Get Mystery Box with random crypto!

دریچه ((نقد مسائل اجتماعی از منظر فرهنگی))

Logo saluran telegram naghde_farhangi — دریچه ((نقد مسائل اجتماعی از منظر فرهنگی)) د
Logo saluran telegram naghde_farhangi — دریچه ((نقد مسائل اجتماعی از منظر فرهنگی))
Alamat saluran: @naghde_farhangi
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 304
Deskripsi dari saluran

در این کانال مشکلات و مسائل اجتماعی ایران با نگاهی نقادانه و از منظر فرهنگی بررسی می‌شود.(علیرضا احمدپور خرّمی کارشناس ریاضی و علوم اجتماعی, کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی)‏ ‏
@ali51khorami ارتباط و نقد

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


Pesan-pesan terbaru 2

2020-03-31 14:30:52 کرونا/جهانی شدن/دهکده‌ی جهانی

یک شهروند چینی مورچه‌خواری را به عنوان شام، خورده و آلوده به ویروس کرونا می‌شود؛ این شخص می‌تواند فردا ناهار را در رستورانی در تهران، وین یا نیویورک صرف کرده و ناقل این ویروس به کسانی باشد که در عمرشان هرگز مورچه‌خواری ندیده‌اند.

در چند دهه‌ی اخیر، زمین برای بشر کوچک و کوچکتر شده است. مک لوهان واژه‌ی "دهکده‌ی جهانی" را برای توصیف این وضعیت ابداع کرد. البته نگاه او بیشتر معطوف به جنبه‌ی ارتباطی قضیه بود. اینکه چگونه رسانه‌ها و خصوصا شبکه‌ی جهانی اینترنت، شکل اطلاع‌رسانی و ارتباطات را دچار دگرگونی کرده است.

در کنار اصطلاح دهکده‌ی جهانی، واژه‌ی "جهانی شدن" نیز در این چند دهه برای توصیف وضعیت دگردیسی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی/اجتماعی و فنآوری اوضاع جهان کنونی مورد استفاده قرار گرفته است. جهانی شدن در این دهکده‌ی جهانی در واقع، روندی است که طی آن قدرت دولت‌ها کاهش یافته و هم‌زمان با آن، چتر قدرت و حوزه‌ی نفوذ شرکت‌های چند ملیتی، مرزها را در نوردیده است.

اما در طی این پروسه روابط انسانها نیز شکل جدیدی به خود گرفته است. فرهنگ‌ها در‌هم تنیده می‌شوند و نژادها در هم امتزاج می‌یابند.
اما گویا بشر، مغرورانه و با افتخار دم از جهانی شدن می‌زند و برای پیامدهای منفی این امر فکر چندانی نکرده است.

کرونا ویروسیت که این نظام در حال استقرار را به چالش کشیده است. اگر امروزه میلیاردها انسان می‌توانند به شکلی زنده به تماشای یک مسابقه‌ی فوتبال بنشینند و یا در کسری از ثانیه در جریان اخبار جهان قرار بگیرند؛ باید این را هم بدانند که این توانایی بشر در نقل و انتقال، به ابعاد فیزیکی هم، گسترش یافته است. اگر صد سال پیش بود؛ آن شهروند چینیِ مورچه‌خوارِ آلودهِ به ویروس، از حوزه‌ی جغرافیایی خود خارج نمی‌شد و ویروسی که این روزها طی چند هفته، عالم‌گیر شده است، احتمالا در همان محدوده‌ نابود شده یا باقی می‌ماند.

گویا این بخش از پیامدهای جهانی شدن، بسیار مغفول مانده است؛ چرا که اگر جز این بود نباید اکنون قیمت نفت تک رقمی، بازارها و ادارات تعطیل، پروازها کنسل، هزاران نفر جان باخته و همه‌ی دولت دچار چالش می‌شدند.
آری غفلت از جنبه‌های سلامت و محیط‌زیستی جهانی شدن، می‌تواند تمام جنبه‌های دیگر این پدیده را تحت شعاع خود قرار دهد.

