2023-04-02 21:54:44
اولین عشقم تویی
#قسمت _ 4
بابا مه بیامادن نان خوردیم بابا مه از درسها مه پرسیدن
(اخه بابا جو پرسیدن چی دارین بیازو لایقم میفهمین دگه باز میپرسین هم ) کمی در موردی درسها با بابا خو گپ زدم بعد ظرفها خو بشوشتم برفتم به اتاق خو
کمی درس خوندم سر خو بگدیشتم...
مه: بابیلا گوش مه کر شد اخه مه کو همالی خاو شدم .
به زنگ ساعت بیدار شدم برفتم وضوع گریفتم نماز خوندم خور اماده کردم بشیشتم کمی درس بخونم درس که خوندم برفتم دهلیز دیدم مادر مه وقت بیدار شدن صبحانه اماده کرده بودن
برفتم بشیشتم صبحانه خوردم
وخیستم که برم رویا صدا کنم بریم مکتب دیدم مادر مه مر صدا کردن
مادرمه : فاطمه امروز زودی بیایی دیر نکنی که شب مهمان داریم.
مه : کی است مهمان ها ما .
مادرمه : خانواده کاکا تو هستن حالی برو زودی بیای .
مه : باشه مادر جو فعلا خداحافظ.
از خونه بیرون شدم رویا گفته برفتم پایین رویا هم بیرون شد حرکت کردیم رو به طرف مکتب
ای میرفتیم داخل کوچه بودیم که باز ای چیش چار چار ایستاد بود
( با دگه خدایا ای از خو خونه زنده گی نداره چی بلا یکشه بم ته کوچه ایستاده بچه گی کتی خجالت هم نمیکشه مثلی اور به ته کوچه زیده بودن شکی هم نیه)
با ایشته خسته شدم بخدا خوب شد امروز هم بخیر تیر شد.
خودی دخترا خداحافظی کردم بیرون شدم از مکتب
مه : سلام مادر جان خوبین .
مادر مه : علیکم سلام شکر تو خوبی دختر مه
مه: خوبم مادر جو
حالی کی میاین ای خانواده کاکا جان مه ( کاشکی خوش مم بیایه از اونا خصوصا از او بچه لندقر اینا بابیلا که بد مه میایه )
مادر مه: شام میاین دگه بخیر وخی سفره بنداز که دیگ جا کنم نون خوریم که یک عالم کار داریم
مه : با مادر جو همیته میگین یک عالم کار که فقد فامیل ریس جمهور میایه
مادرمه: وخی تیاره دگه خیلی پور گپی نکن .
مه: وی خوب چی گفتم دگه انی وخیستم
بابیلا هلاک شدم همگذر کار کردم که نپرسین بمردم دگه کمر مه همیته درد گریفته نگاه کنین مادر جو ایشته همه جا برق انداختم دخترا کاکا مه بیاین چیشا اینا کلاج خاشد ای دست هنر ها مه ببینن حسودا
مادرمه: با فاطمه چقذر گپ میزنی برو خور تیار کن که حالی میاین
مه: باشه انی رفتم.
ادامه دارد................
لایک یادت نره
دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab
31 views 𝕸𝕺𝕭𝕿𝕹 𝕴𝕺𝕺 , edited 18:54