Get Mystery Box with random crypto!

اولین عشقم تویی #نویسندگان _ بانو جامی و فاطمه #قسمت _ 10 | 📚📖بَـهْـتّــرَیـِْنَ دَاٰسّــتَٰـانَ هایـی نٰـاَبً وَ بِـیْوُ📖📚

اولین عشقم تویی

#نویسندگان _ بانو جامی و
فاطمه

#قسمت _ 10

از خونه خاله مه بیاما یم داخل کوچه خانه خو بودیم مادر مه جلوتر از مه بودن  مه ارون آروم ای میامادم که یکبار چشم مه به حارث خورد طرف یو نگاه کردم دیدم طرف مه خیره شده بود اولین بار بود ایته نگاه میکرد مر همی که طرف یو نگاه کردم سر خو ته انداخت و تیر شد .

«حارث»
امروز داخل کوچه ای یکبار دیدم همو دختره اسم یو چی بود بعد از یک عالمه فکر به یاد مه اماد ها فاطمه ( عجب اسم مقبولی کو داره یک وجبی  از حق تیر نشم خودی یو هم بدک نیه) از دورای میاماد  نزدیک یو که شدم طرف یو خیره نگاه کردم همی که نگاه کرد سر خو ته انداختم تیر شدم  ایشته وقتی چپه اروم
معلوم میشا مثل مظلوم ها همیته
ای فکر میکردم که یک دم لالا مه گفتن
حمید: میگم حارث کجایی لالا بیخی به چورتی .
مه : نه لالا جان فقط کمی به فکر بودم
حمید : ها خاطری گفتم البت هوش تو به جامایی یه
مه: نه لالا کجا مایه باشه .
«فاطمه»
میگم.دخترا ای دو هفته ایشته مثله باد تیر شد اانی امتحان ها هم برسید.
سدنا : ها راست میگی مگرم خوب درس بخونیم که تو اول بشی مم دوم مثله همیشه .
مه : ها بخیر .
زینب :تیاره بابا همگذر بخونین که کامیاب بشیم مثله مه
مه: یانی از دست تو زینب

روزها یکی پشت سر یکی دگه مثل
باد گذشت و امتحان ها خور هم به خوبی تیر کردیم
امروز قراره که نتایج معلوم بشه
خور دگه مقبول اماده کردم اخه امروز
قراره نتایج معلوم بشه
برفتم دم اینه که قد و بالا خو نگاه کردم
بهبه چی ساختی از خو دختر
بیخی محشر کردی
واقعا عالی شدم ای بابا مم.کو 24 ساعت از خو تعریف میکنم
خوب تعرفی یوم دگه ها بیازو
(خدا جو عجب چیزی افریدی )

از خونه بیرون شدیم
خودی رویا برفتیم طرف مکتب .
مه: اهلا و سهلا بر دوست های
گلم ایشته هستین.
زینب: خوبم شکر تو خوبی .
مه: مچم یا نی خیلی استرس دارم
به نظر شما اول میشم یا که نگاه گک اول میشه.
زینب : تاره باباه مه کو میفهمم این دفعه هم اول نمره ما تونی او نگاه تگه صد سال هم درس بخونه نمستونه جا تور بگیره دلجمع.
سدنا: راست میگه فاطمه مه هم استرس دارم .
زینب : مه کو هیچی استرس ندارم
شما دو تا هم.خور بدر نیارین .
سدنا : پناه به خدا هر چی شد .
مه: دخترا بریم.که میگن بیاین که نمره ها اعلان میکنن.
سدنا: الا جو بریم.که بگن زود تری بی غم شیم.
سرمعلم: خوب دخترا اولا سلام دوما میفهمم.که همه شما استرس دارین خاطر نتایج امتحان خو پس زود تری میگم که شما هم
راحت بشین.
مه: الا بگین دگه که راحت بشیم .
سدنا : ها سرمعلم صاحب بگین .
سر معلم : فاطمه صنف دهم اول .
مه: هر سه تا ما خودی هم.جیق کشیدیم از خوشحالی باور مه نمیشه
سدنا: الا بخدا دکم شدم مه هم .
ایبار که گفتن سدنا دوم شده خوشحالی ما دو برابر شد بستادیم تا نتیجه زینب هم علان کنن
از اور هم علان کردن با بلاخره دلجمع شدیم .
زینب : دخترا مه هم هفتم شدم مه کو خیلی راضی یوم.
مه و سدنا خودی هم خنده کردیم که زینب هم.خودی ما بخندید
خدا را شکر همه چیزی خوب میگذره

ادامه دارد .........


لایک یادت نره


دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab