Get Mystery Box with random crypto!

فرزاد نیکقدم/روزنامه‌نگار/طنزنویس

Logo saluran telegram farzadnick — فرزاد نیکقدم/روزنامه‌نگار/طنزنویس ف
Logo saluran telegram farzadnick — فرزاد نیکقدم/روزنامه‌نگار/طنزنویس
Alamat saluran: @farzadnick
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 704
Deskripsi dari saluran

دهنتون رو به من بسپارید...
نترسید فقط به قصد نشوندن لبخند !
اینم لینک تماس اینا برا فحش : @farzad_nikghadam

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


Pesan-pesan terbaru

2023-05-01 21:17:45 افسانه بایگان دیشب، با گوشواره‌های شیر و خورشید و تی‌شرتی که رویش نوشته بود "به عقب نگاه نکن، اون فقط یه زندگی بود" در کنار فاطمه معتمدآریا حجاب اختیاری داشت.
ما توی یک بازی هستیم و دسته‌های کنسول توی دست‌های ماست و شش چشمی مراقبیم که گیمر احمقِ روبه‌رو کدام حیله‌اش را ناغافل توی پاچه‌مان می‌کند!
فردا کدام کافه یا رستوران یا مرکز خریدی با یک دلیل واهی پلمب می‌شود و رفع پلمبش در چه روز و تاریخ و ساعت و دقیقه‌ای اتفاق می‌افتد، تا ما اعتراض علنی‌مان را آن‌جا یک‌جا بالا بیاوریم.

در حالی که دَرِ تمام سایت‌ها را برای اسم‌نویسی در تمام بلیت‌های بخت‌آزمایی از خودرو تا مسکن را از پاشنه کنده‌ایم!
آنها پلمب می‌کنند و فلان مرکز تازه رفع پلمب شده آگهی تخفیف به شرط حجاب اختیاری می‌گذارد! این طرف کنسرت با حضور شروین می‌گذارد، آن طرف فردا صبح پلمبش می‌کند.
این طرف لای موز و تخم‌مرغ سر به فلک کشیده دنبال پرتقال فروش می‌گردد، و آن طرف گندش درمی‌آید که قایمکی دیگنیتی و بیدیلیتی رشوه گرفته تا زیر میز استیضاح وزیر بزند و با دار و دسته‌اش کمی بیشتر با دسته مافیا برای سر کیسه کردن مردم روی هم بریزد!

این تخصص جمهوری اسلامی است، اینکه سطح دغدغه مردم را تا حد پشم‌ پای مردهای شلوارک‌پوش و تعیین سطح رایدمان(!) آرایشگرها روی موی زن‌ها با آمونیاک و دکلره پایین بیاورد، این وسط چشم چند نفر را کور، پای چندین نفر را شَل، تن هزاران خانواده سیاه و روی سنگ قبرهای خاکستان‌ها عکس چندصد جوان بکوبد و بعد توی بوق کند که دیدید؟ موی سر دخترها، آن پشم پاهای مردها را دیدید؟!

دیدید چطور می‌خواهند لباس زیرشان را پرچم برج میلاد کنند؟ وا اسفا؛ اُف بر شما، وا مصیبتا، وا شهدا!
در حالی که یادشان رفته قرار بود تا همین چند سال پیش کاخ سفید حسینیه شود اما حالا به جایش تمام مراکز خرید، مجتمع‌ها، حتی اتوبوس‌ها و مترو که آنها از درد بی‌دوربینی آدم کار گذاشته‌اند تا امر به معروف لسانی کنند، لاس وگاس شده‌اند.

یادشان رفته این بچه‌های نترس و شجاع کوچه و خیابان و دانشگاه بچه همان کودکانی هستند که به زور انضباط هر ظهر توی صف نماز جماعت سمت قبله عبادت زوری روبه‌روی ترس‌هایشان قامت می‌بستند.
نسل حاصل از پدران و مادرانی که اگر زمانی "امر دینی یا عرفی" مجبورشان می‌کرد چادر سر کند حالا نه فقط چادر را به عنوان یک "نماد حکومتی" کنار گذاشته بلکه به بچه‌های خود هم انتخاب کردن آزادانه یاد می‌دهد و هم پشت انتخاب او می‌ایستد.


farzadnikghadam's profile picture
حالا سه هفته از اولتیماتوم رئیس پلیس کشور گذشته است، ترسیدن از دوربین‌هایی که وقت دزدی عرضه دستگیری یک کیف قاپ یا دزد گوشی تلفن همراه یا ماشین دزد را ندارد؟!
ترسیدن از دوربین‌هایی که نمی‌تواند یک کابل دزد توی کوچه اصلی یک خیابان را پیدا کند، دزدی که با خیال راحت سر کمتر از یک ساعت چندین متر کابل مسی برق را می‌دزدد و به چند میلیون در بازار سیاه آبش می‌کند؟

ترسیدن از دوربین‌هایی که پلیس می‌گوید هیچ ثبتی از اسیدپاش یا متجاوز روی پل‌های عابر پیاده یا جاده‌های دور بیرون شهر ندارد اما می‌تواند موهای زیبای دخترکی جوان را از فاصله 300 متری در ماشینی در حال حرکت در یک اتوبان را ثبت کند؟!

