Get Mystery Box with random crypto!

#پاییز سرد پارت 85 -مادرِ من..عزیز من پاییز یه دختر هرجائی | رمان های زهرا شفیعی

#پاییز سرد

پارت 85

-مادرِ من..عزیز من پاییز یه دختر هرجائی نیست که هنوز هیچی نشده ور دل من چادرش و علم کنه پائیز و با اون پدری که دیدی بشناس اینقدرم گیر نده بگو چکار کنم من همون کار رو میکنم بگو بمیر میگم باشه..بگو خرید کن میگم باشه

-خدا نکنه دردت به جونم من این و بهتر از تو میدونم ولی پاییز داره عروس این خانواده میشه باید با خلق و خوی ما آشنا بشه با رفت و آمد بیشتر مارو بیشتر بشناسه تا بهتر بتونیم با هم کنار بیایم

این صبحانه دیگر صبحانه نیست زهر هلاهل است چون با هر بار شنیدن اسم پاییز قلبم عزا میگیرد با همان معده ی خالی از صندلی غذا خوری بلند میشوم

-یه حرف و چند بار تکرار می کنن مامان؟پاییز یه پدرمتعصب داره خودش هم بدتر از پدرش ولی باشه بهش میگم جوابش هر چی بود قبول کن

پس از سکوت مادرم در این مورد باید برای رفع دلتنگی کمی سرگرم شوم خرید برای فروشگاه بهترین‌گزینه هست اما قبل از رفتن باید درباره ی رفتار آئین با مادرم اتمام حجت کنم

-در ضمن به آئین بگو اگه یکبار دیگه جلو اون زبون درازش و نگرفت قول نمیدم از زیر دستم جون سالم به در ببره

-آمین آئین براردرته اینطوری حرف نزن

حین رفتن دستم را در هوا تابی می دهم

-همین که گفتم حرف اضافه نمیخوام نشنوم مرتیکه ی شالقوز چند روز نبودم واسه من دم در آورده

-آمین مادر صبر کن هنوز حرفم تموم نشده یه زنگ بزن به پائیز اگه موقعیتش اُکی بود امروز عصر برین واسه ادامه ی خریدها

این دختر چه چیزی در وجودش دارد که با وجود قولی که به خودم داده ام هر روز شیدا و واله ترم میکند کنار ورودی پاهایم از حرکت می ایستد

-چی هست حالا این خریدها؟

-خرید لباس.. یه کم خورد و ریز.. رزرو آرایشگاه..دیدن باغ و این طور مسائل