Get Mystery Box with random crypto!

خواهر زنی که مربی سکس من شد 1402/05/03 #شاش #فانتزی #خواهر_زن | داستان

خواهر زنی که مربی سکس من شد
1402/05/03
#شاش #فانتزی #خواهر_زن

لخت لخت جلوم وایساده بود و درحالیکه سینه هاشو بهم میمالید و کونشو چپ و راست میکرد ، با یه لحن شهوانی بهم میگفت ، بیا کیرتو بزار لای پستونام ، بیا آب کیرتو بریز تو دهنم … این یکی از صحنه هاییه که هر روز صبح که بیدار میشم ، با کیر راست کرده ، به یاد فتانه میبینم !

سلام و عرض ادب خدمت دوستان شهوانی
من عمادم ، ۳۵ سالمه ، کار خودم آزاده و همسرم کارمنده ، فتانه خواهر زنمه ، الان حدود ۳۸ سالشه و پنج سال از همسر من یعنی خواهرش بزرگتره ، یه پسر شانزده ساله داره . با اینکه چهار سال پیش از شوهرش (رضا) طلاق گرفت ولی از مدتها قبلش هم جدا زندگی میکردن ، طوری که رضا عروسی منم نیومد . قیافه اش بد نیست ، چشاش سگ داره و بدن رو فُرم و سرحالی داره و خیلی هم لَوَنده ! . طراحی داخلی خونده و برای یه دفتر معماری کار میکرد . کارای مهاجرتشو داشت میکرد که بره ، واسه همین -با اینکه چندتا خواستگار هم داشت-مجدداً ازدواج نمیکرد . اوایل ، رابطه ام باهاش رسمی بود ، حجاب نداشت ولی لباساش ناجور هم نبود . آپارتمان ما چهار واحدیه و یکی از واحداش دست خواهر زنم بود . از حدود سه سال پیش وسوسه شده بودم و همش به فکره «کردنش» بودم . تصمیم گرفتم باهاش سر شوخی رو باز کنم و خوشبختانه اونم پا به پای من میومد . کم کم رابطمون صمیمی تر شد و نه تنها دیگه جلوم هر لباسی میپوشید که خودشو جمع و جورم نمی‌کرد …
جریان از اونجا شروع شد که حدود دوسال پیش ، دیوار پذیرایی پشت دستشویی واحد فتانه اینا ، نم داده بود و قرار بود برای رفعش یه فکری بکنیم ، یه بار صبح قبل از اینکه بره سرکار باهام تماس گرفت که نشتی آب زیادتر شده و اَزم خواست برم خونه اش ببینم (کاری که معمولا نمیکرد!) ، رفتم ببینم چی شده -پسرش صبحها مدرسه بودو از این جهت راحت بودم -داخل سرویس که رفتم بعد از اینکه کمی سربه سرش گذاشتم ، اومد کنارم وایساد ، خودشو بهم نزدیک کرد و بازوهاش با دستم مماس شد و منم در حال صحبت کردن ، دستمو بهش میمالیدم و بهش نخ میدادم که حواسم به این کارات هست ، حرارت ازش می بارید و معلوم بود بدجور حشریه ، کیرم اومد بالا و از زیر شلوار ورزشیم واضح شق شده بود ، بعد از کمی صحبت در مورد نشتی و تعمیراتش ، قرار شد تلفن یه تعمیرکار آشنا رو بدم بهش … موقع خدافظی درحالیکه صدام میلرزید ، دلمو زدم به دریا و یه کاره دستمو بردم سمت بازوش و نازش کردم و به شوخی گفتم چه دستای قشنگی داری ! اونم دقیقاً همون حرکتو رو من انجام داد و گفت چه بازوهای بزرگی داری و جفتمون با شیطنت خندیدیم (تعریف نباشه ظاهرم بد نیست ، هرچند سیکس پک ندارم ! ولی چون فوتبال بازی میکنم ، بدن ورزیده ای دارم ) . به همین سادگی ریسکم جواب داد ، مجوز داده شده بود ولی هَوَل بازی درنیاوردم و اومدم خونه ، شماره تعمیر کارو با واتساپ براش فرستادم و محترمانه ازش خواستم که هر کاری داشت بهم بگه . تشکر کرد و دوتا استیکر قلب و بوسه برام فرستاد . روم بهش باز شد و از همون روز صحبتهای عاشقانه و سکسی بینمون ردوبدل شد . چیزی که فکرشم نمیکردم این بود که فتانه فوق العاده داغ و دیوونهٔ سکس بود ، چتهای سکسیمون عالی بود و هیچ حدومرزی برای خودمون قائل نبودیم . تازه فهمیدم چه گنج بزرگی رو کشف کردم . فتانه میگفت از همون اول منتظر بوده برم سراغش ولی من ، اُسکُلتر از این حرفا بودم ! . از اون طرفم میگفت ؛ دوست ندارم بخاطر من رابطه ات با خواهرم خراب شه و حاضر نمیشد سکس کنیم ، نفهمیدم بالاخره کدوم حرفشو باور کنم ؟! … ، ضمن اینکه هر موقع هم فتانه در مورد سکس من و خواهرش سوالی میکرد بهش میگفتم که اگه میخوای رابطمون ادامه داشته باشه ، در این مورد حرفی نزن .
( من زنمو خیلی دوست دارم و خدا رو شکر میکنم که سال گذشته بالاخره ، کار فتانه درست شد و رفت کانادا ، همسرم یه جورایی بو برده بود که روابطی بین من و خواهرش هست ولی به روی خودش نیاورد . به هر حال سعی میکنم که تو این داستان هیچ اسمی ازش نیارم .)
خلاصه کارم به التماس کردن رسیده بود . یه زن تنها ، حشری ، سکسی با خونه خالی بیخ گوشم بود و دستم به کصش نمیرسید . هر روز با حرفاش و عکسهایی که بینمون رد و بدل میشد منو تشنه تر میکرد ولی بقول خودش «اون کار نباید بشه!» . فتانه ذاتا زن سلطه جویی بود و دوست داشت حرف آخرو خودش بزنه و همه چیز رو مدیریت کنه ، اصن سر همین اخلاقش با رضا به مشکل خوردن ، یه آدمی میخواست که فقط بهش بگه «چَشم» ، منم باهاش همینجوری بودم و هر کاری میگفت براش انجام میدادم . هزارتا آسمون ریسمون میبافتم که نگران رابطه من و خواهرش نباشه و فقط یکبار اجازه بده باهاش بخوابم ولی حرف خودشو میزد …