Get Mystery Box with random crypto!

اولین عشقم تویی #قسمت_ 5 برفتم اتاق خو یک حمام 10 دقیقه | 📚📖بَـهْـتّــرَیـِْنَ دَاٰسّــتَٰـانَ هایـی نٰـاَبً وَ بِـیْوُ📖📚

اولین عشقم تویی




#قسمت_ 5

برفتم اتاق خو یک حمام 10 دقیقه ای کردم بعد لباس پوشیدم ( سر شلواری سرخ با شلوار و شال سفید پوشیدم مو ها خور هم دمبه اسبی بلند بسته کردم)
خیلی مقبول میگفت و خیلی هم شیک شده بودم
ای خور داخل اینه برانداز میکردم که زنگ در سرا به صدا در اماد
بیرون شدم به مادر خو گفتم کی بود
مادر: کاکا تو اینا هستن
مه: خو خوش امادن
برفتم در دهلیز اول زن کاکا مه بعد کاکا مه و بعد از کاکا جان مه هم
دخترا اینا داخل دهلیز شدن تا ماستم بگم البت وحید نماده که دیدم برج زهر مار به جلو مه ظاهر شد خودی او خوش امد کردم او که داخل رفت
خور یک قواری بکردم برد یو
بعد در بسته کردم و رفتم داخل
زن کاکا: فاطمه جان خوب هستی دختر مه
مه: شکر زن کاکا جان شما خوبین چی عجب شمار میبینم.
زن کاکا : خوبم شکر ما که مدام میایم شما ها نمیاین
خودی همه خوش امد کردم که مادر مه گفتن برو چای بیار برفتم اشپزخانه که چای های که از قبل میو ها و شیرین اماده بود بیارم
وی یاد مه برفت  فامیل کاکا خو به شما معرفی کنم
کاکا جان مه سه دختر دارن به نام ها مهناز مریم مروه و یک پسر دارن به نام وحید که خیلی هم از او بد مه میایه
در کول فامیل اینا 6 نفره است حوب خیلی گپ
زدم
چای ها ببروم و به همگی تعارف کردم
به پیش برج زهر مار که رسیدم به طرف مه با غرور نگاه کرد بعد یک گیلاس چای وردیشت
بوف ایشته قواره هم میکنه خور ایشته بدم
میایه ازی  یاری خدا ای بدن دست مه تکه تکه میکنم باا ایشته مه هم سوخت دارم سریو
مه: با مادر ایشته خسته شدم  خیلی کار کردم
مادر : ها نام خدا کوه کندی دو تا ظرف شوشتی او هم یکه نشوشتی مریم و مروه خودی تو کمک کردن
مه: خیلی هم کار کردم بیشتر کارها مه بیچاره کردم اما مچم چری شما نمیبینین
خوب دگه مه میرم خاو شم شب خوش
مادر: شب بخیر دختر مقبول مه
بیامادم اتاق خو سر خو رو تخت بگدیشتم
از بست مونده بودم همودم مر خاو برد
       
دو هفته از شبی که کاکا مه اینا مهمان ما بودن
میگذره حالی هم خور اماده کردم که برم مکتب
برفتم داخل دهلیز مادر مه خاو بودن مم بدون
ایکه صبحانه بخورم رفتم
رویا صدا کردم ای میرفتیم که باز چیش چار چار دم خانه خو ایستاد بود
به ای دو هفته سه بار بیشتر اور ندیدم
مچم چری روزهای که نیه خیلی به فکر میشم و تشویش میکنم که یارب کجایه که دم
سرا نیه ( وی اصلا به مه چی به خاکی که نیه الهی شکر نیه چیشما یوم هم چار چار نمیکنه راحت میرم مکتب)

مه: سلام بر دوستای خنگ مه خوبین بیاین نفر یک بوسی بدین که بیخی شمار یاد کردم
زینب: بخدا اگه بدم هم خنگ میگی هم بوس بدم اصلا هم برو همو سدنا دیونه خو بوس کن
مه: با زینبک از روزی شو کردی بیخی خور نمیشناسی جلو ها که میگفتی بیاین مر بوس کنین که تصور کنم حالی باز چیکار شده که
بوس نمیدی
زینب: تیاره تیاره نمایه ایته بلبل زبونی کنی
و ها خوبحالی به حقیقت مر نمزاد جان مه بوس میکنه نمام که تو پرچیده مر بوس کنی که تصور کنم برو سدنا بوس کن او بیشتر ضرورت داره
         
امروز هم بخیر تیر شد امدم طرف خونه
خوده رویا

میگم رویا ایشته ای روزها خسته کن شده
رویا: ها خیلی هر روز میریم مکتب و میایم دگه هیچ فعالیت نداریم .
مه : میگم رویا بیا عصر بریم فیفتی چی میگی ان.
رویا : خوب گپی گفتی بخدا عمه جو باشه میریم
مه : خوبه دگه چی عجب به حرف کردی تو کله پوک
رویا:مه همیشه به حرف میکنم
مه :ها خوبه
در حال گپ زدن خودی رویا بودم که یکی محکم بخورد به جون مه ترپس بفتادم اصلا نگاه نکردم کی است دو داده دو داده ایستاد شدم کوری نمیبینی اخه چیشا خو البت خودی خو نیاوردی کو چیش که ببینه دوره پیش اگه همیته نرم میشدم چیکار میکردی به شار داو دادن بود که یک بار گفت ببخشین
سر خو بالا کردم دیدم چیش چارچار
نمیبخشم ای کاری که شما کردین از بخشیدن نیه
ما همیته همیته اسمان نگاه میکنین راه میرین هادگه نام خدا کیبر شما هوا بگریفته
حارث: معذرت باورکنین به گوشی گپ میزدم شما هم کو نگاه نکردین مم شما ندیدم بازم معذرت.
مه: تیاره حالی به معذرت خواهی چیزی حوض نمیشه لطفا دگه حواس خو به چهار طرف خو بگیرین .
راه خو بگیرفتم بیامادم رو به خونه
دیونه روانی ای فکر کرده کینه
رویا: گناه داره بیچاره میبخشیدی
مه : چپ باش که حوصله تو یکه دگه ندارم .

ادامه دارد.................


لایک یادت نره


دَاٰسّتَاٰنَ نـَٰاَبً
@Dastan_hai_nab