Get Mystery Box with random crypto!

ت لای دستمال گذاشتم و موبایلم رو برداشتم. یه نگاه به کیر ارشیا | داستان

ت لای دستمال گذاشتم و موبایلم رو برداشتم. یه نگاه به کیر ارشیا کردم، حتی خوابیدش هم بزرگ بود. همینطوری که توی دستم گرفته بودمش، ازش چند تا عکس گرفتم. کیر خوابیدش رو میتونستم تماما توی دهنم جا کنم. همینطور که کیرش رو توی دهنم کرده بودم، کیرش بزرگ و بزرگتر می شد و آروم آروم مجبور بودم که از دهنم بیرون بدمش. صدای دینگ موبایلم چشمم رو به صفحه اش دوخت. همینطور که کیر نیمه خیز ارشیا تو دهنم بود، پیام رو باز کردم که نوشته بود: سلام عزیزم صبح بخیر.
و پیام دوم که: الناز کجایی؟ نمیای عزیزم؟
امروز شنبه بود و کلاس مشترک داشتیم. اما واقعا با این اوضاع سکسی و کون پاره اصلا امکان رفتن به کلاس نبود‌. برای همین نوشتم: سلام عزیزم صبحت بخیر. نه خواب موندم.
-ا دلم برات تنگ شده بود گفتم می بینمت امروز.
-فدای سرت عزیزم. حالا عصر که قرار بود بیای خونه ما واسه کارای دانشگاه می بینیم همو.
-اون که سر جای خودش. یه سورپرایز دارم برات.
-چی عزیزم؟
-اول یه عکس بده صورت نازتو ببینم.
-عزیزم الان که اصلا نمی تونم. صورتم پفالو و داغونه. حالا سورپرایزت چیه؟
-اول عکس رو بده تا بهت بگم.
کیر ارشیا که حالا نیم خیز بود رو از توی دهنم در آوردم و گوشی موبایل رو نزدیک صورتم بردم، طوری که فضا مشخص نباشه و یه عکس گرفتم. عکس رو چک کردم که یه وقت سوتی ای توش نباشه یا مثلا رد آب ارشیا جایی روی صورتم نباشه. وقتی عکس رو فرستادم، چند تا ایموجی قلب و بوس فرستاد. بهش گفتم: خب حالا سورپرایزت چیه؟
-مامانم رو راضی کردم. نیم ساعت پیش زنگ زد به مامانت و قرار خواستگاری رو هم گذاشت.
من که از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم نوشتم: جدی؟ برای کی؟
-برای پنجشنبه آخر هفته قرار شد بیایم. حالا عصر که دیدمت بهت میگم بقیشو.
من که حسابی سر کیف بودم، سریع به آیدا و مهدیه جدا تکست دادم: ایکس تری پنجشنبه با دسته گل و خانواده خونه ماست!
و یه ایموجی میمون که چشماش رو گرفته فرستادم. ارشیا که از سر و صدای من بیدار شده بود، کیر نیمه بیدارش رو توی دستش گرفته بود و داشت منو نگاه میکرد گفت: سلام سکسی خانوم صبحت بخیر. انگاری سکس بهت مزه کرده ها، حسابی سر کیفی!
من که شهوت از سرم پریده بود گفتم: نه بابا خیلی وقت بود منتظر یه خبر خوب بودم که الان بهم دادن.
-خب حالا خبر خوب چی هست؟
-نامزدم قراره بیاد خواستگاریم‌.
-ارشیا بلند شد و اومد سمتم و لبامو یکم لیس زد و گفت: ا تازه من تو رو پیدا کردم می خوای شوهر کنی واسه چی؟
-عجب، شوهر نکنم بیام به تو کس مفت بدم؟
-شوهرم کنی باید بدی. تو اینقدر حشری تر از این حرفایی که مطمئنم بازم میدی.
بعد در حالی که به‌ سمت کتری می رفت تا چایی بذاره گفت: چقدر گشنمه.
گوشیش رو برداشت و به سرایدارشون زنگ زد و گفت که نون و خامه عسل بگیره و بعدش دست منو گرفت و برد داخل حموم. فضای حموم و بدن خیس ارشیا باعث شد شهوت دوباره توم یکم زیاد بشه. وقتی زیر دوش دوباره ازم لب گرفت، احساس کردم کسم خیس شد، اما وقتی یاد خواستگاری پنجشنبه افتادم، یکم عذاب وجدان گرفتم. صدایی درونم گفت که هنوز که خواستگاری انجام نشده، یا هنوز که چیزی قطعی نیست، پس سعی کردم که چشم هام رو ببندم و از سکس و شرایط حال لذت ببرم. ارشیا، زیر دوش، منو به دیوار چسبونده بود و آب رومون می ریخت. یه پام رو بالا داده بود و داشت تو کسم تلمبه می زد‌. چشمهام رو بسته بودم و خودم رو توی x3 تصور می کردم که گل زدیمش و داریم به سمت خونمون حرکت می کنیم و یه عروس کشونی حسابی راه انداختیم. ارشیا با شدت بیشتری کیرش رو توی کسم عقب و جلو می کرد. همزمان صدای بوق ماشین های دیگه با