دوربین‌هایی که ناظر دزدی آدم‌ها و ارگان‌ها و ساختارها از جیب هم نیست، نمی‌تواند چهره آن مافیاهایی که وزیر صمت می‌گوید بساط خودرو دست آن‌هاست، بانک مرکزی می‌گوید نوسان ارز دست آن‌هاست، مجلس می‌گوید کنکور دست آن‌هاست، وزیر مسکن می‌گوید قیمت خانه دست آن‌هاست را معلوم ما کند اما نگران خلوت یک پسر با دختری است که نه پول دارد نه ارز و نه مسکن و نه انگیزه دارد دستش را بگیرد و با او تشکیل خانواده بدهد!

این سیل ایستایی ندارد آقای مسئول، آن کنسول توی دست‌هایت را کنار بگذار و این بازی احمقانه دو سر باخت را هم جان جدت تمام کن.

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
4.7K viewsfarzad_nikghadam, 18:17
Buka / Bagaimana
2023-04-16 21:42:20 برای زینب موسوی


هنر در هر شکلی که باشد، خالقش را ارزشمند می‌کند، محبوب می‌کند، همان چیزی که اینها از آن نفرت دارند، محبوبیت!

پر از کینه از نداشته‌هایشان بهانه می‌سازند، جرم می‌تراشند و هنرمند را یا به زندان می‌فرستند یا کنج انزوای خانه حبسش می‌کنند یا چنان تحت فشارش می‌گذارند که بی‌طاقت شود و بعد می‌نشینند خودکشی‌اش را نظاره می‌کنند.

زینب، شخصیت امپراطور کوزکوی محبوب را ساخته بود، در مملکتی که هنوز طنزپردازی زنان امری عادی تلقی نمی‌شود، آمد و طنازی کرد و درست نشست وسط قلب‌هایمان.

کار کرد، تلاش کرد، وقت و پول و انرژی و هرچه در چنته داشت را گذاشت و صفحه‌ اینستاگرامی کوزکو را پر مخاطب کرد، نهالش تازه داشت به بار می‌نشست که تیزیِ تبرِ سانسور قطع کرد، نهالش را و امیدش را.

البته که کافی نبود، طناز بود و محبوب چه جرمی از این بالاتر که در جامعه‌ای که مسئولین بی‌هنر منفور دارد شهروند مستقلی به چنین محبوبیتی برسد؟ بفرمائید بازداشت شوید تا تکلیفتان مشخص شود!

زینب اما بعد از زندان لبخندش را نگه داشت و دوباره شروع کرد، صفحه‌ی اینستاگرام و شخصیتی که ساخته بود را رها کرد، راحت بود؟ ابدا.

دوباره صفحه ساخت، شروع به فعالیت کرد، دختر ساده‌ی با نمک ما این‌بار با یک تلفن طنازی را ادامه داد و حالا...
دوباره باید از صفحه‌اش دست بکشد!

خبر رسیده آن انتقاد پذیرانِ قَدَر قدرت، آن منعطف‌های قوی شوکت، با همین طنز هم به تریج قبایشان برخورده.
البته که مختارند منبع درآمد آدم‌ها را بگیرند، امروز بگویند فعالیت صفحه‌ات را متوقف کن و اصلا ذهن مبارکشان را درگیر این موضوع نکنند که این صفحه منبع درآمد است برای یک انسان...
زینب جان،
اینجا آدم‌ها برای طنازی به زندان می‌روند، برای سد معبر اعدام می‌شوند اما برای قتل ۱۷۶ نفر، ۱۳ سال زندان کفایت می‌کند، یا مثلا اگر اتفاقی افتاد و قصد کردی کسی را بکشی قبل آن مطمئن شو که میلیاردها پول در این حساب و آن حسابت باشد که به خانواده‌ی مقتول بدهی و بعد از چند سال پیروزمندانه بیرون بیایی، برای این جرم‌ها همیشه امیدی هست، آدم کشته‌ای طنز که نگفته‌ای که نشود نجاتت داد.

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
2.3K viewsfarzad_nikghadam, 18:42
Buka / Bagaimana
2023-04-08 21:25:06 جوان‌مرگي در تير و طايفه ما از آن اتفاق‌هاست كه زرت و زرت مي‌افتد. گاهي غلت‌زنان گاهي تلپ.
براي قبيله‌هاي ديگر تاب آوردنش كار طاقت فرسايي مي‌زند انگار، اما براي قبيله ما يك جور بازي‌ست. دورهم مي‌نشينيم،جوان‌مرگي را شبيه يك کلاف مي‌گيريم توي مشتمان، بعد با حركات موزون و اين آواز :"بغلي بگير/چيو بگيرم؟/يه کلافه رو/چيكارش كنم؟/بده بغلي!" جابه‌جايش مي‌كنيم.

بازي را البته يكي از عمه‌هایم كه از فرط زیبایي معروف بود به"ماماني"، اختراع كرد. ماماني حتي صبر نكرد من وارد زمين بشوم بعد بازي را شروع كند از بس كه جوان‌مرگي را دوست داشت. خانم جان-مادربزرگم-اولش فكر مي‌كرد ماماني زخم چشم خورده اما بعدترها فهميد كه نه! اين يك‌جور بازيگوشي بين جوان‌هاي طايفه است و خودش مشعل بازي‌ها را روشن كرد.

از آن به بعد کلاف هي دست به دست شده و هي ما جوان مرده‌ايم. يكي دو نفر هم اين وسط جر زدند. تاب نداشتند ديرتر جوان‌مرگ شوند خودشان را كشتند.
من دلم براي هسته چشم‌هاي قشنگ يكي‌شان كه فوق دكتراي فيزيك هسته اي داشت كرم گذاشت. اما دم نزدم.
یکی‌شان وقتی رفت، تکه‌ای از جانم را برد، بعد از او با شنیدن واژه "رفیق" بغض کردم اما دم نزدم!
خيانت به آيينِ بازي در قاموس من نبود.نيست!
براي همين است كه از لحظه‌اي كه از نوجواني درآمده‌ام پرچمدارِ در نوبت شده‌ام و هرچند از انتظار بیزارم،منتظرم نوبتم كه شد عين يك بازيكن بامرام از بغلي کلاف را بگيرم و بخوانم و برقصم.

اين‌ها را نگفتم كه "ان‌شا‌ءالله سال‌هاي سال باقی بماند سایه‌ات"را بشنوم. گفتم كه بگويم من يك سري دفترچه خاطرات و نامه عاشقانه و نوشته‌هاي نه بدتر از آن دارم كه دلم نمي‌خواهد وقتي جوان‌مرگ شدم كف دست بافت فرسوده فاميل بپوسد.

آن کلاف را كه دادم به بغلي و رفتم، مشغول‌الذمه است هركس كه به جاي فرمت كردن و شكاندن و پاره كردن و آتش زدن، امانت را به دست صاحبش برساند.
6.9K viewsfarzad_nikghadam, 18:25
Buka / Bagaimana
2023-04-06 22:54:37 اینم دروغ 13 بود اینجا بمونه یادگار:

معمولاً سیزده‌به‌درها دروغ سیزده می‌گویند، ولی چه چیز سرِ جایش مانده این‌جا عزیزدلم؟ من دلم می‌خواهد به تو راستِ سیزده بگویم: مِهری که تو در دلم نهادی تمام روزهای سیاه سال طاعون زده‌ای که گذشت را با خودش برد؛ گلِ انارم، من هرباری که در آن چهار فصل زمستانی این قرنِ خبیث نگاهت کردم جان گرفتم، از تو که تنفسم شدی در آن هوای سمی لاله‌کُشِ سال قبل ممنونم، عزیزکم تن تو برای من گلستان باغ انار است در هزار بهار. قهوه مست چشم‌هایت نوشیدن عسل مدام بود در آن تلخی بی‌پایان آن روزها که گذشت.

من دویدم از آن همه تاریکی پیِ فهمیدن عمق چشمان جادویی تو و حالا نجاتم را مدیون توام؛ کاش می‌توانستم با بوسه روی لب‌های قشنگ گل سرخی‌ات عمق حرف‌هایت را بخوانم؛ وقتی آن گلبرگ‌های سرخ را می‌گذاری روی لب‌هایم تا شکفته شوم؛ لب‌های تو تب‌دار و ترد و نازک و خوش‌بو؛ آن وقت که شبنم روی گلبرگ‌هایش می‌نشیند و جان و تنم را از نو می‌آفریند.

معبودم، جانانم، نازنینم تو تازه‌ترین گل جهانی برای من، گونه‌هایت صورتی انارهای ریز روی شاخه است آن‌گاه که گرم و زنده روی گونه‌های سردِ سنگی من قرارشان دادی و مرا هربار به دنیای پر از امید و زندگی دوباره وصل کردی؛ وصله جانم وقتی سرم را توی آغوش تو می‌گذارم، تمام تاریکی‌های جهان به آخر می‌رسد انگار که من تنها مرد روی این زمین خاکی‌ام. دست‌هایت آن‌گاه که روی تن من می‌رقصند طربناکم می‌کنند، جانم می‌بخشند، زنده‌ام می‌کنند.

مگر می‌شود دست کشید از تویی که انگیزه تمام نوشته های منی؟ قلم منی و در تار و پودم ریشه دوانده‌ای، چطور از تو دست بردارم؟ تو که نازک آرای تن ساقه گلی که به جانم کشتم و به جان دادمش، چطور رهایت کنم تو گل میان این همه خاری! من چگونه از تو دل بکنم، چگونه دوستت نداشته باشم؟ تو بهار مدام منی، تنفس و جان و جهان منی؛ برای من که فی کل ساعه و فی کل ساعه قول داده‌ام پیش معصومیت جاودانه تو تا ابد بمانم.

