Get Mystery Box with random crypto!

📚📖بَـهْـتّــرَیـِْنَ دَاٰسّــتَٰـانَ هایـی نٰـاَبً وَ بِـیْوُ📖📚

Logo saluran telegram dastan_hai_nab — 📚📖بَـهْـتّــرَیـِْنَ دَاٰسّــتَٰـانَ هایـی نٰـاَبً وَ بِـیْوُ📖📚 ب
Logo saluran telegram dastan_hai_nab — 📚📖بَـهْـتّــرَیـِْنَ دَاٰسّــتَٰـانَ هایـی نٰـاَبً وَ بِـیْوُ📖📚
Alamat saluran: @dastan_hai_nab
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 127
Deskripsi dari saluran

♥︎—••﷽••—♥︎
ًبهترین داستان ها 📚
رمان شعر📒
چالش 🪙
اینجاس❤داستان های واقعی🖤
لف نده بزن رو بیصدا 🙃🔇🔇🤍
#آیدی_مالک_درخواست_داشتن_یانظر
مالک
✌️👇
@Mobin_joo

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-04-25 09:03:34 اگه  دیدی یک نفر بیشتر از سن خو درک میکنه، بفهم او آدم یا ذهن یو خیلی رشد کرده، یا قلب یو خیلی شکسته …

- -


✿⃟𓂃
22 views𖢖⃟ ꦿɪᴍ B̷̷A̷̷H̷̷༆A̷̷R̷̷꯭ ̶᷍❖͟͞ , 06:03
Buka / Bagaimana
2023-04-24 18:54:53 سلام این چند روز کح مح اف بودم کیی کانال را داستان کرده
26 views𖢖⃟ ꦿɪᴍ B̷̷A̷̷H̷̷༆A̷̷R̷̷꯭ ̶᷍❖͟͞ , 15:54
Buka / Bagaimana
2023-04-11 13:53:34 اولین عشقم تویی #نویسندگان _ بانو جامی و فاطمه #قسمت _ 10 از خونه خاله مه بیاما یم داخل کوچه خانه خو بودیم مادر مه جلوتر از مه بودن  مه ارون آروم ای میامادم که یکبار چشم مه به حارث خورد طرف یو نگاه کردم دیدم طرف مه خیره شده بود اولین بار بود ایته نگاه…
54 views❞⊕ᬼ‌Sٖᵒٖˢٖ⃟ᵃٖⁿٖ⟅⍣࿐, 10:53
Buka / Bagaimana
2023-04-06 03:17:54 ,

مجازی و واقعی نداره

ذات آدم اگه درست باشه درست رفتار میکنه!


سحری بخیر • •

دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
72 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 00:17
Buka / Bagaimana
2023-04-05 20:57:04 اولین عشقم تویی

#نویسندگان _ بانو جامی و
فاطمه

#قسمت _ 10

از خونه خاله مه بیاما یم داخل کوچه خانه خو بودیم مادر مه جلوتر از مه بودن  مه ارون آروم ای میامادم که یکبار چشم مه به حارث خورد طرف یو نگاه کردم دیدم طرف مه خیره شده بود اولین بار بود ایته نگاه میکرد مر همی که طرف یو نگاه کردم سر خو ته انداخت و تیر شد .

«حارث»
امروز داخل کوچه ای یکبار دیدم همو دختره اسم یو چی بود بعد از یک عالمه فکر به یاد مه اماد ها فاطمه ( عجب اسم مقبولی کو داره یک وجبی  از حق تیر نشم خودی یو هم بدک نیه) از دورای میاماد  نزدیک یو که شدم طرف یو خیره نگاه کردم همی که نگاه کرد سر خو ته انداختم تیر شدم  ایشته وقتی چپه اروم
معلوم میشا مثل مظلوم ها همیته
ای فکر میکردم که یک دم لالا مه گفتن
حمید: میگم حارث کجایی لالا بیخی به چورتی .
مه : نه لالا جان فقط کمی به فکر بودم
حمید : ها خاطری گفتم البت هوش تو به جامایی یه
مه: نه لالا کجا مایه باشه .
«فاطمه»
میگم.دخترا ای دو هفته ایشته مثله باد تیر شد اانی امتحان ها هم برسید.
سدنا : ها راست میگی مگرم خوب درس بخونیم که تو اول بشی مم دوم مثله همیشه .
مه : ها بخیر .
زینب :تیاره بابا همگذر بخونین که کامیاب بشیم مثله مه
مه: یانی از دست تو زینب

