اهریمنان رفتنیاند! یک سال از قرن مادری گذشت؛ با آه و خون و ا | فرزاد نیکقدم/روزنامهنگار/طنزنویس
اهریمنان رفتنیاند!
یک سال از قرن مادری گذشت؛ با آه و خون و اشک. با مادری آبستن فهم و پدری ناهمراه، گِردِ فرزندانی ناقص از رنجهای مکرر و حالا این سال چند قدم دیگر بالاخره نو میشود، در نیمه شب. میشنوی بو را؟! بوی سبزه، شکوفه، شب بو، بوی ماندگی آب ماهی قرمز همه جا. اما مگر میشود حس نکرد این بوی خون ریخته سرخ را همه جا؟! نوشتهاند که دوازده یار اهریمن در طول دوازده ماه در کار جویدن و بریدن و برانداختن ستونهایی هستند که جهان را نگه داشته و درست در همان زمان که ستونها در حال فرو ریختناند نوروز فرا میرسد و اهریمنان هر چه بافتهاند رشته میشود.
نوروز میآید و میرود و دوباره ما را با عالمی از شرارتها تا سال بعد تنها میگذارد. برای ایرانیان نوروز قرنها پیوند انسان و خدا و طبیعت است اما شاید نه برای وقتی که اهریمنان مادرمان ایران را تا بُن جویدهاند و نه حتی برای وقتی که قدرتِ پدرسالار، فرزندان خویش را به جرم آگاهی و عقلانیت زنده بهگور میکند. حالا ما در این نیمهشب سال را چگونه تحویل کنیم؟! چه کسی تحویلش میگیرد اصلا؟!
سالی که ما عزیزترینهایمان را در آن جا گذاشتهایم؛ نیمه شبی ابری که «نور خدا» نمیرقصد تا روشنش کند حتی. مهسا با دستهای گشوده بال نمیزند آنجا، رنگین کمانی در آسمان کیانش نیست، نیکا، سارینا و سیاوش هفت سینش را ندیده رفته اند و غروبش را هزار عصر جمعه بلعیده اند!
مادرمان ایران دارد میزاید و ما غمگینتر از همیشهایم، تلختر از گذشتهایم و سختجانتر از تمام تاریخ این زمین؛ دعوای هشتگ عید نداریم و هشتگ عید داریم چرا. اصلا گلایه چرا، شکایت کجا! ما خستهایم، افسردهایم، عصبی اصلن کم جانیم. همه چیزمان از خریدها و عیدیها بگیر تا جیبها و سفرههایمان، ما ولی زندهایم هنوز؛ زندهایم حتی در همین وقتی که میخواهیم فریاد بزنیم از شرارت ناپدر صلح ستیزی که به این شکل انتخابش نکردهایم و اصیل-مادر مظلومی که میخواهد “زندگی” کند، نفس بکشد و بالندگی فرزندان زمانهاش را ببییند ولی نمیتواند. ما با هزار غم اما هنوز زندهایم پس درود بر زندگی؛ سلام بر نوروز، سلام بر حیات برای جنگیدن با اهریمن، برای دوست داشتن مادر وطن، به نام زن به یاد رفیقان پر پر و لالههای سرخ کبود برای آزادی...