سیمین رخم؛ دلبرکم. حواست نیست، نگاهت می‌کنم، خبر نداری که هزار جان به جانم اضافه می‌شود. خنده‌ات خوشبختی است و ملاحت سپیدگون وجودت، جانت و تنت آنچنان مسحورم می‌کند که گویی خدا منت بر سرم نهاده و زیباترین فرشته آسمانی‌اش را به دستم سپرده است. بودنت، تولد من است که اگر نبودی منی دیگر وجود نداشت. حضورت شادی فرحناک من روی زمینی است که "عشق" می‌جوید و نمی‌یابد اما من به لطف حضور توست که این چنین سهل گلستان خوشبختی را در بر کشیده‌ام.
یکی شدنمان مبارک

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
4.7K viewsfarzad_nikghadam, 19:54
Buka / Bagaimana
2023-04-01 20:15:10 این که ماست بود اما هیزم‌بیار این آتش تفرقه بی‌شک تویی! آقای میکروفون به دستِ معلوم‌الحالِ منبری! همین شمایی که لشکر خودنمای بی‌عقل و آتش به اختیار بی‌سواد تشنجی را علیه مردم سیخ می‌کنید! شمایی که دست بالای زورتان به قلم‌به‌دست و حرف‌بزن و منتقد صدا بلند کوچه و مجازی می‌رسد اما مرد بساط هردَمبیل این نهی از منکرهای سلیقه‌ای تجویز خودتان هم نیستید؛ نه چون پیر و پا به سن گذاشته و محترم و موقرید؛ نه! فقط چون می‌ترسید فردای هو شدن و مسخره و انگشت‌نما شدن، چطور می‌توانید همین جمعِ سبک‌مغزِ گوش به فرمانِ خودتان را هم پای وعظ و مکاتبه و بیانیه و بگیر و بزن‌هایتان نگه دارید!

مگر چطور اتفاق افتاد علم شدن اسیدپاش‌ها در اصفهان نُه سال پیش؟! همین حمله‌های مجهول سه ماهه به مدارس کشور؟! چرا اثری از دستگیرشدگان نشد؟! تَه تمام تدبیر شما جز ماست‌مالیِ ماجرا با پلمپ صبح امروز مغازه لبنیاتی و احتمالاً تهدید و فشار به آن مادر و دختر و خانواده‌ی تمام حاضران در صحنه اتفاق افتاده و حالا چرا؟! چون هویت عامل ماجرا لو رفته و مشخص شده که فرد یک مخلص نشان‌دار است که پشت‌بند امر به معروفش، نهی از منکر را با دم‌دست‌ترین وسیله‌ی جلوی چشم‌هایش یعنی یک سطل ماست، انجام داده؟! که این یعنی اگر ظرف رنگ یا شوینده یا وایتکس، سرکه یا مثلاً اسید هم دم دستش بود باز به حکم بیانیه وزارت کشور و قریب به اتفاق تریبون‌های جمعه خود را مکلف می‌دید در ملا عام به مردم دست‌درازی کند؟!

تبریک؛ مردم مقابل مردم. گویی داعش‌پرور است این کشور که تمام روزهایش با و بی‌بهانه از طرف صدا و سیما و تمام سازمان‌های تبلیغات یوم‌الله می‌شود! حالا ولی دلم می‌خواهد در این یوم‌الله یکُم آوریل هرچه‌قدر هم محال تلویزیون را روشن کنم و بشنوم که خالی کردن سطل ماست روی سر دو خانم توی مغازه لبنیاتی و بعد پلمپ این مغازه به خاطر مخالفت فروشنده با دیوانه‌بازی یک احمق دروغ معروف امسال است اما نیست. ما هر لحظه زندگی نه، «مردگی» می‌کنیم این اتفاقی را که هر جای دیگر دنیا می‌تواند اسکار کارگردانی شُوِ سیاه را به ثانیه ثانیه‌اش اهدا کند! در کشوری که بعد باز کردن روکشِ "نامی نو" و بیسکوییت باید هایپ با ردبول سرکشید، در کشوری که صنعت بسته‌بندی و تبلیغ همیشه دو سر باخت و لجن مال بوده، یک عده با همین دست‌فرمان متولی پوشش زن‌های مملکت شده‌اند! کسانی که فرق بین ساتن و ساطور را نمی‌شناسند، حالا فرمان دست گرفته‌اند تا سر و بدن هر جنبنده‌ی مونثی را به محض شناسایی نایلون‌پیچ کنند!

به حکم داشتن همان اضافاتی در تنبان و چند تار کلفت روی صورت و تستسترون توی صدا خود را مرجع تقلید هر موجود زنده حتی غیر زنده اطراف خود می‌بینند! به نهی از منکری که عین منکر است به رفتاری که نه شرع که حتی قانون هم توجیهش نمی‌کند که اگر حکومت اسلامی است و اگر کشور برای جمهور است و اگر امروز روز "آری" به جمهوری اسلامی است باید با هر نرِ زنجیری دیوانه‌ای که عقد‌ه‌های جنسی‌اش را با دینِ نهیی ساکت می‌کند مقابله شود. جلوی چشم تمام مردم به‌خصوص تمام زن‌ها؛ جلوی چشم آن زنِ توی مغازه که مظلومیت آن مادر و دختر را می‌بیند اما دست شوهرش را می‌کشد، جلوی چشم آن سه تا مردی که قبل خالی کردن ماست روی سر این دو زن جلوی آن دیوانه در نمی‌آیند؛ برای فرستادن درود به شرف و شهامت همه‌ی آن مسافران مترو که از خجالت آن یکی دیوانه هم‌قماش این کله پوک‌های جنگ‌خواه وطن در آمدند! برای ما که معلوم نیست دروغ آوریل "آری" را به قد عمر زندگی کرده‌ایم آخر یا نه!

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
4.8K viewsfarzad_nikghadam, 17:15
Buka / Bagaimana
2023-03-20 19:24:03 اهریمنان رفتنی‌اند!

یک سال از قرن مادری گذشت؛ با آه و خون و اشک. با مادری آبستن فهم و پدری ناهمراه، گِردِ فرزندانی ناقص از رنج‌های مکرر و حالا این سال چند قدم دیگر بالاخره نو می‌شود، در نیمه شب. می‌شنوی بو را؟! بوی سبزه، شکوفه، شب بو، بوی ماندگی آب ماهی قرمز همه جا. اما مگر می‌شود حس نکرد این بوی خون ریخته سرخ را همه جا؟! نوشته‌اند که دوازده یار اهریمن در طول دوازده ماه در کار جویدن و بریدن و برانداختن ستون‌هایی هستند که جهان را نگه داشته و درست در همان زمان که ستون‌ها در حال فرو ریختن‌اند نوروز فرا می‌رسد و اهریمنان هر چه بافته‌اند رشته می‌شود.

نوروز می‌آید و می‌رود و دوباره ما را با عالمی از شرارت‌ها تا سال بعد تنها می‌گذارد. برای ایرانیان نوروز قرن‌ها پیوند انسان و خدا و طبیعت است اما شاید نه برای وقتی که اهریمنان مادرمان ایران را تا بُن جویده‌اند و نه حتی برای وقتی که قدرتِ پدرسالار، فرزندان خویش را به جرم آگاهی و عقلانیت زنده به‌گور می‌کند. حالا ما در این نیمه‌شب سال را چگونه تحویل کنیم؟! چه کسی تحویلش می‌گیرد اصلا؟!

سالی که ما عزیزترین‌هایمان را در آن جا گذاشته‌ایم؛ نیمه شبی ابری که «نور خدا» نمی‌رقصد تا روشنش کند حتی. مهسا با دست‌های گشوده بال نمی‌زند آنجا، رنگین کمانی در آسمان کیانش نیست، نیکا، سارینا و سیاوش هفت سینش را ندیده رفته اند و غروبش را هزار عصر جمعه بلعیده اند!

مادرمان ایران دارد می‌زاید و ما غمگین‌تر از همیشه‌ایم، تلخ‌تر از گذشته‌ایم و سخت‌جان‌تر از تمام تاریخ این زمین؛ دعوای هشتگ عید نداریم و هشتگ عید داریم چرا. اصلا گلایه چرا، شکایت کجا! ما خسته‌ایم، افسرده‌ایم، عصبی اصلن کم جانیم. همه چیزمان از خریدها و عیدی‌ها بگیر تا جیب‌ها و سفره‌هایمان، ما ولی زنده‌ایم هنوز؛ زنده‌ایم حتی در همین وقتی که می‌خواهیم فریاد بزنیم از شرارت ناپدر صلح ستیزی که به این شکل انتخابش نکرده‌ایم و اصیل-مادر مظلومی که می‌خواهد “زندگی” کند، نفس بکشد و بالندگی فرزندان زمانه‌اش را ببییند ولی نمی‌تواند. ما با هزار غم اما هنوز زنده‌ایم پس درود بر زندگی؛ سلام بر نوروز، سلام بر حیات برای جنگیدن با اهریمن، برای دوست داشتن مادر وطن، به نام زن به یاد رفیقان پر پر و لاله‌های سرخ کبود برای آزادی...

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
4.5K viewsfarzad_nikghadam, 16:24
Buka / Bagaimana
2023-03-06 19:58:42 بفرمایید سم!

انکار، سکوت، بایکوت و تحریف صدروزه حملات به مدارس اغلب دولتی و دخترانه رسیده است به مو که می‌خواهد پاره شود و شکستن بالاخره سکوت مسئولین از ائمه جمعه و رئیس و وزیر دولت فعلا مانعش شده.

چرا دروغ؟! ما که خیر سرمان بزرگیم ترسمان گرفته بود، نماینده‌ای دیروز وسط صحن بلندگویش را روشن کرد که آقای رئیس مردم شهر من توی بیمارستانند من اینجا از چه بگویم که آقای رئیس گفت خارج از موضوع حرف نباشد و نماینده ایستاده داد زد من حرف نمی‌زنم. استاد دانشگاه در برنامه زنده صبح خودش را روی صندلی کمی بالا کشید و انگار که بادی در شکمش پیچیده باشد گفت "دخترها بو را بهتر حس می‌کنند؛ من که نشنیده‌ام کسی از این گاز تا به حال مُرده باشد!"