این هشداریست برای بشر که به تحول جهانی شدن در این دهکده، با سوءظن بنگرد و لااقل درصدد کاهش پیامدهای منفی آن باشد.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
826 views11:30
Buka / Bagaimana
2020-03-25 21:39:04 کرونا، ویروس انقلابی

این روزها کرونا، جامعه‌ی بشری را متاثر کرده است. اقتصاد جهانی شدیدا دچار رکود شده و نفت به کمترین نرخ خود در دو دهه‌ی اخیر رسیده است. اغلب پروازها و مسافرت‌ها لغو و مردم در خانه‌ها، حبس شده‌اند.

کرونا کل سیستم پزشکی جهان را دچار چالش کرده و نیاز به انقلاب و تغییر نگرش‌ها در این حوزه را پررنگ کرده است.

اما در جامعه‌ی ما کرونا علاوه بر تمام پیامد‌های بالا، پیامدی فرهنگی/اجتماعی ژرفی نیز داشته است.
در روزهای ظاهرا ابتدایی شیوع، با دستور ستاد مبارزه با کرونا مبنی بر تعطیلی مراسم مذهبی و بسته شدن حرمهای زیارتی، بخش سنتی روحانیت و بخش عظیمی از مردم متشرع، شروع به مخالفت نموده و با گفتمان ایدئولوژیک خود به مقابله با این فرمان پرداختند. اما در نهایت و طی یک فرایند یک ماهه از مواضع غیر عقلانی خود کوتاه آمده و این پیام به مخاطبین ارسال شد که " برخورد ایدئولوژیک با پدیده‌ا‌‌ی به نام علم، نتیجه‌ای جز رسوایی و باختن ندارد." برای بزرگان این گفتمان، تجربه‌ی تلخی حاصل شد که بدانند، پای خود را باید از میدان مبارزه با علم عقب بکشند و برای عموم مردم نیز پایه‌های این نگاه ایدئولوژیک به لرزه درآمد تا دست به یک خرافات‌زدایی عمیق از اعتقادات خود بزنند.

بخش عظیمی از روحانیت ایران طی این چهل سال سعی کرده‌اند در تمام حوزه‌های علمی خود را صاحب نظر نشان دهند. برداشت آنها از بومی کردن علم، در این حد است که یک پسوند اسلامی بر آن افزوده و پاره‌ای از مفاهیم ذهنی و روایی را چاشنی کار کرده و به زعم خود، اقتصاد اسلامی، طب اسلامی، بانکداری اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی و ...تحویل جامعه‌ی بشری دهند؛ غافل از اینکه ته این دانش(آمیخته با خرافات) و نه علم، جامعه‌ی وامانده‌ای خواهد بود که در اقتصادش تورم پنجاه‌درصدی، در بانکداریش سود سی‌درصدی، در جامعه‌اش ازهم‌گسیختگی همه‌جانبه و در طِبش روغن بنفشه عاید ملت خواهد شد. نتیجه‌ی این پنجه‌ در پنجه‌ی علم بردن، چیزی جز از دست دادن جایگاه قبلی، برای روحانیت نداشته است. آنها نه تنها چیزی به دست نیاورده‌اند؛ بلکه داشته‌های خود و دین را نیز به باد داده‌اند.
کاش آنها هرچه زودتر به خود آیند و نه عِرض خود ببرند و نه زحمت ملت بدارند.

اما مردم گرچه در این سالیان رنجهای فراوانی کشیده‌اند،؛ اما ره هزار ساله را چهل ساله پیموده‌اند. آنها درسهایی را آموخته‌اند که نتایج آن را نسل‌های بعدی برداشت خواهند کرد.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
1.0K views18:39
Buka / Bagaimana
2020-03-05 01:05:32 با ماسک/بدون نقاب

در روزهای گذشته کرونا برگهای زردی از تاریخ ایران را رقم زد. همگان به اندازه‌ی کافی از مصیبت‌ها و پیامدهایِ منفیِ این ویروس بر سلامت، اقتصاد و اجتماع نوشته و گفته‌اند.