روزها یکی پشت سر یکی دگه مثل
باد گذشت و امتحان ها خور هم به خوبی تیر کردیم
امروز قراره که نتایج معلوم بشه
خور دگه مقبول اماده کردم اخه امروز
قراره نتایج معلوم بشه
برفتم دم اینه که قد و بالا خو نگاه کردم
بهبه چی ساختی از خو دختر
بیخی محشر کردی
واقعا عالی شدم ای بابا مم.کو 24 ساعت از خو تعریف میکنم
خوب تعرفی یوم دگه ها بیازو
(خدا جو عجب چیزی افریدی )

از خونه بیرون شدیم
خودی رویا برفتیم طرف مکتب .
مه: اهلا و سهلا بر دوست های
گلم ایشته هستین.
زینب: خوبم شکر تو خوبی .
مه: مچم یا نی خیلی استرس دارم
به نظر شما اول میشم یا که نگاه گک اول میشه.
زینب : تاره باباه مه کو میفهمم این دفعه هم اول نمره ما تونی او نگاه تگه صد سال هم درس بخونه نمستونه جا تور بگیره دلجمع.
سدنا: راست میگه فاطمه مه هم استرس دارم .
زینب : مه کو هیچی استرس ندارم
شما دو تا هم.خور بدر نیارین .
سدنا : پناه به خدا هر چی شد .
مه: دخترا بریم.که میگن بیاین که نمره ها اعلان میکنن.
سدنا: الا جو بریم.که بگن زود تری بی غم شیم.
سرمعلم: خوب دخترا اولا سلام دوما میفهمم.که همه شما استرس دارین خاطر نتایج امتحان خو پس زود تری میگم که شما هم
راحت بشین.
مه: الا بگین دگه که راحت بشیم .
سدنا : ها سرمعلم صاحب بگین .
سر معلم : فاطمه صنف دهم اول .
مه: هر سه تا ما خودی هم.جیق کشیدیم از خوشحالی باور مه نمیشه
سدنا: الا بخدا دکم شدم مه هم .
ایبار که گفتن سدنا دوم شده خوشحالی ما دو برابر شد بستادیم تا نتیجه زینب هم علان کنن
از اور هم علان کردن با بلاخره دلجمع شدیم .
زینب : دخترا مه هم هفتم شدم مه کو خیلی راضی یوم.
مه و سدنا خودی هم خنده کردیم که زینب هم.خودی ما بخندید
خدا را شکر همه چیزی خوب میگذره

ادامه دارد .........


لایک یادت نره


دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
59 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 17:57
Buka / Bagaimana
2023-04-05 04:06:22 اولین عشقم تویی

#نویسندگان _ بانو جامی و
فاطمه

#قسمت_ 9

شیشته بودیم ای خودی فرخنده گپ میزدیم.که یک بار فرخنده گفت انی رمز هم بیاماد.
مه: سلام لالا رامز خوبی چی عجب بی امادی چیشما ما کلاغ ها بکشید .
رامز : سلاام به دختر خاله مقبول مه ایشتنی یک وجبی جان خوبی افتاب از کدو طرف بیرون شده که شما به خانی ما امادین  حاجی خاله عزیز مه شما خوبین .
مه : تیاره سی کو ایشته قد مه بلنده حسودی تو میشه دگه یا هم نمیبینی کو چیش که ببینه دوره پیش .

مادر مه: شکر بچه مه خوبم تو ایشتنی
رامز: شکر تیک تیارم حالی شمار و یک وجیب که دیدم خیلی بهتر شدم
وخی تور بخدا کو کی که بلند شدی هموته جرقیدی که بودی همونی .
مه: خاله نگاه کینن ای بچه لمشت شما چی میگه
خاله: رامز چپ باشه اخه وی دختر مر به عذاب نکن.
رامز : با مادر باز ای یک وجبی ببدیدین مر تحویل نمیگیرین.
خاله: بیازو تا ای باشه به تو صبریه.
مه: به طرف رامز زبون خو بدر کردم
او هم چیشما خو دور داد و به ماد  خو گفت مم قهلم.
خاله: وخی خور لوس نکن وخی بیا یک بوسی بدی تو که تک پسر منه عزیزدل مادر
مه: باااا خاله خیره باشه به یک قهر ازی مر بفروختین.
خاله مه به طرف مه چشمک زدن یعنی خاطری اشتی کنه ایته گفتم
مم وخیستم اونار بوس کردم گفتم الهی فدای خاله یکدونی خو بشم که باز رامز هم بیاماد برینا بوس داد
خیلی شب توبی بود بی اندازه خوب بود ساعت خیلی تیر شد خودی رامز و فرخنده خیلی شوخی کردیم
شب هم خانه خاله مه بستادیم صبح ماستیم بیایم که خاله ما گفتن امروز جمعه است امروز هم بستین شام برین
مادر جو مههم قبول کردن
خوب دگه چی بگم به شما خودی رامز و فرخنده درو دنیا شاخ زدیم
حالی هم مایم بریم به خانه خو
میگم خنده گک تور یاد میکنم
فرخنده با تور بخدا ایته گپها نزن فقد مای بری المان
باز بخیر بیاین یا هم ما میایم
مه : خوبه دگه خوش میاین .
از خانه خاله مه بیرون شدیم

ادامه دارد........


دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
46 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 01:06
Buka / Bagaimana
2023-04-05 04:05:46 اولین عشقم تویی

#نویسندگان _ بانو جامی و
فاطمه

#قسمت_ 8

رویا بیا ازی سر پیاده بریم
رویا: البت دیونه شدی فاطی ایشته ایگذر راه پیاده بریم.
مه: دو قدمه اختلاط کرده میرم چیکار میشه بخاطری مه.
رویا: باشه حالی ته رو خو مثله گربه ها مظلوم نکن حرکت کن که بریم.

باااااااهلاک شدم.کاشکی یک زرنجی زرنجی میگریفتیم زود باش دگه رویا در وا کن .
رویا :خوب شد همیته خوبه دمی به تو گفتم نریم پیاده زید کردی حالی همیته مونده باشی خوبه نوش جان تو عمه جو
مه: خیلی گپ اضافه نزن .
سلام مادر جو خوبین
مادر: شکر چری ایته رنگ تو پریده
مه: هیچی مادر جو خاطری کمی پیاده روی کردم مونده شدم استراحت کنم خوب میشم .
مادر: حالی وقت استراحت نیه خور اماده کن.که میریم خونه خاله تو پروانه .
مه: اخه جان بخدا خوب شدم به 2 دیقه خور اماده میکنم .
امشب قراره بریم خانه خاله مه ای خالی خو خیلی مایوم برابر مادر خو دوست دارم دختر و بچه اینارم خیلی مام خاله مه یک دختر و یک پسر دارن که خیلی خودینا صمیمی هستم خصوصا خودی رامز
رامز بچه خاله مه است فرخنده هم اسم دختر اینا است
خوب چی بپوشم چی بپوشم
انی پیدا کردم
پیراهن لی کوتاه با شلوار و شال سیاه
پوشیدم مو ها خور هم دمبه اسبی بسته کردم
مه همیشه موها خو دمبه اسبی بسته میکنم چون هم بلنده هم خیلی به مه مقبول میگه شال خور سر خو کردم
کیف سیاه خورم وردیشتم از اتاق خو بیرون شدم
مه: مادر جو مه امادیوم
مادر : باشه 5 دیقه بشی لالا تو بیایه میریم
مه: البت لالا مه مار میبرن.
مادر : ها
مه : مادر جو مه میرم داخل سرا لالا امادن شمار صدا میکنم .
مادر : باشه برو .