آن دیگر سیاسی با آن کارنامه مشخص هم انگشت گرفت سمت "زن، زندگی، آزادی" باز این که خوب است، یکی دیگر روی آنتن زنده جای خبرنگار نشست و گفت این‌ها همه‌اش توهم است فقط توضیح نداد که برای خاطر یک توهم، چرا قوه قضاییه یک خبرنگار پیگیر دیگر را بازداشت کرده است؟!
ترسمان وقتی بیشتر شد که خبر رسید روی صورت هوای امروز صبح متروی تهران گردی پاشیده بودند که معلوم نشد چه بود و قطار شهری گفت گَرد سمی نه اما بقایای ساخت و ساز و کارهای عمرانی است اما توضیح نداد که عامل مسموم شدن دختران خوابگاه‌ها منتهی به متروی پایتخت «روی زمینی» است یا زیرزمینی یا هر دو؟!

علاوه بر رئیس دولت که بعد روزها تازه امروز دستور تشکیل کارگروه بررسی دلایل مسمومیت دانش آموزها را صادر کرد، رئیس قوه قضاییه نیز در حاشیه سفر استانی‌اش هم‌زمان با انتقال چند ده دانش‌آموز در شهرهای مختلف به بیمارستان در نتیجه گاز گرفتگی گفت که عاملان مسمومیت مفسد فی‌الارضند؛ عاملانی که همین یک فاکتور "امنیت" را هم که سال‌ها به کلیدی‌ترین شعار تمام سخنرانی های مسئولان ایرانی برای مردم و جهان تبدیل شده بود زیر سوال برده‌اند. عاملینی که بنا به شواهد تمام لایه‌های امنیتی محکم نظام را رد کرده و کار را به جایی کشانده‌اند که دهه نودی‌های "سلام فرمانده‌ای" را تا آخر هفته و تا هر وقت که لازم باشد هم توی خانه نشانده است.

حملاتی که برخی معتقدند عقب انداختن عامدانه بررسی آن تا امروز ممکن است از ترس رو شدن ابعاد جدیدی از فعالیت‌های گروه‌های خودسر داخلی باشد، آتش به‌اختیارهایی که هنوز از برخی تریبون‌های نماز جمعه خط می‌گیرند و مماشات در مقابل آنها ممکن است عواقبی برابر حمله به چند صد هواپیمای اوکراینی برای امنیت و اعتبار ایران در جوامع بین‌المللی داشته باشد.

انکار و اجبار اولیای مدرسه به تحت فشار دادن دانش‌آموزانی که مجبورند برای مقابله با حملات شیمیایی به یک ماسک و بطری آب پناه ببرند آن هم در کشوری که قدرت یک نظامی منطقه است، مقابل تروریسم، نیروی کارکشته تربیت می‌کند و پهپادهای نقطه‌زن و رادار گریز دشمن را تحت فرمان زمین گیر می‌کند!

دهه نودی توی بیمارستان زیر اکسیژن پرفشار سرش گیج می‌رود، خودش اعتراض بلد است می‌تواند توی چشم‌های ما آدم بزرگ‌ها نگاه کند و "دنیا رو برامون به هم بزند" می تواند "مثل میرزا کوچیک علم بزند" ما را زیرش جمع کند و "پای کار" جنگ مقابل هم نسل‌هایش بایستد!
این بساط، نوع و عامل و چند و چونش به درک، فقط ادامه‌دار شدنش کشته می‌دهد، شهید می‌کند، روح ما و پاره‌های تنمان را با هم...

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
4.7K viewsfarzad_nikghadam, 16:58
Buka / Bagaimana
2023-03-02 20:17:13 مظنونین همیشگی 1/2 حمله بیولوژیکی به کف مدرسه‌ها، علیه بی‌دفاع‌ترین آدم‌های زیر سن هر قانونی به جز ازدواج! صدایی شبیه تیر هوایی،بوی کبریت،نارنگی، سوختگی و جیغ. تجمع و بعد مسمومیت با گازهایی نامعلوم اما با علائمی همگی مشابه: سردرد،تهوع،بالا آوردن کف،بی‌حالی…
4.6K viewsfarzad_nikghadam, 17:17
Buka / Bagaimana
2023-03-02 20:16:34 مظنونین همیشگی 1/2

حمله بیولوژیکی به کف مدرسه‌ها، علیه بی‌دفاع‌ترین آدم‌های زیر سن هر قانونی به جز ازدواج!
صدایی شبیه تیر هوایی،بوی کبریت،نارنگی، سوختگی و جیغ. تجمع و بعد مسمومیت با گازهایی نامعلوم اما با علائمی همگی مشابه: سردرد،تهوع،بالا آوردن کف،بی‌حالی و کرختی،بی‌هوشی و تا روزها ناخوشی مزمن ماحصل وزارت آموزش و پرورشی که تا این لحظه هیچ واکنش دلگرم کننده‌ای نسبت به آن نشان نداده؛ تو بگو یک خط! و حادثه را حواله داده به وزارت بهداشتی که تا امروز جز رسیدگی عمومی به حال دانش‌آموزان مسموم هیچ تلاشی حداقل برای جمع آوری،پایش یا آزمایش میکروبی و شیمیایی گرد به جا مانده از سموم روی تن و لباس مصدومین نکرده. وزارت خانه‌ای که مدعی است در اثر همین تحریم‌های فلج کننده برای اقتصاد فشل ایران در سکوی نخست تشخیص و درمان پزشکی منطقه ایستاده است!

