Get Mystery Box with random crypto!

تأیید یک تجربه چند سال پیش در همین کانال یادداشتی منتشر کردم | پند تاریخ (یوسفی اشکوری)

تأیید یک تجربه

چند سال پیش در همین کانال یادداشتی منتشر کردم با عنوان «مهم ترین عمر سیاسی ام» (که ظاهرا به مذاق برخی از هموطنان خوش نشسته بود چرا که در چند جا نیز بازنشر شد)، و مضمون و محتوای آن یادداشت این بود که اگر بخواهم تجربه یک عمر فعالیت های سیاسی ام را در یک اصل خلاصه کنم، آن این خواهد بود که: هر نقد و مخالفتی با هر استبدادی، لزوما از موضع آزادی خواهی نیست؛ گاه مستبدی (به دلایل شخصی و یا غیر شخصی) به سختی مبارزه می کند و گاه ممکن است مستبد را ساقط کرده و خود به جای او بنشیند ولی همان رفتار را چه بسا عمیق تر و فاجعه بارتر از خود بروز دهد. همان گونه که در انقلاب ایران اتفاق افتاد.
پس از آن یادداشت به موارد زیادی برخورد کردم که همان نظر را تأیید می کرد. اما در جریان تحولات اخیر نیز این نگاه و جمع بندی در اشکال مختلف تأیید شد. آخرین و کامل ترین آن، برخوردی بود که در قبال دو یادداشت اخیر من دیده شد. در آن دو یادداشت کوتاه، آنچه مورد نظر بوده و هست، هشدار نسبت به جریانی (و صد البته نه تمامی پادشاهی خواهان) حامی سلطنت پهلوی و در حال حاضر از عاشقان پرشور رضا پهلوی (ولیعهد سابق ایران) و خطرخیز بودن افکار و اعمال این جماعت برای آینده ای است که به زبان و عمل وعده می دهند. چیزی بیش از این نبوده و اصولا هم دیدگاه شخصی نیست، اما منتقدان البته در حدی که دیده ام (جز شماری منصف و خیرخواه) در نقد و نفی مدعیات من در باره هرچیزی سخن گفتند جز در باره اصل مدعا. شماری از درون همان دو متن کوتاه مطالبی استخراج کردند که (درست یا غلط) اصلا یا مرادم نبود و یا حواشی ضروری برای بیان مقصود بوده است. واقعا بر این همه استعداد، باید آفرین گفت! شمار زیادی به مصداق «مستی بهانه کردم و چندان گریستم»، کلی بدو بیراه نثار اسلام و امام و هرچه آخوند و ملی – مذهبی و روشنفکر دینی و . . . نثار کردند! واقعا آیا یوسفی اشکوری مسئول تمام جنایات تاریخ بوده و باید در دادگاه صحرایی «حزب جاوید شاه» پاسخگو باشد؟ نکند هابیل را هم این شخص ظالم به قتل رسانده است؟! نقل است که یکی از فیلسوفان یونان گفته بود: هر کتابی را به دست من بدهید، من از درون آن حکم اعدام نویسنده اش را در می آورم! مثل این که می تواند واقعیت داشته باشد! واقعا از کسانی که به خاطر من این همه هتک حرمت شدند، پوزش می خواهم و حلالیت می طلبم.
البته برخی به درستی گفته اند که این همه خشم و نفرت و تندخویی، عکس العمل افکار و اعمال رژیم جمهوری اسلامی است، که البته سخن حقی است و باید با آنان همدلی کرد (موضعی که پس از رخداد کنفرانس برلین در 23 سال پیش اعلام کردم و در رسانه های مختلف آن زمان منتشر شد)، اما پرسیدنی است که آیا این امر موجب حقانیت مواضع نادرست و غیر اخلاقی و ضد آزادی شماری از افراد امروز در پاریس و لندن می شود؟ در این صورت، چرا به افرادی از مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی (البته به حق) ایراد می گیرید که جامع تحلیل نکرده و در داوری تمام واقعیت را نگفته اید؟ آیا انتظار دارید نویسنده ای در یک یا دو یادداشت کوتاه، یک دور تاریخ عصر پهلوی را مرور کند؟ شگفت از کسانی است که خود اهل قلم اند و به ناگفته ها ایراد می گیرند.
در هرحال رطب خورده منع رطب چون کند! دیدگاه ها می تواند مختلف باشد و کسانی هم حق دارند به نوشته های من ایراد بگیرند، اما به شرط آن که اولا، از ادبیات سازنده و اخلاقی استفاده شود (حتی اگر من رعایت نکرده باشم چرا که خلافی توجیه گر خلاف های دیگر نیست)؛ دیگر این که موضوع اصلی در این میان گم و فراموش نشود.
امیدوارم این وجیزه برای روشن تر شدن مدعای اصلی من کفایت کند.
جمعه 15 اردیبهشت 1402 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی