Get Mystery Box with random crypto!

م من شکارچی بودم و اون شکار من که قرار نبود از این فرصت جون سا | داستان

م من شکارچی بودم و اون شکار من که قرار نبود از این فرصت جون سالم به در ببره. من اهل گذشت و بخشش نیستم و وقتی اون باید بیفته توی تور من یعنی کار تمومه. هیچ وقت در زندگیم در سکس ها افسوس نخوردم و هیچ وقت هم از نشدن ناراحت نشدم من یک شکارچی بودم و اون وظیفه من بود که شکارش کنم. این حرفها رو زدم تا بگم که چقدر غریزه من تحریک شده بود.
تو همین حال و هوا بودم که الهام چشماش رو باز کرد و تکونی خورد. و من البته دستم رو بر نداشتم. گفتم بیدارت کردم؟ گفت آره ولی خیلی خوب ماساژ میدی میشه لطفا ادامه بدی و دستش رو گذاشت روی چشماش تا نور بهش نخوره‌. گفتم چشم بند دارم، میخواهی ؟ گفت نه راحتم
و من با جرات تمام به دستمالی اون ادامه دادم اما با بیدار شدن و تکون دادن خودش در حقیقت دست من رو به کسش رسوند و من هم شروع کردم مالیدن مثلث زیبای لای پاهاش. دستم رو گذاشتم در شیار بین پاهاش و کسش همون جایی که شرت قرار میگیره و با دو طرف دستم در حقیقت می مالیدمش. هر چند دنده ماشین خودکار بود اما گذاشتم رو حالت دستی تا بتونم مدام دستم رو بردارم و هر بار در یک جای جدید قرارش بدم‌
این کار ادامه پیدا کرد و تقریبا یک ربع ماساژ من به نزدیکی کسش رسید. دستم رو بردم سمت شکمش و شروع کردم بالای کمربندش رو دست مالی کردن . گفتم شکمی هم نداری هی میگی شکم شکم. اون هم گفت نه بابا خیلی شکمه دوستش ندارم گفتم اما من یکمش رو دوست دارم و این قشنگه. شکمش رو گرفتم تو دستم و گفتم حالا بدی تو چقدر میشه. همین که شکمش رو داد تو راه برای ورود دست من به شلوارش باز شد و معطل نکردم‌ دستم رو تا جای ممکن بردم داخل. کسانی که این موقعیت رو انجام دادن میدونند که بی احتیاطی در بردن دست داخل شلوار می‌تونه به درد منجر بشه برای همین من دستم رو حتی به کسش نرسوندم و ذوب شورت توری بنفشی که حالا از زیر شلوارش کمی بیرون زده بود متوقف کردم و شروع کردم بالای کسش رو مالیدن.
الهام همچنان دستش روی صورتش بود و هیچی نمی گفت انگار ما سالها است که زن و شوهر همدیگه هستیم. و این کار یک کار تکراری است. البته برای من که بارها با گفتن داستان ها تحریکش کرده بودم قابل پیش بینی بود از طرفی هم میدونستم اون هیجان که دنبالش میگشت رو می‌تونه همین جا پیدا کنه. قرار نبود خیلی زود پایین تر برم و منتظر یک حرکت از الهام بودم اما اون کار جدیدی نمی‌کرد. من هم دستم رو در آوردم. و گذاشتم روی شکمش و گفتم دیدی خیلی هم تپل نبود. و الا دست من تا این حد نمی‌رفت جلو.
گفت البته که اگه کمی لاغر تر بودم می‌تونستی پایین تر هم بری. من هم گفتم اتفاقا میشد اما خودم نبردم دستم رو تا تو راحت تر بخوابی. شکمت رو باز بده داخل و این بار دستم رو مستقیم بردم و لبه های کسش رو از روی شرت لمس کردم. و گفتم دیدی چقدر راحت دستم میره روی شرتت
و بعد ادامه دادم گفتم یکم خودت رو بده جلو. و بعد دستم رو بردم داخل شرتش و رسوندم به لبه های خیسش و گفتم دیدی الان قشنگ میتونم خیسی کست رو هم لمس کنم این اولین بار بود اسم کسش رو جلوش می آوردم و گفتن این حرفها واقعا برای جفتمون جذاب و تحریک کننده بود. دستمال کاغذی که برای تمیزی توی شرتش گذاشته بود رو در آوردم و اینبار دستم رو لای لبه های کسش قرار دادم و الهام هیچی نگفت جز اینکه خودش رو باز تر کرد. و من هم دستم رو کشیدم لای کسش و از این فرصت سعی کردم نهایت استفاده رو ببرم.
با یک انگشت ، همون انگشت دوست داشتنی وسط می‌تونستم تمام عصب‌های یک زن رو تحریک کنم و در عجب از این بدن زیبا به این فکر میکردم که خدا چه چیزی خلق کرده. سکس! یک رابطه بینهای