اما این ویروس تاثیرات مثبت هم لااقل برای بعضی‌ها داشته است. به طور مثال حکومت خیلی بی‌سروصدا از کنار عدم مشارکت مردمی در انتخاباتِ(شما بخوانید رفراندم) دوم اسفند گذشت. اگر شرایط جامعه عادی بود، شاید ماهها در مورد این مسئله بحث می‌شد، اما اکنون اگر کسی هم به این موضوع بپردازد؛ مخاطبی نخواهد یافت.
البته محتکران هم روزگار خوشی طی می‌کنند و مشغول ماهی گرفتن از آب گل‌آلود هستند و ...

اما یک سوژه، ذهن نگارنده را به خود درگیر کرده است و آن رقصِ زندگیِ کادر درمان، در پس ماسک است.
سالهاست رقص، جزء رفتارهای ممنوعه از سوی حکومت، خصوصا در مراکز اداری و رسمی است. مردم ایران سالهاست نه فقط در این مورد، بلکه در هزاران مورد مشابه، برای از دست ندادن امتیازات و منافع شخصی و اجتماعی، ماسک بر چهره زده و مطابق با میل حاکمیت نقش بازی می‌کنند تا آسیبی متوجه آنها نشود.

اما رقصیدنِ کادر پزشکی با ماسک، جلو دوربین‌ها، باعث شد آنها زیر این ماسک ظاهری و در سایه‌ی امنیتِ آن، از صورت واقعی خود نقاب بردارند و برقصند. رقص زندگی، رقص شادی، رقص انرژی‌بخش، رقص باطن‌نما.

کاش این مردم می‌توانستند؛ بدون از دست دادن امتیازات محیطی، با امنیت کامل و بدون دلهره، منِ واقعی خودش را نشان دهند.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
870 viewsedited  22:05
Buka / Bagaimana
2020-03-02 21:28:18 فرهنگ لج‌بازی

چندیست که ویروس کرونا در کشور ما شیوع پیدا کرده، جان عزیزانی را گرفته و عده‌ی بیشتری را درگیر خود کرده است.
اینکه مسئولین کشور ما چگونه به مقابله با این ویروس پرداخته‌اند یا چقدر آن را جدی گرفته‌اند یا قرنطینه را به تمسخر گرفته‌اند، بماند. اینکه برایشان شرکت در راهپیمایی و انتخابات مهمتر از جان مردم بود هم بماند. اینکه دلارهای ترانزیت مسافران چینی برایشان مهمتر از دوراندیشی در مورد رکود اقتصادی حاصل از کرونا بود هم بماند.
به نیمه‌ی دومِ جریان، کار دارم که ما مردم باشیم. آیا رفتار ما مردم بر اساس یک چارچوب مدنی و مدرن بوده و است؟ باید اعتراف کنیم که خیر.
به طور مثال، برخی از اقشار مذهبی به گونه‌ای لجوجانه، رعایت دستورات صادره از مراکز مبارزه با کرونا را، توهینی به اهل بیت دانسته و بر علیه آن موضع گرفته‌اند؛ از امام جمعه‌ی مشهد گرفته تا تولیت حرم در قم، تا روحانی محله‌ی ما. اتخاذ چنین مواضعی از سوی آقایان، لیسیدن ضریح را در پی دارد از سوی مریدان.
رقص و پایکوبی عده‌ای در بازارِ شهرهای مختلف و به سخره گرفتن خطر شیوع بیماری یا مردمی که در یک مغازه‌ی کوچکِ پر ازدحام، مشغول خریدند یا در مسجد نماز جماعت برگزار می‌کنند یا آنهایی که به مهمانی و مسافرت می‌روند؛ همه و همه گونه‌هایی از فرهنگ لجبازی ما ایرانیان را به تصویر می‌کشند.
فرهنگ لجبازی، جدی نگرفتن اموری است که کاملا جدی‌اند و روی زندگی ما و عزیزان ما تاثیر دارند.

البته متاسفانه فرهنگ لجبازی نه فقط در این مورد بلکه در سایر موارد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی امور عادی زندگی ما ایرانیان، قابل مشاهده است.
هجوم به خرید کالاهایی مانند خودرو، ارز و طلا که گاه بی دلیل گران می‌شوند را ملاحظه کنید.
با چه کسی لج می‌کنیم؟ چرا با سلامتی و آینده‌ی خود و فرزندانمان بازی می‌کنیم؟

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
731 views18:28
Buka / Bagaimana
2020-01-23 19:48:06 نیلوفر و مرداب

در ابتدا مقهور سربازی می‌شوی که اورکت نظامی خود را پناهگاه کودکِ کاری می‌کند که لرزان از سرمای استخوان‌سوز شبانه، کنار خیابان، بی‌پناه و سرگردان است. ناخودآگاه به احترام سرباز وطن کلاه از سر برمی‌داری و دست بر سینه، پیش انسانیت او سر تعظیم فرود می‌آوری.
اما کم کم حواشی کلیپ به سراغت می‌آیند و عین موریانه روی مخت راه می‌روند. اینکه مشخص است بعضی حرفها را در دهان ریزعلی داستان ما گذاشته‌اند؛ تا خود را در این کورس افتخار شریک کنند؛ بماند. اینکه می‌شود به صحبت‌های فرمانده‌ی محترم هم خرده گرفت؛ بماند.

چیزی که عین خوره به جانت می‌افتد، مردابِ گندیده‌ای است که این سرباز، چون گل نیلوفری، تو را از توجه به آن غافل می‌کند.
خیلی زود رگه‌های سرما در استخوان‌های تو هم نفوذ می‌کند، یخ می‌زنی وقتی به آن کودکی می‌اندیشی که معلوم نیست از کجا آمده بود؟ در آن دل سرمای شبانه چه می‌کرد؟ چرا لباس نداشت؟ به کجا رفت؟ راستی کودکان سرزمین ثروتمند من، چرا مجبورند کار کنند؟!
آیا وقاحت رسانه‌ی میلی ما آنقدر زیاد شده که پا روی کودک کار ِ میهنم می‌گذارد و از او رد می‌شود تا مرا مست گل نیلوفری کند که در این لجن‌زار روییده است؟
چه بی‌شرمانه از کودک کاری سخن می‌گویند که شبانه مجبور است تن چون گلبرگ خود را به سوز سرمای زمستان بسپارد!!!
بعد، این موریانه به عمق ذهنت هم سرک می‌کشد، داستان این سرباز تو را با سرباز دیگری همراه می‌کند. سربازی که سردارش می‌خواندند و همان نیلوفر و همان مرداب و همان رسانه و همان مردمانی که انگار همه کودک کارند.

علیرضا احمدپور خرّمی

t.me
@naghdefarhangi

https://www.mehrnews.com/news/4832925/%D8%AA%D9%82%D8%AF%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%AA-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B4
1.2K viewsedited  16:48
Buka / Bagaimana
2020-01-13 13:07:45 روزی روزگاری

