Get Mystery Box with random crypto!

پند تاریخ (یوسفی اشکوری)

Logo saluran telegram yousefieshkewari — پند تاریخ (یوسفی اشکوری) پ
Logo saluran telegram yousefieshkewari — پند تاریخ (یوسفی اشکوری)
Alamat saluran: @yousefieshkewari
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 1.55K
Deskripsi dari saluran

نوشته‌هایی درباره‌ی دین، جامعه، سیاست
کانال رسمی حسن یوسفی‌اشکوری
وب‌سایت:
http://yousefieshkevari.com
تماس با ادمین:
@Eshkevarii

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


Pesan-pesan terbaru

2023-05-08 21:49:55
متن کامل را در این‌جا بخوانید
177 views18:49
Buka / Bagaimana
2023-05-08 18:33:39 در محکومیت اعدام دو ایرانی به اتهام «سب النبی» و «ارتداد»؛
بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی


زیتون-در پی اجرای حکم اعدام یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی به اتهام سب‌النبی و ارتداد، جمعی از نواندیشان دینی در بیانیه‌ای  مجازات انسان‌ها را به جرم عقیده شدیداً محکوم کرده و تأکید کردند که «دگراندیشی جرم نیست». 

قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد بامداد دوشنبه، هجدهم اردیبهشت، یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی زارع، دو زندانی عقیدتی، در زندان اراک اعدام شدند.

«میزان»، خبرگزاری رسمی این قوه، اتهامات این افراد را به شرح زیر ذکر کرد:صدرالله فاضلی زارعی به اتهام سب‌النبی، ارتداد فطری، قذف مادر پیامبر اکرم، استخفاف قرآن به وسیله سوزاندن، توهین به مقدسات و انتشار تصاویر خصوصی دیگران بدون رضایت و یوسف مهرداد به اتهام سب النبی و توهین به مقدسات دینی و اسلامی.

این دو در خردادماه سال ۹۹ به دلیل مدیریت و عضویت یک کانال تلگرامی با عنوان «نقد خرافه و مذهب» توسط ماموران امنیتی بازداشت شده بودند.

متن کامل بیانیه نواندیشان دینی که برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته، در ادامه می‌آید.

رسانه‌ی رسمی دستگاه قضای ایران خبر داده بود که دو زندانی ایرانی به نام‌های یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی زارع به اتهام «توهین به پیامبر و مقدسات دینی»، «ترویج خداناباوری» و «ارتداد فطری» به اعدام محکوم شده‌اند. با کمال تأسف، نهایتا در بامداد دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ خورشیدی این دو متهم به دار آویخته شدند. رسانه‌ها گزارش داده‌اند که یوسف مهرداد پدر سه کودک خردسال و صدرالله فاضلی زارع سرپرست مادر سالمندش بوده است.

ما امضاکنندگان این بیانیه مجازات انسان‌ها به جرم عقیده را شدیداً محکوم می‌کنیم. دگراندیشی جرم نیست. برخی امضاکنندگان این بیانیه خود سایه‌ی سهمگین اتهام ارتداد را بر شانه‌های خود حس کرده‌اند و به همین اتهام در دستگاه قضای ایران تا آستانه‌ی اعدام پیش رفته‌اند. اعدام به جرم اندیشه، نه تنها خلاف عقل بلکه خلاف روح شریعت «بلکه ظاهر برخی نصوص شرعی) است. بوده‌اند و هستند فقیهانی که اجرای حدود در عصر غیبت را اساساً جایز نمی‌دانند. در صورت جواز اجرای حدود در عصر غیبت هم، بوده‌اند و هستند فقیهانی که یا با حکم ارتداد از اساس مخالف اند یا دستکم اجرای آن را در «دار شبهه» جایز نمی‌دانند.  یعنی در جامعه‌ای چندفرهنگی که ایرادهای فکری بسیاری از سوی جریان‌های فکری رقیب به دیانت و دینداران وارد می‌شود و فضای فکری شفاف نیست. از این گذشته، به ویژه در صدور حکم اعدام، فقیهان برجسته همیشه «احتیاط در دماء» را اصل قرار می‌دادند و با کوچکترین شبهه‌ای (مانند غفلت، توبه، سهو یا غضب( از صدور حکم اعدام خودداری می‌کنند.

نواندیشان دینی بارها در بیانیه‌های مختلف اعلام کرده‌اند که قانون «توهین به مقدسات«» باید اساساً برچیده شود. از باب نمونه در تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی پس از قتل علیرضا شیرمحمدعلی، زندانی متهم به «توهین به مقدسات»،‌جمعی از نواندیشان دینی دلایل عقلی و شرعی خود را برای لغو مواد ۲۶۲ و ۵۱۳ از قانون مجازات اسلامی در بیانیه‌ای به تفصیل توضیح دادند. در آن بیانیه آمده است که جرم‌انگاریِ «توهین به مقدسات» در قوانین جمهوری اسلامی، در عمل، ابزاری در دست حاکمان برای بستن دهان منتقدان بوده است.

با کشتن بی گناهان به جرم دگراندیشی نه پایه‌های حکومت مستحکم می‌شود نه دین حفظ می‌شود. حکومتیانی که گمان می‌برند به شیوه‌ی «پیروزی با هراس‌افکنی» (النصر بالرعب) می‌توانند چند صباحی بیشتر حکومت کنند، کاش کلام امام علی را می‌شنیدند که: «آیا از من می‌خواهید تا با ستم کردن به مردم پیروز شوم؟ به خدا که نپذیرم» (أَتَأْمُرُونِی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؟ وَ اللهِ لا أَطُورُ بِهِ، بخشی از خطبهی ۱۲۶ نهج البلاغه).

حسن یوسفی اشکوری،‌ محمدجواد اکبرین،  عبدالعلی بازرگان، میثم بادامچی، رضا بهشتی معزّ، رحمان لیوانی، احمد علوی، رضا علیجانی، سروش دباغ، علیرضا رجایی، حسن فرشتیان،  عبدالله ناصری طاهری، یاسر میردامادی، مهدی ممکن، صدیقه وسمقی

https://www.zeitoons.com/110813
192 views15:33
Buka / Bagaimana
2023-05-08 11:52:38

339 views08:52
Buka / Bagaimana
2023-05-07 14:33:24 اتحاد با کی؟ (قسمت دوم)

