با این که فانتزی بود و میدونستم برای تحریک شدنش اینارو میگه ول | داستان
با این که فانتزی بود و میدونستم برای تحریک شدنش اینارو میگه ولی بهم برمیخورد و ناخودآگاه از مهران بدم اومده بود . ته تمام فانتزیامون و نزدیک به ارگاسمش یعنی وقتی که نفسهاش تند تر میشد ، من باید در ادامه همون داستان ، در گوشش میگفتم که دارم تند تند از پشت میکنم تو کصش و درمیارم و میکنم تو کونش و دوباره برعکس !!! و … تا یهو صورتش قرمز و حالت اخم کرده میشد و میفهمیدم داره میشه ، تو اوج ارگاسمش جیغ میزد «عماااااااد» و من باید جلو دهنشو میگرفتم که آبرومون جلو همسایه ها نره ! بالاخره شُد ! و بعدش مثل لَش افتاد کنارم خوابید تا نفسش بیاد سرجاش . بعد از این مرحله نوبت من بود که برم بهشت … یه جور سکس کثیف ، بین من و فتانه برقرار بود که اولین بار خودش بهم پیشنهاد داد و با اینکه اولش جاخوردم ولی وقتی امتحان کردم دیدم بیشترین لذت ارضا شدن برای من همینه … به این صورت که آخر کار ، فتانه میشاشید روم و من با شاشش جق میزدم ! وقتی قرار بود سکس کنیم ، از قبلش آب زیاد میخورد که برای آخر کار حسابی خیسم کنه ، یه چیزایی هم باهاش میخورد که به من نمیگفت چیه ولی هر چی بود ، باعث میشد ادرارش نه تنها بو و طعم زننده ای نداشته باشه که حتی بنظرم بوی یه جور سبزی معطر را میداد ، البته خودش میگفت شاش من همیشه همینجوریه !! بلند شد وایساد دستشو زد به دیوار کونشو داد عقب و در حالی که میچرخوندش گفت بکن تو کصم ، نشستم و از پشت کصشو لیس زدمو کلوچه شو بوسیدم ، بعد صورتمو گذاشتم وسط چاک کونش و سوراخ کونشو لیس میزدم ، همش میگفت پاشو بکن تو کصصصم … پاشدم ، سر کیرمو خیس کردم و کردم تو کصش ، تند تند تلمبه میزدم ، خیلی خسته بودم و آبی از کیرم نمیاومد ، با هر ضربه ، موجی به لُپهای کونش و پهلوهای گوشتیش میفتاد ، دستمو بردم سمت سینههاش و حسابی چلوندمش ، یه جیغی زد و گفت چیکار میکنی بیشرف . دلم میخواس دستامو ول کنم و درحالیکه کیرم تو کصش بود بلندش کنم و بچرخونَمِش ، بهم گفت زود باش جیشم داره میریزه ، گوشم بدهکار نبود و همینجور میزدم و از صدای برخورد بدنهایِ خیسِ عرقمون لذت میبردم ، … بالاخره رفتیم حموم ، معمولاً اینجوری بود که کف حموم ، جلوی کصش زانو میزدم و میشاشید به سر و سینه ام ، ولی این دفعه بهش گفتم ، من به پشت میخوابم تو بین پاهام وایسا و لای کصتو باز کن و بشاش به سمت سینه ام ، بقیهاش با من . کف حموم سرد بود ، کمی آب گرمو باز کردم تا آروم گرم بشه ، خوابیدم و نوک سینه هامو گرفتم و شروع کردم به چرخوندن ، آب گرم از زیرم میرفت و حس خوبی داشت ، اونم اومد بین پاهام وایساد با انگشتاش لای کصشو باز کرد و دادش جلو و منتظر بود تا شاشش بیاد ، بهش گفتم زود باش دیگه ، گفت صبر کن باید تمرکز کنم و بعد از چند ثانیه دیدم چند قطرهای از لای پاهاش ریخت پایین بعد یهو شدت گرفت و از همون جا شَتَک زد تو صورتم ، جریان گرم شاشش پاشید رو سر و صورت و سینه ام گاهی می ریخت لای پاهاش و دوباره پَرت میشد جلو ، از دیدن این صحنه به قدری حشری شده بودم که صدای انواع حیوونای وحشی رو از خودم در میآوردم !! دستمو گرفتم به کیرم شروع کردم جق زدن . کل بدنم و مخصوصاً دور و بر کیرم پر از شاش گرم فتانه شده بود !. آخرای شاشیدنش بود که آبم اومد و روی شکمم پر از منی شد … فتانه بعد از شاشیدنش کصشو میمالید و میگفت بهش حال میده و شبیه ارضا شدنه براش ! بعدش درحالیکه پاهاش کاملاً باز بود ، نشست روی پام و با دو تا دستاش آب کیرمو که حالا با شاشش قاطی شده بود ، میمالید رو شکمم ، سوراخ کصش مثل دهن ماهی باز مونده بود . من که دیگه رمق نداشتم ، دستمو بردم سمت شیردوش ، باز کردم و خودمو کشوندم به سمت آب گرمی که از بالا میریخت . فتانه هم اومد و خودشو ولو کرد تو بغلم و در حالی که آب از روی سر جفتمون جاری بود ، لبای همدیگرو میبوسیدیم …
فتانه موقع سکس یه شخصیت دیگه میشد ، خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و عملاً باهاش تجربه کردم . فتانه یه مربی سکس بود و جالب اینکه ، حتی سکس با زنم داغتر از قبل شده و بعضی رفتارهای عجیب و غریبی که موقع سکس باهاش انجام میدم ، براش جالبه و اونم خیلی حال میکنه . بالاخره فتانه از ایران رفت . بهترین روزای زندگیم ، همون چند باری بود که باهاش خوابیدم . روزای آخر میرفتم پیشش و مثل آدمهای ننه مرده تو بغلش گریه میکردم . عاشقش شده بودم … تمام .
بخشهایی از این داستان ، براساس تخیل من بوده ولی کلیت اش واقعیه . اصلا سکس اگر با تخیل همراه نباشه لذتی نداره . هدف منم فقط اینه که خواننده از خوندنش ، لذت جنسی ببره ! بنابراین پیشاپیش به اونایی که اهل فحاشی اند میگم ، هر چی بگید لایق خودتونه !