پسر شجاعِ قصه‌ی ما، صبح که بیدار شد؛ کمی تو جاش چرخید و بعد سریع بلند شد. رفت طرف پارچ آب و کمی آب ریخت تو لیوان و در حالی که سعی می‌کرد، در تیررسِ داداشش که عین یک خرس مهربون، پشت میزش نشسته بود و داشت مشقاش رو می‌نوشت؛ قرار بگیره، کمی از آب رو خورد و کمی هم ریخت روی شلوارش. بعد سریع پتو رو پهن کرد روی تختش و طوری که کسی اونو نبینه به طرف دستشویی به راه افتاد. از بد حادثه مادرش تو مسیر دیدش و جلوشو گرفت و گفت:" وایسا بینم چکار کردی که زیرزیرکی در می‌ری؟"
پسر شجاع گفت:" هیچی، دارم میرم دستشویی". از مادر اصرار و از پسر انکار.
مادر گفت:" اگه راست میگی بچرخ بینم."
پسر شجاع اولش نمی‌چرخید، چون می‌دونست، عاقبت خوشی نداره. اما با اصرار مادر مجبور شد که برگرده طرف مادرش.
چرخیدن همان و فاش شدنِ خشتک خیس همان.
اما پسر شجاع خودشو نباخت ‌و گفت:" اینا آبه".
داداشِشَم فریاد زد و گفت:" راست میگه، من دیدم، آبه. حاضرم قسم بخورم."
مادر دست پسر شجاع رو گرفت و رفت بالای تخت که پتو رو بندازه کنار. پسر شجاع زد زیر گریه و گفت:" مامان ببخشید جیش کردم جام"
داداشش، گیج و مبهوت سرشو انداخت پایین.
مادرش گفت:" پسرم دروغ گفتنت منو بیشتر ناراحت کرده تا جیش کردنت. از کجا بفهمم قبلا به من دروغ نگفتی؟ شاید سر خیلی چیزای دیگه هم به من دروغ گفته باشی، ناقلا"
پسر شجاع آروم نمی‌شد و همچنان گریه می‌کرد و یاد کارا و دروغای قبلیش افتاده بود. پیش خودش میگفت، آره مامان راست میگه، همین ماه قبل هم نگفتم که لیوانو من شکوندم.
از سرو صدای پسر شجاع و مامان، خانم کوچولو هم بیدار شد و دلش به حال داداشش سوخت. از جلو داداش در اومد و گفت:" مامان، از کجا معلوم کار داداشه؟ شاید کار پسر همسایه هست!!!"

مامانش در حالیکه با تعجب به دخترش نگاه می‌کرد گفت" عزیزم تو بخواب، خودش می‌گه کار منه؛ اونوقت تو میگی پسر همسایه؟ دخترم، من که دشمنش نیستم. اولا داداشت باید یاد بگیره، اول شب چکار کنه تا آخر شب جاشو خیس نکنه، دوما، باید بدونه بدتر از خیس کردنِ جاش، دروغگوییشه. حالا تو میخوای با ساختن یک دروغ دیگه روی کار اشتباه داداشت رو بپوشونی؟ درسته که ما باید هوای همو داشته باشیم، اما قرار نیست که اشتباهات همو لاپوشونی کنیم، عزیزم"
پدر که روی مبل تکیه داده بود و ظاهرا تازه در جریان کار قرار گرفته بود؛ رو کرد به اونا و گفت:" حالا سخت نگیرید، پسرم قول میده دیگه نه کار بد بکنه و نه دروغ بگه، شما هم کوتاه بیایید خانم و ببخشیدش دیگه"
مادر پسر شجاع، یک نگاه چپ چپی به پدر پسر شجاع انداخت و گفت:" آره فقط دردسرش برای منه."‌ بعد هم رفت طرفِ پتو و لحافا، تا اونا رو ببره بشوره؛ در حالیکه تو دلش می‌گفت، من‌ که چشمم آب نمی‌خوره.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
1.0K viewsedited  10:07
Buka / Bagaimana
2020-01-09 12:49:13 "دگردیسی جنگ‌ها"