ایراد دوم آن بوده است که نباید سخنی گفت که موجب تفرقه شود، بلکه باید بر همبستگی و اتحاد همه افراد و گروهها علیه جمهوری اسلامی تأکید شود. اما پاسخ من:
بی تردید اتحاد و همبستگی در مبارزات سیاسی و اجتماعی علیه بی عدالتی و استبداد و ستم و ستمکاران بسی بهتر و حتی می توان گفت مطلقا خوب است. اما و هزار اما: اولا، این بستگی بیشتر در میدان عمل است که شکل می گیرد و نه در تئوری و ذهن و زبان. مطالبات نیز می تواند عام و ملی باشد (مانند آزادی، عدالت، دموکراسی، برابری، حقوق بشر و . . .) و می تواند گروهی و صنفی و حتی محلی باشد (مانند مبارزه برای استیفای حقوق کارگران، تأمین منافع کشاورزان، کارمندان، زنان و . .). در این موارد البته اگر در قالب تشکل ها و نهادی باشد، مطلوب تر و کارسازتر است اما اگر هم چنین نشد، در عمل افراد و یا گروه های هم سرنوشت هم را پیدا خواهند کرد و در یک روند طبیعی (نه مکانیکی) همبستگی و حداقل نزدیکی پدید خواهد آمد. تا آنجا که به یاد می آورم، در انقلاب بزرگ و مردمی 57 علیه تبعیض و انواع ستم نیز چنین شد. در سال 57 همبستگی بی سابقه پدید آمد اما نه از طریق اتحاد مکانیکی و حزبی متعارف. توده ها بی شکل بودند و تجلّی مبارزه و مقاومت و مداومت در کف خیابان بود و در نهایت پیروزی.
اما اتحاد به معنای یکی شدن و حتی کنار هم نشستن و بیانیه دادن و منشور نوشتن با برخی افراد و گروه ها نه ممکن است و نه مفید. البته اگر اتحادی حول رهبری فردی معین شکل بگیرد، ممکن است در تجمیع نیروها مؤثر واقع شود و حتی در نهایت به پیروزی برسد. ولی پس از پیروزی محتمل است که به تفرقه و انشعاب های پیاپی و چیرگی استبدادی بسیار خطرناک تر مبدل شود. در انقلاب 57، در چند ماه آخر، رهبری بلامنازع آیت الله خمینی قطعیت یافت و از آن پس «همه با هم» تبدیل شد به «همه با من» و پیامدهای آن را بعدا دیدیم و می بینیم. این نوع رهبری، گرچه در پیروزی انقلاب مهم و مؤثر بوده است ولی پیامدهای ویرانگر هم داشت. در هرحال هدف فقط اسقاط رژیم نیست، هدف غایی آزادی و عدالت و بهبود وضع مردم و نجات کشور است.
حال ممکن است در خیزش اخیر (هرچند در حال حاضر نشانه ای از پیروزی سیاسی در حد اسقاط رژیم وجود ندارد) نیز این داستان رخ دهد. فعلا همه دم از اتحاد و همبستگی می زنند و همگان می کوشند حول خواسته های حداقلی اتحاد حداکثری شکل بگیرد، اما در نهایت، چه خواهد شد؟ به ویژه پس از پیروزی آن «یک نفر»، واقعا به وعده هایش وفا خواهد کرد؟ اگر خود او بخواهد، صدها فرد و دهه ها گروه دارای منافع مشخص «حاجی انا شریک» نخواهند گفت و همه چیز را به سود خود مصادره نخواهند کرد؟ و آیا . . .؟
بگذارید شفاف بگویم (هرچند باز هم انواع دشنام ها را خواهم شنید) در مقطع کنونی اگر رهبری در دست دو گروه بیفتد، برای سرنوشت مبارزات مردم و حتی کشور ایران پرخطر می بینم، یکی سازمان مجاهدین خلق و دیگر حزب جاویدشاه. مرادم شخص رضا پهلوی نیست، مراد گروهی در پیرامون اوست که از همین الان در گفتار و شعار و عملی ماهیت و هویت سیاسی خود را آشکار کرده و می کنند. خدمت دوستانی که توصیه به حفظ وحدت می کنند،عرض می کنم که هر نوع وحدتی با این دو نه ممکن است و نه مفید. در حدی که اطلاع دارم، حتی تمامی پادشاهی خواهان و به اصطلاح مشروطه خواهان نیز نمی توانند با هم یکی بشوند. صد البته همگرایی و اجتناب از تفرقه نارواست و بایسته است که در حد ممکن انجام نشود، ولی چه باید کرد که منطق امور و تجارب تاریخی گواه است که اتحاد با آزادی ستیزان و هتاکان نه ممکن است و نه مفید؛ حداقل برای من یکی ممکن نیست. با کسانی که به هر بهانه ای به زمین و زمان بدو بیراه می گویند و تحمل کمترین مخالفت را ندارند، چگونه می توان دست اتحاد داد؟
سخن آخر این که حال که خیزش بزرگ ایرانیان کمی در خیابان فروکش کرده، فرصت خوبی است تا امکان گفتگو بین افراد و جریان های مختلف فراهم شود و هم در نهایت پالایش افراد و نیروها و روشن تر شدن افق های آینده حاصل شود. در بازار مسگرها که حرف به حرف نمی رسد. ای کاش در انقلاب ایران نیز چنین فرصتی پیش می آمد.
یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
847 viewsedited  11:33
Buka / Bagaimana
2023-05-06 16:19:49 پاسخ به دو پرسش (قسمت اول)