ای از زینه ها پاین میشدم که دیدم لالا مه فیروز ای میاین
مه: سلام لالا جان خوبین.
فیروز: شکر تو خوبی یک وجبی مه
مه: شکر لالا جان شمار بخدا دگه همی اسم نگین
اگه ازی قد بلندتر میدیشتم باز تروش میکردم
فیروز:  حالی هر چی هست مه کار ندارم تو یک وجبی منی خلاص
مه: با لالا جان هر چی مه میگم الف شما میگین تیاق مه برم مادر جان صدا کنم.
فیروز : خوب میکنم خوش دارم تو بعذاب کنم.
مه: مادر جان بیاین لالا جان مه بیامادن
مادر: تو برو مم میام.
برفتم بشیشتم داخل موتر بی صبرانه منتظیر بودم که زودتری برسیم خونه خاله مه
که خوب خودی رامز و فرخنده شوخی مسخرگی کنم

خاله مه : خوش امادین خوهر جو چی عجب تا  شمار مهمان نکنم نمیاین
گناه داره همی دختر به خونه یکیه ایرم وردارین بیاین خوهر جو .
مادر : شکر پروانه جو خوبم ای خوهر از دست ایکارها میشه ادم به جای بره
خاله مه : ها میگم خوهر همی کارها هم هچی از خلاصی نیه
تو ایشتنی پری خاله خو
مه: شکر خاله جیگر شما خوبین
کجاین فرخنده و رامز .
خاله مه : رامز چند دیقه پیش خودی رفیق خو بیرون رفت شاید 5 دیقه بعدی بیایه فرخنده هم بالا رفته خانه کاکا خو حتما نه فهمیده شما امادین.
فرخنده :سلام به بهترین خاله و دختر خاله مه خوبین خاله جو.
مادر : شکر فرخنده جو خوبم تو ایشتنی
فرخنده: مم خوبم خاله جیگر
تو ایشتنی فاطی.
مه: خوبم خنده جو کجایه رمز
فرخنده: با تا حالی به یاد تونه
مه: ها نپس مای اسم های که به شما انتخاب کردم به ای زودی یادم بره.
فرخنده : انی از رمز گفتی خودی یو پیدا شد یاری ایشته حلال زاده بوده.

ادامه دارد.................


دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
34 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 01:05
Buka / Bagaimana
2023-04-04 13:46:24 اولین عشقم تویی




#قسمت_ 7

فواد: میگم بچه خوشتیپ  بریم فیفتی چی میگی.
مه : باشه بریم ولی زود بیرون شیم
خیلی خوش ندارم به جا شلوغ برم .
فواد: باشه لالا حالی بریم
مه: ها حرکت کن

«فاطمه»

سلام مادری خوبین.
مادر: شکر مادر تو خوبی بیا بشین نون بخوریم .
مه:  چی عجب امروز صبر نکردین بیام
سفره بندازم .
مادر: خوب ساعت نگاه کن دیر کردی باید
12:15  به خانه میبودی حالی 12:40 است.
مه: ها خوب همی موتر مچم چری ایته اهسته میاماد بیخی دل مرم به سر
اورد بهبه چی کردن مادری جو مه پیتزا پختین دست شما درد نکنه
مادر جو مه و رویا چهار بیجه ها میریم
فیفتی اجازه است از طرف شما .
مادر : ها برین بشرطی زود بیاین و ها مقبول برین مقبول بیاین .
مه : باشه چشم مادر جو .
نون خوردیم سفره جمع کردم ظرفها بشوشتم
مه: خوب مادر جو مه دگه میرم یک ساعتی خاو میشم کار ندارین
مادر : نه مادر جو برو درسها خور هم بخونی
مه: به چشم مادر جو .
با ایشته مونده شدم الهی خیر نبینی چیش چارچار که مر ایته به زمین نمیزدی کمر مه خیلی درد میکنه لمشت ایشته خور بدر هم میاورد
قواره اصلا بخاکی باشه که خاو شم .

«رویا»

مادر جان مه دگه میرم که فاطی صدا کنم بریم به شما چی بیارم
مادر : هچی جان مادر برو دلجمع خوش بگذره.
مه: باشه مادر جو خداحافظ.
  بیامادم بالا
سلام حاجی مادر جان خوب
هستین کجایه فاطی
حاجی مادر: شکر رویا جو تو خوبی به اتاق خو است ای خور اماده میکنه.
مه: شکر مادر جان
پس مه برم اور صدا کنم
حاجی مادر : باشه برو
مه : فاطی کجای اخه 4 بیجه شده بیا دگه
فاطمه: با ایشته جیغ میکشی انی بیامادم دگه
مه : بیرون شو دگه تور بخدا دیر شد .
فاطمه : خوبه انی خلاص شدم بریم
خوب چری نگاه میکنی حرکت کن دگه
دختر به ای خوشکلی ندیدی.
مه : ایول مقبول که چی عرض کنم اما مثله تو گنده ندیدم عمه جو
فاطمه : برو حسود میفهمم سوخته تو گریفته .
مه: با عمه جو خیلی عقش شدی بیا بدو که بریم
فاطمه: بریم .

«فاطمه»

میگم رویا چی عجب همی چیش چارچار به ته کوچه نیه .
رویا : تور بخدا چی مای از بیچاره او به تو چیکار داره ته کوچه کو از تو نیه یله کن رد بچه مردمه .
مه: خوبه تیاره البت گپ مپیه ایته طرف از او میگیری:
رویا : نه استغفرالله عمه چی میگی مه هنوز خوردم باز قصد ادامه تحصیل دارم
مه همالی شو نمیکنم دلجمع:
مه: ها همیته میگفتن از دل تو خدا خبر داره
رویا : عمه مه از مه کلونتر به خونه شیشته باشه لبا خو بلیسه مه شو کنم نه ایته نا حقی نمیکنم
اول تو به شو میدم باز خود مه عروس میشم
مه: تیاره نمایه که تو به مه دل بسوزنی
راستی یک گپی مه هر وقت عاشق شم خودی عشق خو عروسی  میکنم مه با کسی ازدواج میکنم که عاشق یو باشم. کسی که مر ماسته باشه
رویا : میگم عمه جان اگه خیال پلو ها شما خلاص شد بفرمایم برسیدیم .
مه: وی ایشته زودی رسیدیم .
رویا مگرم زود میرسیدم به ای خیال پلو های که شما زدین .
مه: تیاره برو جلو شو
بهبه چی هوا قشنگی .
رویا: هادگه مه کو عمه خو به جا ها گنده نمیبرم .
مه : هر وقت پول مر حساب کردی باز گپ مفت بزن میگم رویا همی بچگک ایشته چهری یو اشنایه.
رویا : کو کدومک میگی .
مه : انی همی که به او میز پهلو شیشته است .
رویا : وی ای کو همو چیش چارچار است
البته به گفتی تو عمه جو.
مه:  ایشته خور خوشتیپ هم بکرده او کج ورکج دگه کینه خودی یو .
رویا :حتما رفیق یو است خوب عمه جان سفاریش بدی دگه مردم از گرسنگی
مه: به مه پیتزا بگو بیارن خودی پیپسی تو هم هر چی مای سفاریش بدی .

ادامه دارد..................



دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
30 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 10:46
Buka / Bagaimana
2023-04-03 18:01:37 اولین عشقم تویی


