Get Mystery Box with random crypto!

#پائیز سرد پارت 81 حال هر دوی ما بده پاییز درد عادت ماهیانه، | رمان های زهرا شفیعی

#پائیز سرد

پارت 81

حال هر دوی ما بده پاییز درد عادت ماهیانه،دردی پنهان که روزی خواهم فهمید..زبان نیشدار من..درد خنجر زدن به تمام وجود زنانه اش..درد من درون خودش ریختن و ساکت بودنش در برابر تمام‌ آزارهایم در صورتی که حق طلاق گرفته پائیز با همان نگاه بی حرف مشغول ور رفتن با بند کیف کرم رنگش روی پاهایش میشود و به همین تک‌جمله اکتفا میکند

-من حالم خوب نیست من و برگرون خونه لطفا

-همین؟حالت خوب نیست؟جواب من اینِ؟ بگو مقصری جوابی نداری

-تو دنبال بهانه ای وگرنه من از خودم مطمئنم بیشتر از اینم نمی تونم حرف بزنم می فهمی؟آدمی؟قدرت درک داری؟

اولین شکست را از صبر این دختر می خورم اما کوتاه نمی آیم سر کلاف بحث را تا انتها می کشم و در پایان با سر ریز شدن کاسه ی صبرش و شنیدن صدای جیغ مانندش دال بر روانی و سادیسمی بودنم..اشتباهش برای این انتخاب.. مخالفت پدرش با این وصلت دستم می خواهد خطا برود اما نه..دست من برای هیچکس هیچگاه خطا نرفته برای کسی که برای اولین بار با دلم بازی کرده و بهانه ای برای زنده بودن به دستم داده که هرگز خطا نخواهد رفت اما توان دیوانه تر کردنش را دارم معده ی خالی بیشتر اعصابم‌ را به هم ریخته استارت می زنم سر ماشین را به سمت اولین رستوران کج می کنم و بیشتر اعصاب و روانش را به هم می ریزم و میگویم:

-باشه من یه سادیسمی به دیوونه حالا که اینطور فکر میکنی بزار بیشتر روانی بودنم و بهت نشون بدم تا شب هر جا رفتم باید دنبالم بیای

با دستانی که پناه صورتش کرده و شکستن بغض تبدارش من هم تب میکنم  به اجبار وارد رستوران میشویم باید تقویت شود صبحانه ای کامل سفارش میدهم لب نمی زند زبانم بار دیگر تلخ میشود و مانند سیانور به جانش تزریق

-صبحونه و بخور بعد اگه دوست داشتم یه ارفاقی بهت میکنم برت می گردونم تو آلونکت

دست داخل لانه ی مار کرده ام پائیز با این توهین و کوچک کردن خانواده اش که خودم را هم به هم می ریزد با شتاب صندلی اش را عقب می کشد بی توجه به شلوغی رستوران کف هر دو دستش را روی میز می کوبد و با میخ چشمهای سرخش چشمهایم را کور میکند

-اگه یکبار دیگه فقط یکبار دیگه به من یا خانواده ام توهین کردی چنان بلایی به سرت میارم آمین صرافیان که مرغهای آسمون به حالت زار بزنن

و در یک حالت غافلگیر کننده دستبند نشانم را از مچ دست راستش میکشد توی صورتم پرت، و به سوی درب شیشه ای رستوران حرکت میکند با این حرکت مانند گرگی زخمی به سویش روان می شوم از رستوران که خارج میشود با دستانی که چفت بازوانش شده مقابلش می ایستم

-چه غلطی کردی؟