در گذشته، جنگ میان دولت‌ها اغلب با اهداف کشورگشایی، ایدئولوژیک، اقتصادی، نژادی و .... شروع می‌شد و ادامه می‌یافت. جنگها اغلب رودررو، سخت و حتی تن‌به‌تن بود. خاکریزها مشخص و جهت دشمن معلوم بود. درگیریها جنبه‌ی فیزیکی داشت و تخریبها فراتر از تصور بود.
اما گویا یک تغییر ماهیتی در شکل جنگها رخ داده است. امکانات جنگی بیش از آنکه برای جنگ استفاده شود؛ نقش بازدارندگی یافته‌اند. منافع و منابع دولتها دیگر در یک مرز خاص جغرافیایی قرار ندارد و همین باعث شده در فراتر از سرزمین خود توانایی آسیب رساندن و به موازات آن، صدمه دیدن، داشته باشند.
این موضوع دولتها را محتاط کرده و فرم جنگها را تغییر داده است.
جنگها از بعد فیزیکی خارج شده و جنبه‌ی رسانه‌ای، سایبری و اقتصادی یافته‌اند.

اگر حادثه ترور سردار سلیمانی در سالهای پیش، رخ داده بود می‌توانست به یک جنگ تمام عیار منتهی شود؛ اما به جای آن، یک هفته، جنگی بسیار سخت در بعد رسانه‌ای شکل گرفت. آنچه در بخش نظامی رخ داد به هیچ وجه قابل قیاس با بخش روانی و رسانه‌ای قضیه نبود. جنگ واقعی در صفحه‌ی مانیتورها، پشت میکروفن‌ها و در صفحات مجازی به وقوع پیوست.

به طور مشخص در آمریکا، ترامپ در آستانه‌ی انتخابات، نیاز به یک شوک روانی داشت تا سبد آرای خود را پر کند. اینکه تا چه حد موفق به اینکار شد بستگی فراوان به میزان تبحرش در این جنگ رسانه‌ای داشته و دارد. آیا او می‌تواند این اقناع عمومی را شکل دهد که توانسته به قول خودش بزرگترین تروریست جهان را بکشد؟ یا مخالفانش او را بزدلی نشان خواهند داد که از پاسخ به حمله‌ی موشکی سپاه ناتوان بوده است.

اما در کشور ما نظام، برنده‌ی مطلق ماجراست. حاکمیت با پروپاگاندای خود توانست هیجان بسیار بالا به جامعه تزریق کند و سوار بر موج ایجاد شده، ماهیها و مرواریدهای فراوانی صید کند.
همانگونه که قبلا در یادداشتهای پیشین گفته‌ام، نظام، عوارض سنگین اعتراضات آبانماه را تا حدود زیادی جمع کرد، توانست یک وحدت نسبی بین مردم و جناحها ایجاد کرده و وجهه‌ی بین‌المللی و منطقه‌ای خود را تقویت کند، با اسم رمز "انتقام سخت" منافع داخلی فراوان کسب نموده و با پاسخی مدیریت شده، به گونه‌ای که نه سیخ بسوزد نه کباب و پیوست رسانه‌ای متناسب ضمن ارضای روانی اجتماع از جنگی تمام عیار جلوگیری کند، زمینه‌ی لازم را در کشورهای همسایه از جمله عربستان و امارات برای مذاکره بوجود بیاورد (به زودی شاهد آن خواهیم بود) و وجهه‌ی تضعیف شده‌ی سپاه را ترمیم کند.

اما زین پس اگر سران نظام، به همین میزان زیرکی که در این یک هفته از خود نشان داده‌اند، زیرک بمانند؛ باید با این پشتوانه‌ی مردمی ایجاد شده به یک بازنگری اساسی در درون بپردازند و اصلاحات اساسی را مدنظر قرار دهند؛ تا رضایت عمومی پایدار بماند.

البته نظام ممکن است راه خطرناک دیگری را در پیش بگیرد، که منتهی به دگماتیسم بیشتر شده و با قدرت تازه یافته، در جهت حذف بیشتر معترضان حرکت کند، که در آن صورت بازنده‌ی تمام آن چیزی خواهند بود که از قمار ترامپ به دست آورده‌ است.