#قسمت_ 6



بابیلا ای دختره ایشته پور گپی بود تا وخیست
ایستاد شد هزار تا داوه بداد
ای به شکم مادر خو ایشته تحمل کرده بوده
خوب بابا جان یک پوره قدی دیشتی ندیدم دگه تور همی متل راست بوده که میگن فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
ای دختره به همی فلفل شباهت دیشت شباهت که چی لوکه خودی یو بود
بیخی ای دختره هم دیونه بدر شد
باشه که خور به شما معرفی کنم
(مه حارث هستم در یک خانواده متوسط نسبتن کوچک زنده گی میکنم
سه خواهر دارم به نام های یسرا، اسرا، و حسنا و یک برادر دارم به اسم حمید
خواهر ها مه دوتا  ازدواج کردن بردار مه هم ازدواج کردن و دو برادر زاده هم دارم فرشته و فرشید
خود مه هم خورد خانواده هستم خیلی خورد هم نیوم 20 ساله هستم )
حارث : با از دست ازی دختره موتر دفتر از پیش مه برفت حالی چیکار کنم.
امروز هم بیخی روز خراب بی بود او از او دختره که اعصاب مر به هم ریخت ای هم از دفتر که همه کارها به هم ریز بود .
مه: سلام بر هل خانه خوبن مادر جان.
مادر : شکر بچه مه تو خوبی .
مه: شکر خوبم میگم مادر البت مهمان داریم کجایه حسنا.
مادر مه : ها مادر جو ثنا دختر خاله تو اماده یک ساعتی میشه خودی حسنا برفتن به اتاق یو
مه: باز ای بیاماد ای از خو خونه زنده گی نداره بیخی عبرت کرده ای  هفته که هفت روزه ای هشت روز انجیه.
مادر: وی مادر جو اهسته گپ بزن بده صدا تو میشونه گناه داره ای هم کسی نداره انجی یکه یک خاله داره دگرا هم کو همه برفتن خارج رو و امید یو همی خانه مانه
مه: خوب کمتر بیایه ای چی امادنه همیته بد مه میایه ازی .
مادر: خیره دگه بچه مه یک شاوی میسته میره
مه: خوبه مه میرم به اتاق خو .
بیامادم به اتاق خو یک بار به فکر همو دختری چیرچیروک افتادم با بخدا تا حالی یک دختر جرعت نکرده بود ایته خودی مه گپ بزنه ای یک وجبی خور چی فکر کرده بود
وی چی گفتم یک وجبی
بهبه عجب اسمیه
باشه یک ساعتی خاو شم .
بم غش خاو بودم که گوشیمه زنگ اماد
ای دگه کینه
مه:بلی سلام فواد جان خوبی
فواد : شکر لالا جو تو خوبی کجای بچه مقبول اصلا نامعلومی
مه: یاری برار از دست ازی کارها اصلا فرست نمیکنم سر خو بخارونم
فواد: خوب بیا که مه بخارم یا هم زن کن خور بی غم کو قرار سر تو میخارونه
مه: تیاره برار بی غم دنیا هستم زن ماما چیکار حالی چی ماستی مر از حاو ناز بیدار کردی
فواد: میگم لالا ته رایوم ای میام طرف خونه شما بیرون شو خودی هم بریم چکر.
مه: نمیشه لالا مگرم خاو شم یک ساعتی که باز کارها دفتر انجام بدم
فواد : تیاره لالا جو باز شب انجام بدی خودی هم حالی یک چکری بریم زودی میایم.
مه: با فواده تو کی بودی برار انی خور اماده میکنم رسیدی تک زنگ بزن بیرون میشم.
فواد: میگم لالا خیلی به خو نرسی که باز مه نمیتونم تحمل کنم دخترا به طرف تو نگاه کنن به مه محل ندن
مه: خوبه خوبه اوته هم که تو میگی مقبول نیوم دگه برو خداحافظ .
فواد: خدا حافظ برار.

ادامه دارد................



دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
25 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 15:01
Buka / Bagaimana
2023-04-03 03:19:04 اولین عشقم تویی




#قسمت_ 5

برفتم اتاق خو یک حمام 10 دقیقه ای کردم بعد لباس پوشیدم ( سر شلواری سرخ با شلوار و شال سفید پوشیدم مو ها خور هم دمبه اسبی بلند بسته کردم)
خیلی مقبول میگفت و خیلی هم شیک شده بودم
ای خور داخل اینه برانداز میکردم که زنگ در سرا به صدا در اماد
بیرون شدم به مادر خو گفتم کی بود
مادر: کاکا تو اینا هستن
مه: خو خوش امادن
برفتم در دهلیز اول زن کاکا مه بعد کاکا مه و بعد از کاکا جان مه هم
دخترا اینا داخل دهلیز شدن تا ماستم بگم البت وحید نماده که دیدم برج زهر مار به جلو مه ظاهر شد خودی او خوش امد کردم او که داخل رفت
خور یک قواری بکردم برد یو
بعد در بسته کردم و رفتم داخل
زن کاکا: فاطمه جان خوب هستی دختر مه
مه: شکر زن کاکا جان شما خوبین چی عجب شمار میبینم.
زن کاکا : خوبم شکر ما که مدام میایم شما ها نمیاین
خودی همه خوش امد کردم که مادر مه گفتن برو چای بیار برفتم اشپزخانه که چای های که از قبل میو ها و شیرین اماده بود بیارم
وی یاد مه برفت  فامیل کاکا خو به شما معرفی کنم
کاکا جان مه سه دختر دارن به نام ها مهناز مریم مروه و یک پسر دارن به نام وحید که خیلی هم از او بد مه میایه
در کول فامیل اینا 6 نفره است حوب خیلی گپ
زدم
چای ها ببروم و به همگی تعارف کردم
به پیش برج زهر مار که رسیدم به طرف مه با غرور نگاه کرد بعد یک گیلاس چای وردیشت
بوف ایشته قواره هم میکنه خور ایشته بدم
میایه ازی  یاری خدا ای بدن دست مه تکه تکه میکنم باا ایشته مه هم سوخت دارم سریو
مه: با مادر ایشته خسته شدم  خیلی کار کردم
مادر : ها نام خدا کوه کندی دو تا ظرف شوشتی او هم یکه نشوشتی مریم و مروه خودی تو کمک کردن
مه: خیلی هم کار کردم بیشتر کارها مه بیچاره کردم اما مچم چری شما نمیبینین
خوب دگه مه میرم خاو شم شب خوش
مادر: شب بخیر دختر مقبول مه
بیامادم اتاق خو سر خو رو تخت بگدیشتم
از بست مونده بودم همودم مر خاو برد
       