در ارتباط با سه یادداشت اخیرم حول محور نقد «حزب جاوید شاه»، بخش زیادی از مخاطبان واکنش منفی نشان داده و هریک از زاویه ای به نقد و رد مضامین آن پرداختند و البته شماری نیز با بیانی غیر متعارف و از سر خشم و نفرت همراه با انواع توهین و هتاکی پاسخ دادند و گاه نیز از ایراد تهمت و توسل به دروغ و جعل نیز ابایی نداشتند. با این حال، برخی نیز از سر مسئولیت پذیری و خیرخواهی، برخی نکات را یادآوری کردند. در این میان دو نکته را به دلیل اهمیت شان با شما در میان می گذارم. به ویژه که این دو مطلب، بُعد شخصی ندارند و می توانند پرسش خیلی های دیگر هم باشد.
نکته نخست: شما چه راه حلّی دارید؟
می پرسند شما که سلطنت و پادشاهی را به طور کلی و به طور خاص پهلوی خواهی را برای ایران پساجمهور اسلامی مناسب نمی دانید، چه راه حلی و در واقع چه جایگزینی دارید؟
پاسخ من کوتاه است. دو نکته:
نکته نخست آن است که من در هرحال جمهوری را، به رغم تمامی عیب و ایرادی که عملا می تواند داشته باشد، به نوع رژیم سلطنتی، به رغم این که می تواند همراه با برخی نقاط مثبت باشد، ترجیح می دهم. اصولا نظام موروثی، همراه با انواع امتیازات نامعقول فردی و خاندانی، منطقا ارتجاعی است و در چهارچوب حقوق برابر شهروندی قابل قبول نمی نماید. از این رو (چنان که یک بار در همین کانال نوشتم)، من حتی اگر در لندن هم زندگی کنم، مخالف سلطنت و حامی قاطع «جمهوری» هستم.
دوم این که، در شرایط فعلی هیچ فردی (تأکید می کنم هیچ فردی یا جریانی)، دقیقا نمی داند که چه باید کرد. همه خواهان تغییرات بنیادی و ساختاری در نظام حکمرانی ایران هستند و شمار قابل توجهی هم شعارشان براندازی مطلق نظام جمهوری اسلامی (اسقاط رژیم) است اما کسی نمی داند که در عمل چگونه و در چه بازه زمانی می توان رژیم را برانداخت و یا تحولات ساختاری ایجاد کرد. بگذریم که حداقل برای راقم دقیقا روشن نیست که تحول خواهی مورد نظر با براندازی نظام سیاسی به ویژه از طریق یک انقلاب تمام عیار سیاسی، چه فرق فارقی دارد. همه می گوید «اینا باید بروند» اما چگونه و در عمل با کدام ابزار ممکن؟ البته اصلاح طلبی مرسوم را تا اطلاع ثانوی ممتنع می دانم ولی این که واقعا چه می توان کرد و چه باید کرد که با کمترین هزینه و به شکل خشونت پرهیز به تغییرات مطلوب یعنی تحقق دموکراسی و عدالت و حقوق بشر رسید، برایم روشن نیست. حداقل آن است که من یک بار در تاریکی و هیجان حرکت کرده ام، دیگر حاضر نیستم در ابهام مطلق سخنی بگویم و احیانا غیرمسئولانه عمل کنم.
با این همه به گمانم در این مورد انتظار پاسخ قاطع از فردی و گروهی داشتن، معقول و واقع بینانه نمی نماید؛ اگر راه درست انتخاب شود و راه رفتن نیز متناسب با مقتضیات زمان باشد، به موقع راه حل هم با گذر از صافی تجارب نسل ها و به ویژه نسل درگیر مبارزات سیاسی و اجتماعی، پیدا خواهد شد.
چون طولانی شد در قسمت بعدی به موضوع دوم خواهم پرداخت.
شنبه 16 اردیبهشت 1402
567 views13:19
Buka / Bagaimana
2023-05-05 15:25:04 تأیید یک تجربه