دستاورد 100 روز انکار در سطح کشور که از عجز و ناتوانی زبان بدن وزیر آموزش و پرورش و مکث‌های بی‌دلیل و احتیاط مصنوعی در بیان موضوع و دو پهلو حرف زدن‌های او هم معلوم بود، حالا بعد از وقت‌کُشی تقدیم وزارت کشور و نهادهای امنیتی شده و وزیر هم قضیه را صرفا یک ماجراجویی شخصی(!) عنوان و اعلام کرده هدف رسانه‌ها از بزرگ‌نمایی بازی با روح و روان خانواده‌ها است نه چیز دیگر!

آن هم نهادهای امنیتی که "گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد!" کت بسته دستگیرش می‌کنند و تا بازجویی به حد اعلا و با پذیرایی انواع وسایل به‌روز "حرف‌آوری" انجام نشود ولش نمی‌کنند. حالا ساکت ایستاده‌اند در برابر مدرسه‌هایی که هر روز یک کپسول از بالای دیوار و آسمان سوراخ و کف پشت‌بام توی حیاط پرت می‌شود و بچه‌های مظلوم را یک فصل تا آن دنیا می‌برد و بر می‌گرداند. تَه تدبیر نهادها که فعلا گیس‌کِشی از سر مادری است که بچه‌اش مصدوم است و قرار بوده شش ساعت از روزش را برود درس بخواند سواددار شود، فلاکت‌زده و سربار و بی‌آتیه و بدبخت نشود آن هم در مملکتی که اقتصاد دانهایش هم در وضع دلار و ریال و پورپکانش مانده‌اند و مردمش زیر همه اینها و بار زندگی زاییده‌اند!

ولی کار، کار دشمن است؛توطئه بیگانه است. دست اجنبی است، رسانه‌های معاند و دشمن در سایه فرضی است. دسیسه است و این پایان گفت و گوست. پایان پاسخ‌گویی، شفافیت، مسئولیت‌پذیری و حل مساله است. کشیدن زیپ دهن ملت است؛ یعنی ما سه ماه است همه کار از دستمان برمی‌آمده طبق مصلحت نکرده‌ایم و حال شما هم دهنتان را ببندید که اگر حرف بزنید عمله دشمنید، منافق، معاند یا مواجب بگیر و سود بَرید!

کرونا یادتان هست؟! کرونایی که آن‌قدر جلوی دوربین‌ها انکار شد تا در همین قم اولین کشته را داد. مثل ریزش بورس که برنامه‌اش ماه‌ها قبل ریخته شده بود و دارایی مردم را جلوی دید نهادهای ناظر امنیت پودر کرد؛

ما وسط یک کلافگی اجتماعی ایستاده‌ایم. وسط شرایطی که نه در آستانه بلکه در بطن فروپاشیدگی یک دولت است. دولتی که دور دوم سفرهای استانی‌اش را آغاز کرده تا درد مردم غیر واقعی انتخاب شده، گلچین شده از قشر برگزیده خودی‌ها را ببیند. دولتی که جنگ شیمیایی علیه مردمش در مدرسه‌ها در حال وقوع است، چند سوء قصد به دانشجویان دختر دم در خوابگاه‌ها اتفاق افتاده، بمب ساعتی حباب اقتصاد هر ثانیه در آستانه ترکیدن است اما میکروفن‌ها فقط از قدرت موشکی، نظامی، امنیتی و اقتصاد آرام ایران در دنیا حرف می‌زنند!

تکرار واضحات را بگذاریم کنار، این گروه کیست؟! این گازهای شیمیایی متفاوت با اثر مشابه از مدرسه‌ها چه می‌خواهند؟! این سکوت چند ماهه از کجا می‌آید؟ آغاز حملات چرا از قم بوده است؟ دامنه حملات چرا حالا دارد به تمام شهرهای ایران می‌رسد؟ چرا مدرسه‌های دخترانه فقط؟! چرا دخترها حالا؟! این یک زهر چشم از مردم پس از ناآرامی‌های اعتراضی برای آزادی زندگی و زن است؟ قرآن روی سر گرفتن برای عدل علی در جامعه‌ای که عاری از عدل است چه مفهومی دارد؟ کشیدن موی زن، لمس بدن زن، زمین زدن و کشیدن زن‌ها روی زمین توسط نیروهای بدون شناسنامه با آن جامعه امنی که بلندگوها از آن حرف می‌زنند چه تجانسی دارد؟ امنیتی که می‌خواهد خراب‌کاری در روز روشن جلوی ناظران را گردن نیروهای ضد انقلاب خارجی بیندازد اما هیچ توجیهی برای شکاف امینتی در روایت خود ندارد!