دو هفته از شبی که کاکا مه اینا مهمان ما بودن
میگذره حالی هم خور اماده کردم که برم مکتب
برفتم داخل دهلیز مادر مه خاو بودن مم بدون
ایکه صبحانه بخورم رفتم
رویا صدا کردم ای میرفتیم که باز چیش چار چار دم خانه خو ایستاد بود
به ای دو هفته سه بار بیشتر اور ندیدم
مچم چری روزهای که نیه خیلی به فکر میشم و تشویش میکنم که یارب کجایه که دم
سرا نیه ( وی اصلا به مه چی به خاکی که نیه الهی شکر نیه چیشما یوم هم چار چار نمیکنه راحت میرم مکتب)

مه: سلام بر دوستای خنگ مه خوبین بیاین نفر یک بوسی بدین که بیخی شمار یاد کردم
زینب: بخدا اگه بدم هم خنگ میگی هم بوس بدم اصلا هم برو همو سدنا دیونه خو بوس کن
مه: با زینبک از روزی شو کردی بیخی خور نمیشناسی جلو ها که میگفتی بیاین مر بوس کنین که تصور کنم حالی باز چیکار شده که
بوس نمیدی
زینب: تیاره تیاره نمایه ایته بلبل زبونی کنی
و ها خوبحالی به حقیقت مر نمزاد جان مه بوس میکنه نمام که تو پرچیده مر بوس کنی که تصور کنم برو سدنا بوس کن او بیشتر ضرورت داره
         
امروز هم بخیر تیر شد امدم طرف خونه
خوده رویا

میگم رویا ایشته ای روزها خسته کن شده
رویا: ها خیلی هر روز میریم مکتب و میایم دگه هیچ فعالیت نداریم .
مه : میگم رویا بیا عصر بریم فیفتی چی میگی ان.
رویا : خوب گپی گفتی بخدا عمه جو باشه میریم
مه : خوبه دگه چی عجب به حرف کردی تو کله پوک
رویا:مه همیشه به حرف میکنم
مه :ها خوبه
در حال گپ زدن خودی رویا بودم که یکی محکم بخورد به جون مه ترپس بفتادم اصلا نگاه نکردم کی است دو داده دو داده ایستاد شدم کوری نمیبینی اخه چیشا خو البت خودی خو نیاوردی کو چیش که ببینه دوره پیش اگه همیته نرم میشدم چیکار میکردی به شار داو دادن بود که یک بار گفت ببخشین
سر خو بالا کردم دیدم چیش چارچار
نمیبخشم ای کاری که شما کردین از بخشیدن نیه
ما همیته همیته اسمان نگاه میکنین راه میرین هادگه نام خدا کیبر شما هوا بگریفته
حارث: معذرت باورکنین به گوشی گپ میزدم شما هم کو نگاه نکردین مم شما ندیدم بازم معذرت.
مه: تیاره حالی به معذرت خواهی چیزی حوض نمیشه لطفا دگه حواس خو به چهار طرف خو بگیرین .
راه خو بگیرفتم بیامادم رو به خونه
دیونه روانی ای فکر کرده کینه
رویا: گناه داره بیچاره میبخشیدی
مه : چپ باش که حوصله تو یکه دگه ندارم .

ادامه دارد.................


لایک یادت نره


دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
29 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , 00:19
Buka / Bagaimana