چند سال پیش در همین کانال یادداشتی منتشر کردم با عنوان «مهم ترین عمر سیاسی ام» (که ظاهرا به مذاق برخی از هموطنان خوش نشسته بود چرا که در چند جا نیز بازنشر شد)، و مضمون و محتوای آن یادداشت این بود که اگر بخواهم تجربه یک عمر فعالیت های سیاسی ام را در یک اصل خلاصه کنم، آن این خواهد بود که: هر نقد و مخالفتی با هر استبدادی، لزوما از موضع آزادی خواهی نیست؛ گاه مستبدی (به دلایل شخصی و یا غیر شخصی) به سختی مبارزه می کند و گاه ممکن است مستبد را ساقط کرده و خود به جای او بنشیند ولی همان رفتار را چه بسا عمیق تر و فاجعه بارتر از خود بروز دهد. همان گونه که در انقلاب ایران اتفاق افتاد.
پس از آن یادداشت به موارد زیادی برخورد کردم که همان نظر را تأیید می کرد. اما در جریان تحولات اخیر نیز این نگاه و جمع بندی در اشکال مختلف تأیید شد. آخرین و کامل ترین آن، برخوردی بود که در قبال دو یادداشت اخیر من دیده شد. در آن دو یادداشت کوتاه، آنچه مورد نظر بوده و هست، هشدار نسبت به جریانی (و صد البته نه تمامی پادشاهی خواهان) حامی سلطنت پهلوی و در حال حاضر از عاشقان پرشور رضا پهلوی (ولیعهد سابق ایران) و خطرخیز بودن افکار و اعمال این جماعت برای آینده ای است که به زبان و عمل وعده می دهند. چیزی بیش از این نبوده و اصولا هم دیدگاه شخصی نیست، اما منتقدان البته در حدی که دیده ام (جز شماری منصف و خیرخواه) در نقد و نفی مدعیات من در باره هرچیزی سخن گفتند جز در باره اصل مدعا. شماری از درون همان دو متن کوتاه مطالبی استخراج کردند که (درست یا غلط) اصلا یا مرادم نبود و یا حواشی ضروری برای بیان مقصود بوده است. واقعا بر این همه استعداد، باید آفرین گفت! شمار زیادی به مصداق «مستی بهانه کردم و چندان گریستم»، کلی بدو بیراه نثار اسلام و امام و هرچه آخوند و ملی – مذهبی و روشنفکر دینی و . . . نثار کردند! واقعا آیا یوسفی اشکوری مسئول تمام جنایات تاریخ بوده و باید در دادگاه صحرایی «حزب جاوید شاه» پاسخگو باشد؟ نکند هابیل را هم این شخص ظالم به قتل رسانده است؟! نقل است که یکی از فیلسوفان یونان گفته بود: هر کتابی را به دست من بدهید، من از درون آن حکم اعدام نویسنده اش را در می آورم! مثل این که می تواند واقعیت داشته باشد! واقعا از کسانی که به خاطر من این همه هتک حرمت شدند، پوزش می خواهم و حلالیت می طلبم.
البته برخی به درستی گفته اند که این همه خشم و نفرت و تندخویی، عکس العمل افکار و اعمال رژیم جمهوری اسلامی است، که البته سخن حقی است و باید با آنان همدلی کرد (موضعی که پس از رخداد کنفرانس برلین در 23 سال پیش اعلام کردم و در رسانه های مختلف آن زمان منتشر شد)، اما پرسیدنی است که آیا این امر موجب حقانیت مواضع نادرست و غیر اخلاقی و ضد آزادی شماری از افراد امروز در پاریس و لندن می شود؟ در این صورت، چرا به افرادی از مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی (البته به حق) ایراد می گیرید که جامع تحلیل نکرده و در داوری تمام واقعیت را نگفته اید؟ آیا انتظار دارید نویسنده ای در یک یا دو یادداشت کوتاه، یک دور تاریخ عصر پهلوی را مرور کند؟ شگفت از کسانی است که خود اهل قلم اند و به ناگفته ها ایراد می گیرند.
در هرحال رطب خورده منع رطب چون کند! دیدگاه ها می تواند مختلف باشد و کسانی هم حق دارند به نوشته های من ایراد بگیرند، اما به شرط آن که اولا، از ادبیات سازنده و اخلاقی استفاده شود (حتی اگر من رعایت نکرده باشم چرا که خلافی توجیه گر خلاف های دیگر نیست)؛ دیگر این که موضوع اصلی در این میان گم و فراموش نشود.
امیدوارم این وجیزه برای روشن تر شدن مدعای اصلی من کفایت کند.
جمعه 15 اردیبهشت 1402 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
530 views12:25
Buka / Bagaimana
2023-05-04 19:58:56 . . . فردا که در کاخ «مرمر» نشستد، چه خواهند کرد ؟!

