بور داشت با نمک و خوشگل اما یه پدر سوختگیِ خاص و پررویی هم توی چهرش داشت که این یه مقدار واسه من هم زننده بود و هم البته جذاب. کامیاب از همون سن و سال هیزی رو شروع کرده بود و بلوغش قلقلکش میداد هر زمان تو خیابون بودیم و میچرخیدیم اگه دختری یا زنی میدید یه چیزی دربارش می گفت، خب منم کم کم به این جور چیزا نظرم جلب میشد. همین وقتا بود که مسئله پورن هم بود و این کشف تازه ای بود واسمون. خب
منو کامی هم اولین پورن هارو با هم میدیدم و دانلود میکردیم، کم کم دومین سرگرمیه ما شد پورن دیدن و رد و بدل پورن و صحبت کردن درباره سکس و کردن و بدن آدما. فکر میکنم اونجایی بود که یه چیزی تو بدنمون داشت تکون میخورد.
مدام حرف زدن از سکس ، هیزی کردن تو خیابون و هر کدوم فانتزیه بچگانمون رو تخیلمون رو به زبون اوردن، کاری به درست یا غلطش ندارم چون کی بود که بخواد بدونه ما به چیا فکر میکنیم و در چه مورد حرف میزنیم که بخواد نصیحتمون کنه اما این احساسا توی اون سن خیلی عجیب است. نفسی که حبس میشه ، شهوتی که حتی نمیدونی دقیقا چیه و باید باهاش چیکار کنی همه اینا واسه من خیلی عجیب و تازه بود. درسته که توی محیطی بزرگ شده بودم که آدما مذهبی نبودن اما اصلا اینجور نبود که مسئله سکس و … جلو من مطرح بشه یا باهاش آشنایی داشته باشم نه این جور چیزا تا قبل این دوره یه مسئله ای بود درباره آدم بزرگا که من کاری بهش نداشتم و اصلا تا اون موقع جذابیتی واسم نداشت هرچند که وجود داشتنش هم انگار عادی بود اما نه جوری که به من مربوط باشه.
روزا به همین منوال می گذشت و من و کامی هم همین داستانارو با هم داشتیم. همه چیز عادی بود و سر جاش به جز اتفاقی که به صورت روانی داشت می افتاد و این هوس و حشری که تو وجود من یا ما شکل می گرفت که البته فکر کنم کلمه ما درست تر هست،از ما منظورم فقط منو کامی نیست بلکه همه بچه های مدرسه. هر چند که کامی تقریبا فقط با من مراوده داشت توی کلاس و مدرسه و بیشتر دوستیاش توی محله و کوچشون بود و توی خانواده اما خب من با بچه های مدرسه و کلاس ارتباط میگرفتم و خب چیزی که بود بقیه بچه ها هم یکم کمتر یکم بیشتر توی حال و هوای ما بودن. و البته اونایی که یکم بیشتر توی این فضا پیش رفته بودن دقیقا کسایی بودن که به تو و به هر کس دیگه ای که به
16.9K views20:33
Buka / Bagaimana
2023-09-23 23:32:53 فرحناز به شدت گاییده شده،منم شروع کردم تلمبه زدن و اونم پاهاش رو دور کمر قفل کرده بود،حسابی عرقم در اومده بود فرحناز هم خیلی حال میکرد و فقط میگفت تند تر دیگه پوزیشن و عوض کردیم و داگی شد،این داگی یکی از دوست داشتنی ترین پوزیشن های منه،من خیلی دیر ارضام و فقط تو داگی ارضا میشم،شروع کردم داگی کردنش و حسابی میکردمش،تو حین داگی انگشتم و کردم تو کونش که دیدم چیزی نگفت و تازه بیشتر خوشش اومد و فهمیدم که ماشالا کون هم داده اما چون کاندوم نداشتم دیگه از کون نکردمش اینقدر تلمبه زده بودم که واقعا خسته شده بودم و اما آبم نمیومد و خیلی عجیب بود شاید هم به خاطر مالوندن های تو ماشین که هی قطع و وصل میشد باعث شده بود آبم نیاد واقعا عجیب بود برام دیگ بعد داگی خوابیدم رو تخت گفتم واسم ساک بزن و بمال تا آبم بیاد اما فرحناز گفت بزار بشینم روش برات و یه کم من تلمبه بزن،دیگه نشست رو کیرم و شروع کرد بالا و پایین شدن،صحنه قشنگی بود جون لامصب این ممه هاش اینقدر سفت بود اصلا بالا و پایین زیاد نمیشد و واسم تازگی داشت بقیه رو که کرده بودم همش اینور و اونور میشد و واسه فرحناز اینجوری نبود و منم حسابی ممه هاش رو میچلوندم،باز آبم نیومد و بهم‌گفت قرص خوردی گفتم نه والا اما فک کنم باور نکرد ،دیگه اونم خیس عرق بود و خسته شده بود،شروع کرد دیگه با دست مالیدن و جق زدن واسم یه کم که گذشت دیدم دستش داره میره سمش سوراخ کونم و شروع کرد سوراخ کونم و مالیدن،یهود دیدم چقدر حال میده،کیرم و جق میزد و سوراخ و میمالید،یه کم بعدش دستش و کرد تو دهنش و خیس کرد بعدش سوراخم و مالید و یهو یه انگشت کرد تو کونم،حس عجیبی بود حتما بهتون پیشنهاد میکنم انجام بدید،کم کم کرد توش و میاورد بیرون و حسابی داشت انگشتم میکرد و دیگه کیرم و ول کرده بود اما خیلی حال میداد و دیگه خودم شروع کردم جق زدن که یهو ارضا شدم یه جوری آبم پاشید و اومد تا حالا اینقدر آب ازم نزده بود بیرون خیلی شدید ارضا شدم و یکی از بهترین ارضا شدن هام بود دیگه فرحناز تمیزم کرد و منم که نا دیگه نداشتم همونجا خوابم برد تا صبح .دیگه اون ۳ روز هروقت تنها میشدیم میکردمش و اونم خیلی حال میکرد.یکی از بهترین سکس های عمرم بود واقعا
نوشته: امیر
#پایان
15.4K viewsedited  20:32
Buka / Bagaimana