اما در عرصه‌ی بین‌المللی گویا زمانه‌ی جنگهای بزرگ و جهانی به پایان رسیده است.
برخورد دولت‌های درگیر در جریان ترور سردار سلیمانی و ساقط کردن جنگنده‌ی روسیه، توسط ترکیه، نمونه‌هایی در چند سال اخیر است که موید موضع نگارنده است. جنگها دربعد فیزیکی به نبردهای نیابتی فروکاسته و بعد رسانه‌ای و تبلیغاتی آنها پررنگ شده است.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
1.1K viewsedited  09:49
Buka / Bagaimana
2020-01-06 00:44:07 "احمق‌ها به اسطوره‌ها حمله می‌کنند"

اسطوره‌ها تا زمانی که اسطوره‌اند، بر ذهن‌ها و قلب‌ها حکومت می‌کنند. اسطوره‌ها ازجا‌کندگی دارند، معنا یافته‌اند، معنایی متافیزیکی، فراتر از ابعاد جهان. آنها هژمونی فرهنگی دارند.
هرچند اسطوره‌ها اغلب متن هستند یا چیزی جز انسان، اما قاسم سلیمانی برای خیلی‌ها اسطوره شده بود. او ابعادی فراتر از یک ژنرال پیدا کرده بود، او تبدیل شده بود به یک متن، معنا، گفتمان. البته دشمنان زیادی هم داشت، اما آنها هم به اسطوره شدنش کمک کردند و دوستانش او را در حد پرستش می‌ستودند.
دشمن دانا ابتدا معنا را از اسطوره می‌ستاند و سپس نابودش می‌کند و دشمن احمق او را می‌کشد تا برای همیشه اسطوره بماند. ترامپ اگر یک پالایشگاه و یا حتی یک پادگان ایران را مورد تهاجم قرار می‌داد، قطعا به این مقدار عکس‌العمل را مشاهده نمی‌کرد. اما او قمارباز است و یک قمار باز حرفه‌ای همیشه به دنبال ریسک‌های بزرگ است. حمله به یک اسطوره در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا می‌تواند سبد آرای او را پر کند، اما آیا اسطوره‌ی حاج قاسم، بی‌جانش خطرناک‌تر نیست؟ ترامپ شاید قمازباز حرفه‌ای باشد، اما قطعا این کارش عاقلانه نبود و به احتمال زیاد بازنده‌ی این ریسک خواهد بود. کافیست ۵۰ سرباز و درجه‌دار آمریکایی جان خود را از دست بدهند، تا او بزرگترین بهانه را به حزب رقیب هدیه کرده باشد.

اما ترامپ در داخل ایران هم بازنده است .او بعد از اعتراضات آبانماه ۹٨ و لرزیدن پایه‌های حکومت ایران و در آستانه‌ی انتخابات مجلس، انتخاباتی که می‌توانست با عدم مشارکت عمومی، پاشنه آشیل نظام باشد؛ بزرگترین هدیه‌ی کریسمس را نثار حکومت ایران کرد.
حالا درخت نظام با خون سردار آبیاری شده و ژنرال برای همیشه به اسطوره‌ی نظام تبدیل شده است. اگر جناح‌ها در داخل، خون او را مصادره به مطلوب نکنند؛ وحدتی نسبی در بین طیفهای مختلف حکومت می‌تواند حول اسطوره‌ای به نام حاج قاسم شکل بگیرد.
ترامپ احمقانه در بهنگام‌ترین زمان نوشداروی نظام را تحویلش داد.
حاکمیت ایران بیشترین بهره را از خون سردار خواهد برد. جمع کردن عواقب اعتراضات آبانماه، ایجاد وحدت نسبی در بین جناح‌های درون نظام، راهپیمایی پرشور ۲۲ بهمن و انتخاباتی با مشارکت قابل قبول، تنها بخشی از نتایج ترور سردار برای نظام است. پس بازنده ترامپ است که آب به آسیاب دشمنش ریخته است.