چند روز پیش یادداشتی کوتاه با عنوان «همه تغییر کرده اند جز اعضای «حزب جاوید شاه» نوشتم که در کانال تلگرامی ام منتشر شد. گرچه با واکنش های منفی و گاه همراه با هتاکی اعضا و یا حامیان سینه چاک این حزب (بخوانید پهلویسم) در طول این سال ها بیگانه نبوده و نیستم اما اعتراف می کنم که این حجم از واکنش های منفی با این ادبیات برایم شگفت انگیز بود و در عین حال مایه تأسف. با این همه گفتنی است که این نوع واکنش ها مهر تأییدی بود بر مدعای من در آن یادداشت. به ویژه کامنت هایی که در پایان بازنشر مقاله ام در سایت «گویا» (هرچند بدون ذکر منبع) نوشته شده بود بسی ناامیدکننده بود.
من ادعا کرده بودم که در طول این نیم قرن پرحادثه، همه ما به نحوی تغییر کرده ایم چرا که نظر و عمل مان متناسب با تحولات این دوران مهم تاریخ وطن ماست اما جاویدشاهی ها (که به درستی به قرینه حزب اللهی شاه اللهی هم گفته می شود) نه تنها تغییر نکرده اند، بلکه در همان فضای ذهنی و عینی پنجاه سال پیش قرار گرفته و در واقع در بعد منفی و استبدادی آکواریوم پهلویسم گرفتار آمده اند. گواه این مدعا پرشمار است. از جمله شعارهای این گروه (آن هم در خیابان های نیویورک و تورنتو و پاریس و لندن و . . .) و نیز بددهنی و زشت گویی و توهین و حتی تهمت و بهتان آشکار که حتی نمونه های آن را در جماعت «امت حزب الله» نیز به ندرت می توان شنید. امروز دیگر حتی مسعود ده نمکی تلاش می کند خود را اهل فیلم و هنر معرفی کند و الله کرم در قاب استاد و اهل نظر و فلسفه نشان ظاهر می شود. اما برخی از این شاه اللهی ها گوی سبقت را حتی از چماقداران عصر خاقان مغفور هم ربوده اند و نوبرش را آورده اند. از خوانندگان می خواهم که خود به فحش نامه هایی که برخی از این گروه در قالب کامنت بر آن مقاله در گویا نوشته اند مراجعه کنند. آیا جز این است که این واکنش های عصبی و این زبان ها و قلم های ترمزبریده، خود گواهی روشن است بر مدعای من در همان یادداشت؟ این در حالی بود که من نه به کسی نه توهین کرده بودم و نه به کسی تهمت روا داشته بودم.
در هرحال من نه با فرد خاصی مشکل دارم و نه با جریانی خرده حساب؛ آنچه گفته ام و اکنون نیز با تأکید می گویم این است که اگر قرار است اینان جانشین نظام کنونی بشوند، به احتمال زیاد داستان حذف (داستانی تلخ در تاریخ ما) و ماجرای داغ و درفش ادامه خواهد یافت و چه بسا در وضعیت فاجعه بارتری قرار بگیریم. عقل و تجربه پیوسته یادآوری می کنند که وقتی هنوز نه به دار است و نه به بار، برخی چنین دلیرانه به هر اندک دگراندیشی بی رحمانه و با زبانی تلخ و توهین آمیز می تازند، این جماعت با این کارنامه، فردا که در کاخ «مرمر» نشستند چه خواهند کرد؟.
با این حال اگر غم اندکی بودی، چه بودی! اگر چند نفر این چنین بودند، چندان جای نگرانی نداشت. با توجه به روزافزونی این جماعت و این نوادگان فکری و سیاسی پرویز ثابتی ها و به ویژه با توجه به حمایت های نهان و آشکار رسانه های تبلیغی برخی قدرت های جهانی (و از همه آشکارتر رژیم ظالم و متجاوز اسرائیل) از این گروه، بسی جای نگرانی برای آینده ایران است. راستی داستان شگفت اطلاعیه شماری قابل توجه از نمایندگان کنست اسرائیل مبنی بر تجزیه ایران، اشتباهی بوده و به خیر و خوشی تمام شده است؟! آینده همه چیز را روشن خواهد کرد.
می خواستم به انگیزه شفاف تر شدن مواضع ام حول یادداشت قبلی، چند کلمه ای بنویسم که باز فرصت از دست رفت. باشد تا یادداشت بعدی.
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1402 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
672 viewsedited  16:58
Buka / Bagaimana
2023-05-03 19:29:27

« سیمای مهندس مهدي بازرگان در آینه تاریخ معاصر ایران » نشست سیزدهم

میراث بازرگان برای امروز ما
(جلسه پایانی)

استاد یوسفی اشکوری

March 2023

Youtube:




#حسن_یوسفی_اشکوری
https://t.me/BonyadTowhid_AudioFiles/214
https://t.me/bonyadtowhid
www.bonyadtowid.org
442 views16:29
Buka / Bagaimana
2023-05-02 19:47:54 همه تغییر کرده اند جز اعضای «حزب جاوید شاه»

کمتر از نیم قرن از روزگار خاقان مغفور و مقبور اعنی محمدرضا شاه پهلوی همان آریامهر سابق گذشته است. ولیعهد سابق آن مرحوم الان 63 ساله است. تغییرات و تحولاتی که در این مدت نه چندان بلند در جهان و درمنطقه و ایران رخ داده است، به قدری زیاد و عمیق است که می توان گفت تناسبی با این زمان نه چندان بلند ندارد.
در این مدت پر تنش و پرتحول، صد البته بسیاری از مردم مام وطن نیز در معرض انواع تغییر و دگرگونی قرار گرفته اند. هرچند کسانی چون من، که حدود سی سالم را در رژیم آریامهری گذرانده ام و به اصطلاح طعن آلود برخی از مخالفان انقلاب «پنجاه هفتی» هستم، در نظر و عمل به کلی تغییر کرده ایم، نسل جوان تر و غیر انقلابی و حتی ضد انقلابی چند دهه اخیر نیز، چنان دچار دگردیسی شده اند که به نظر می رسد نسل ما آن ها را به درستی نمی شناسد و البته آن ها هم ما را نمی شناسند. با این همه، این گروه مایه امید برای فردای ایران شمرده می شوند.
القصه. چنین می نماید که برخی از آریامهری ها هنوز که هنوز است در حال و هوای پنجاه – شصت سال پیش ایران زندگی می کنند. در واقع همه تغییر کرده اند، جز همین اقلیت اما پرصدو صدا. ظاهرا اینان غالبا پیوند خاصی با وطن ندارند و عموما شناختی از مردمان ایران زمین هم ندارند. از آن مهم تر نسل دوم و سوم شان، که از قضا غالبا در اروپا و آمریکا زندگی کرده و می کنند و شاید نتوانند به درستی فارسی تکلم کنند، کاسه داغ تر از آتش اند و شماری از آنان گویا در این مدت در غار اصحاب کهف غنوده اند و ظاهرا از تغییرات مهمی که در جهان و ایران رخ داده بی خبر مانده اند. من حتی یک نفرشان را از نزدیک نمی شناسم ولی در رسانه ها و شبکه های مجازی خبر و تصویرشان را مرتب می بینم. اینان هنوز که هنوز است در خیابان ها عکس قاب شده آریامهر را بر دستان خود گرفته و شعار «جاوید شاه» می دهند. شعاری منسوخ و اگر گزاف نباشد تهوع آور. گاه شعار می دهند «رهبر ما پهلویه / هرکه نگه اجنبیه». از شعارهای دیگر یادی نمی کنم که بسی نوامید کننده است. برای نسل ما شنیدن چنین شعارهای آن هم از نسلی که انتظار می رود عاقل تر و با تجربه تر باشد و علی الادعا مدعی آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر است، به راستی حیرت آور و مشمئزکننده و در عین حال باورنکردنی است.
به گمانم عنوان «حزب جاوید شاه» درخور این گروه است. حزبی که ایدئولوژی آن «خدا، شاه، میهن» است. هرچند دریغ که اعضای و پیروان آن، نه خدا را به درستی می شناسد و نه شاه را و نه به طریق اولی میهن را. اگر قرار باشد اینان بدیل نظام کنونی باشند، بسی جای تأسف دارد و شاید بعدتر بگویند: صد رحمت به کفن دزد قبلی! همان حرفی که اکنون نیز به درستی گفته می شود.
سه شنبه 12 اردیبهشت 1042 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
1.1K views16:47
Buka / Bagaimana
2023-04-30 21:29:02 به احترام جلال آل احمد که یکی از اقطاب دوران جوانی ام بود و به یاد سیمین دانشور که کتاب «سووشون» او واقعه ای در زندگی ام شمرده می شود. صدمین سال زادرور جلال که نه تنها جلال زندگی سیمین بلکه جلال زندگی بسیاری بود گرامی باد. بر هر دو بزرگوار سلام و درود بی پایان.
558 views18:29
Buka / Bagaimana