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
4.7K viewsfarzad_nikghadam, 17:16
Buka / Bagaimana
2023-02-28 21:25:22 پیروز در همه آن عکس‌ها زُل زده به ما با آن چشم‌های کهربایی. داشت می رفت؛ پریدنی بود، ما گوش‌هایمان را سفت گرفته بودیم .
پیروز؟! پَر! عین آن دو تا خواهر دیگرش، مثل آن چند ریال باقی مانده توی حساب‌های بانکی‌مان که آن‌ها هم پریدنی‌اند. مثل سرنوشت رئیس پروژه حفاظت یوز ایرانی که توی زندان نامعلوم است، مثل آن بی بته‌های تاریخ مصرف گذشته تلوزیونی که برای پیروز هشتگ زده‌اند باخته است، عین ما که دزدهای سرگردنه دوره‌مان کرده‌اند و نمی‌دانیم با این دو تا چشم برای کدام مصیبت و چه قَدَر اشک می‌شود ریخت؟!

ما ولی دوره شده ایم با پروژه هایی که تا چشم کار می‌کند عین قارچ‌های سمی از همه جای زندگی‌هایمان بیرون زده و دیگر هم به هیچیِمان نیست. کرخت شده‌ایم، بدن‌هایمان لمس شده، چشم‌هایمان سیاهی می‌رود. جای راه رفتن، ایستادن، نفس کشیدن‌هایمان تنگ می شود، پروژه‌های بزرگ ناتمام که جایی پشت دیوارهای مخفی و درهای آهنی برای ما کلنگ می‌خورند برای ما این بیرون که حمالی حتی یک پروژه هم از گُرده‌هایمان بر نمی‌آید.

دلار که روزی چند هزار می‌رود بالا، جنس‌ها که قیمت دلاریِشان را توی پاچه ریالی ما می‌کنند، پاچه‌های ما که دارد آب می‌رود، جیب‌هایمان که سوراخ است اما هر چه زمین را نگاه می‌کنی اثری از دارایی‌ات نمی‌بینی چون قبلا باد برده است.

صبح ها که با خبر مرگ شروع می‌شود. آثار ملی که هر چه به زبان آدمی‌زادی می گویی ریشه است، شناسنامه و اصلا عین هویت است کسی نمی‌شنود. مسمومیت سریالی دختران دانش‌آموز که با فروتنی معرفتی "هزاره‌گرایی" معرفی می‌شود؛ جان کف دست‌های دخترکانی که وزیر بهداشت با پررویی، با وقاحت با سیاه‌رویی با پفیوزی به قول سخنگوی اسبق اتفاقا وزارت خانه‌اش، آن را مسمومیت با سم عنوان می‌کند. مثل مرض ناعلاج پیروز که گفته بودند به خاطر استفاده طولانی مدت از سم اتفاق افتاده است.

این دنیا جای پیروزها نیست، توی این دنیا ایران بالای پشت‌بام یک ماهه باردار است و به خال کنار لبش هم نیست پیروز مرده یا قرار است چه بر سر توله تازه‌های توی شکمش بیاید، او فقط خوشحال است که باران همین سر پناه مصنوعی‌اش را هم خراب نکرده عین ما که خوشحالیم که تا غارهای حلبی‌آبادهای حومه تهران هنوز خیلی فاصله داریم.

سم، دخترها، پیروز، دلار؛ پروژه‌های قارچی که دُوره‌مان کرده؛ پروژه پیروز که باید شکست بخورد، پروژه طالبان کردن ایران که مثل پروژه اسید پاشی‌های اصفهان کسی نمی‌تواند جلویش را بگیرد، مثل پروژه سبز بورس که معلوم نیست دوباره کِی و کجا قرار است مردم را به خاک سیاه بنشاند، عین پروژه حجاب که گفته‌اند تا تابستان همه چیز را درست می‌کند، مثل پروژه بالا کشیدن دلار که کسی نمی‌داند چرا آن بسته سرآب گذشته روسی هم برابر آن لکوموتیر، سرعتش کم آورده است.

مثل ما خرده‌دارهای پولی که کسی توی هیچ صف دلاری راهمان نمی‌دهد، مثل پدر مادرهایمان که امسال صف آجیل را ترک کرده‌اند، عین آن گاوهای لندهورِ پر چربی وارداتی که مشخص نیست چند وقت دیگر کبد مستضعف جماعت را توی صف دریافت کبد از چربی ناکار می‌کند!

من حاضرم شرفم اصلن تمام دارایی‌ام را وسط بگذارم که خط آخر همه این پروژه‌ها بی‌شرف سازی و هفتاد خط سازی آدمی است که بنا بود توی خط خودش حسابی و کاربلد و متخصص باشد اما حالا باید ترید یاد بگیرد، باید محاسبه بخواند باید دلار و پوند و رمز ارز پیشبینی کند و در عین حال که مراقب است کلاهش را باد نبرد آن را بالاتر بگذارد نکند کسی کلاه دیگری توی سرش فرو کند.

این دنیایی که برای ما ساخته‌اند جای پیروز‌ها نیست!

فرزاد نیکقدم

@farzadnick
3.7K viewsfarzad_nikghadam, 18:25
Buka / Bagaimana