البته این به شرطیست که این کشمکش‌ها مبدل به جنگی تمام عیار نشود. چرا که در آن صورت ایران و آمریکا، هر دو بازنده خواهند بود.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
1.4K viewsedited  21:44
Buka / Bagaimana
2020-01-03 12:33:08 "بازنده‌ی شعار نباشیم"

آمریکا در اقدامی تروریستی، دست خود را به خود سردار سلیمانی و همراهان او که دارای مناصب رسمی در دولت ایران و عراق بودند؛ آلوده کرد.
هیچ وجدان بیداری نمی‌تواند از چنین حوادثی حمایت کند. محکوم کردن چنین عملی مربوط به وجدان بیدار بشریست و ربطی به حمایت از حاکمیت ندارد. همانگونه که ریخته شدن خون جوانان معترض در خیابانهای ماهشهر و قزوین در اعتراضات آبانماه محکوم است، این اقدام خصمانه و تروریستی نیز محکوم است.

اما ما در طی این چهل سال به کسی یا چیزی، جز شعارهایمان نباخته‌ایم. شعارها گاه درجه‌ی التهاب جامعه را چنان بالا می‌برد که رهبران جامعه را نیز به قید می‌کشد. در جنگ تحمیلی شعارهای جنگ جنگ تا پیروزی، راه قدس از کربلا می‌گذرد و .... کار را به جای رساند که ما به جای امتیاز گرفتن در اوج، تن به پذیرش قطعنامه در بدترین شرایط دادیم.
در جریان مسائل هسته‌ای، با اسیر شدن در چنگال شعارها، قطعنامه‌های سازمان ملل را کاغذ پاره خواندیم و آنها هم آنقدر قطعنامه دادند تا قطعنامه‌دانشان پر شد و چیزی نمانده بود تا کشور را در مرداب تحریم غرق شود و ما زمانی برای مذاکره رفتیم که دیگر هیچ برگ برنده‌ای نداشتیم.

مثالهای متعدد دیگر می‌شود برای شعارزدگی مسئولان و متعاقب آنها مردم ایران زد که نتیجه‌ای جز باختن نداشته است.

کوبیدن بر طبل انتقام خون سردار، از آن دست شعارهاست که نتایج مثبتی در پی نخواهد داشت. البته حق انتقام برای ایران محفوظ است و ایران باید به گونه‌ای درخور ضمن پی‌گیریها از طریق نهاد‌های بین‌المللی، پاسخی شایسته برای اقناع عمومی بیابد. اما کشاندن کشور به کام جنگی که هیچ برنده‌ای نخواهد داشت، از عواقب همان شعارزدگیست. مسولان نظام باید مراقب میزان هیجانی که در جامعه ایجاد می‌کنند باشند و کاری نکنند که توانایی کنترل جریان‌ها را از دست بدهند.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
1.2K views09:33
Buka / Bagaimana
2019-12-22 19:59:26
نمیدونم قصه‌ی حسین فهمیده رو چقدر واقعی میدونید؛ اما از نسل دهه‌ی هشتادی‌ها ، پسری چهارده ساله رو میشناسم که اسمش فرهاد بود و برای کمک به اولیای تحت پوشش بهزیستیش و خرجی دو برادر کوچکترش، دو سال بود کولبری میکرد و در سرما و بوران گرفتار شد و یخ زد. زیر تانک زندگی که مسئولین ما ساخته بودن له شد.
دیگه لازم نیست برای دخترک کبریت فروش اشک بریزید، از اون تراژدی‌ترشو داریم.

علیرضا احمدپور خرّمی

@naghdefarhangi
3.0K views16:59
Buka / Bagaimana