2023-06-07 19:47:01
#پائیز سرد
پارت 78
-چی شد؟
دستپاچگی آمین مشهود است چه جوابی به این سوال مضحک بدهم؟بگویم یکی دو تا کردن تو در همین اول راه عادت ماهیانه ام را جلو انداخته؟یا نه بگویم..ناگهان فریادی در سرم می پیچد
-جسارتت رو غلاف کن صدات و بِبُر
دستم را روی نقطه ی درد می گذارم دست دیگرم را بالا می آورم
-چیزی نیست؟
-چیزی نیست و اینطوری داری به خودت می پیچی؟من و نگاه نکنه بازی جدیدته خانم معلم؟
نگاه پر دردم را قفل لبهایی میکنم که روح و جسم و قلبم را یکجا با هم به آتش کشیده می خواهم جوابی دندان شکن دهم که همان ندا نحیب می زند..
-نه ساکت باش از همین ابتدای راه شروع کننده ی هیچ بحثی نباش بگذار این زندگی روی آب دوام و قوامی بیشتری داشته باشه..نگذار خبر شکست زندگیت در دل گیتی ساز و دهل به پا کنه
به سختی خودم را کنترل میکنم درد روی درد می گذارم ساکت می شوم و تا رسیدن به پاساژ جواهر فروشها هیچ جوابی نمی دهم
-پیاده شو
کمربندی که دردم را کمی التیام بخشیده را باز میکنم با آمین وارد جواهر فروشی می شویم مرد بد عنق همراهم مانند افتاب پرست رنگ عوض میکند به یکباره عوض می شود اخلاق تندش را کنار می گذارد راحت و خودمانی با لبخندی بر روی لبهایش با صاحب جواهر فروشی سلام و احوالپرسی می کند و جواب می شنود به من که می رسد نگاه کذب گرم آتشینش را حواله ی نیم رخم می کند و پس از تشکر مرد را معرفی می کند
-پاییز جان آقای اسدالهی دوست و جزئی از خانواده ی صرافیان..جناب اسدالهی خانمم پائیز جان
نیمچه لبخندی روی لبهایم می نشانم اظهار خوش وقتی می کنیم و این آمین زخم خورده هست که در نهایت آرامشی ساختگی می خواهد سینی حلقه ها را برایمان بیاورند
-آمین جان تشریف ببر طبقه بالا نامی اونجاست راهنمائی میکنه
آمین دستش را چفت سینه اش می کند و پس از تشکر کوتاهی در حالی که انگشتان پهن مردانه اش را قفل انگشتان ظریف شکننده ام کرده راهش را به سمت پله های استیل گوشه ی مغازه کج می کند اما میانه ی راه چاقو را روی شاهرگم می گذارد
-هوا برت نداره یه موقع، دارم آبروداری می کنم تو هم به نفعته یاد بگیری تا پایان عمرت در برابر دیگران همینطور ابروداری کنی اینقدر ابروداری که همه به حال آمین بخت برگشته غبطه بخورن با این لعبتی که به طورش افتاده
323 viewsزهرا, edited 16:47