Get Mystery Box with random crypto!

# پائیز سرد پارت 86 دلتنگ هستم زیادی دلتنگ امامی خواهم با ای | رمان های زهرا شفیعی

# پائیز سرد

پارت 86

دلتنگ هستم زیادی دلتنگ امامی خواهم با این بی تفاوتی کاذب دل ببرم پس از پوشیدن بهترین لباسم آخرین پاف عطر را روی شاه رگم اسپری میکنم به پائیز پیام میدهم تا آماده باشد پس از تاخیر در جواب دادن عصبی و تندخو تماس می گیرم و پس از جواب دادن تمام خشمم را توی صدایم می ریزم

-چرا پیامم و جواب نمیدی همین اول راه دلت و زدم؟

-چرا بهتون می زنی؟یه کتاب گرفتم دارم ترجمه می کنم گوشی کنارم نبود نشنیدم

-مگه من نگفتم درس و مدرسه تعطیل

-منم‌مخالفت نکردم ولی دست از ترجمه بر نمی دارم جلوم و هم نمیتونی بگیری چون من با مادرت طرف هستم نه شما چون ایشون قول دادن هیچ مانعی باعث  پیشرفت من نخواهد بود

لبخندی با لبهای جمع شده ثمره ی این جسارت می شود

-آماده باش دارم میام بریم واسه ادامه ی خریدها

با سوار شدنش..حس نیم نگاهش..لاکردار شنیدن صدایش جان می گیرم اما خودم‌ را به ندیدن می زنم 

-کجا باید برم من بلد نیستم بگو کجا تا همونجا برم

-فکر نمی کنم واسه خرید نامزدی برن بقالی و سبزی فروشی میرن مجتمع های تجاری

این دختر زیادی حال دل خراب کن است
ضرب آهنگ قلبم با شنیدن این جملات که با نظمی خاص از دهانش خارج می شود ریتم بیشتری می گیرد وارد مجتمع تجاری می شویم پائیز با وسواسی خاص تمام لباسها را از نظر می گذراند تمام لباسها زیادی باز و افتضاح هستند در دلم آرزو میکنم یکی از این لباسها را انتخاب کند تا خون به دلش کنم‌..تا صدایش را در آورم با شانس دست تو دست هستم که پاییز لباس بلند سبز زمردی رنگی را انتخاب می کند

-فکر کنم این خوب باشه

-نمی بینی زیادی بازه می خوای اون شب تن و بدنت و نمایش بدی؟

-تو در مورد من چی فکر کردی؟من این لباس و انتخاب کردم چون مزونی هست و من با انتخابم می تونم مدلش و تغییر بدم

-چه کاری برو پارچه بگیر

-دوست ندارم