Get Mystery Box with random crypto!

انتشارات معین

Logo saluran telegram moinpublisher — انتشارات معین ا
Logo saluran telegram moinpublisher — انتشارات معین
Alamat saluran: @moinpublisher
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 446
Deskripsi dari saluran

سایت رسمی انتشارات معین:
http://www.moin-publisher.com
شماره تماس های مرکز پخش:
☎️021-66475277
☎️021-66961495
اینستاگرام:
https://instagram.com/moinpublisher
پیگیری سفارشات:
@moinpub

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-06-13 23:24:35
اٌوید در کتاب «افسانه های دگر‌دیسی» کوشیده است که همهٔ این افسانه ها را، در بخش های پانزده گانهٔ خویش، گرد آورد و بسراید و باز نماید. در این افسانه ها، به همهٔ گونه های دگردیسی باز میتوانیم خورد:
دگردیسی آدمی به جانداری دیگر، دَد یا دام که آن را «مسخ» می نامند،
دگردیسی آدمی به گیاه که «فسخ» نامیده شده است،
دگردیسی آدمی به سنگ و کانی و بیکران که بر آن «رسخ» نام نهاده اند.
اٌوید این پدیدهٔ شگرف آیینی و فراسویی را که در جهان باستان و در باورهای پیشینیان به گستردگی روایی داشته است و از آن سخن رفته است و یکی از مایه ورترین آبشخورها و خاستگاه ها را در افسانه ها و اسطوره های یونانی و رومی می سازد، در دویست و چهل و شش افسانه، از آفرینش جهان تا دگردیسی ژولیوس سزار به ستاره و راه بردنش به آسمان، به شیوایی و بازبانی شاعرانه و شورانگیز سروده است و بازگفته.

«افسانه های دگردیسی»، پس از انه اید ویرژیل که حماسهٔ میهنی و ملی رومیان است، گرامی ترین و نامی ترین شاهکار ادبی روم شمرده می شده است و کارکرد و اثری پایدار بر فرهنگ و ادب لاتین نهاده است؛ به گونه ای که سرچشمه ای زنده و پویا شده است، نگارگران و پیکرتراشان را، در آفریدن تندیسه ها و نگاره هایی بر پایهٔ رخدادهایی که اٌوید، در افسانه های دگردیسی، از آنها سخن گفته است...

افسانه های دگردیسی
اٌوید
ترجمه: دکتر میرجلال الدین کزازی
22 views20:24
Buka / Bagaimana
2023-06-09 11:33:44
۱۹ خرداد ماه، زادروز موسیقیدانِ صاحب نظر، آهنگساز برجسته، نوازنده، رهبر ارکستر، استاد کامبیز روشن روان، مبارک باد
امید آن که دیر زیَد و شاد زیَد


#هارمونی_جامع_کاربردی_از_ابتدا_تا _ورود_به_آتونال
#انتشارات_معین
115 views08:33
Buka / Bagaimana
2023-06-06 12:03:40 |تجدید چاپ شد|
غریبه ها و پسرک بومی
احمد محمود
چاپ یازدهم: ۱۴۰۲


چشمهایش را ریز کرد و پرسید:
-اینا چیه که شما می کِشین؟
گفتم:
-کدوما؟
-همینا که می کِشین!
گفتم:
-من تا اشنو نکشم، طعم سیگار رو نمی فهمم
از حرفم خنده اش گرفت. خنده که نه، یکجور پوزخند که وارفتم و رفتم تو فکر اینکه قهوه چی گفته بود «فرنگی هم داریم» و من گفته بودم «نه قربون قدت، همون اشنو... اقلا آدم میفهمه سیگار دود میکنه...» و حالا کور و پشیمان که «... گردن خرد، اگه میدونستی که این اتفاق میفته... اگه میدونستی که اینجوری بخت باهاته...کاش فرنگی گرفته بودی...»
... با خودم بود و پشیمانی خودم که صدای ظریفش حواسم را پرت کرد
-خیلی عذر میخوام آ... میتونم خواهش کنم اون شیشه رو بکشین پایین؟ آخه این دود سیگار.
پک های چارواداری من حجم ماشین را انباشته بود. انگار که کاه دود ...
شیشه را کشیدم پایین و کام نگرفته، سیگار به نیمه نرسیده را پرت کردم بیرون و گفتم:
-شما اصلا سیگار نمی کِشین؟
-وقتی تنها باشم نه
و نگاهم کرد.
نگاهش مثل صبح بهاری بود. صاف بود و روشن و شادی بخش.
«وقتی تنها هستم نه...» انگار که هیچ بودم «اگه فرنگی بود، می کشید، وجود من معنی پیدا می کرد..» چند لحظه پیش که دیده بودمش و مِی نگاهش به جانم ریخته بود و کاری شده بود و خماری را از تنم رانده بود و خشکی کمرم نرمی دوشک ماشین را احساس کرده بود و لذت برده بودم، سیگاری گیرانده بودم و چشم‌هام را روهم گذاشته بودم تا ذهن شلوغم را خالی کنم و با فراغت لبخند گرم و نگاه مهربانش را به خاطر بسپارم که ناگهان پوزخندش و نگاهش و ظرافت صدایش ناکامی را به سنگینی سرب به قلبم فرو ریخته بود و دلم را از جا کنده بود... و او...حالا تنها بود و سه گوش نشسته بود و راحت می راند.
دامن شکلاتی رنگش بالا لغزیده بود و کشیدگی ساقهایش که زنده و جاندار بود، زیر نگاه دزدکی من بود...
باد که تو می زد، موهایش پریشان می شد و جمع می شد و بالا می رفت و دوباره فرو می ریخت و روی انحنای گردنش می رقصید.

ص ۱۳۲
157 views09:03
Buka / Bagaimana
2023-06-01 17:47:02کدخدا، کنار کرته های ترخون، تربچه و پیازچه های منزلش فرش انداخته بود و با بقال، پیش نماز، پاکار و پیرمردی ریزه نقش نشسته بود و حرف می زد. چراغ زنبوری می سوخت و یک ملخ درشت خاکستری رنگ، دور آن جست می زد. جوی آبی که از میان کرته ها می گذشت، زق زق می کرد.
کدخدا گفت:
-این وقت شب؟
گفتم:
-امشب دهاتیا نیومدن جلو قلعه.
گفت:
-بشین یه پیاله چای بخور.
گفتم:
-ولی قرار بود...
پیرمرد حرفم را برید:
-خرد و خمیرن آقا جون. صبح تا شب جون می کنن... هرشب که نمیتونن بیان پای منبر شما.
پیرمرد سرد حرف می زد، پاکار لبخند می زد و آبی چشمان بقال رو چهره ام بود.
ننشستم. برگشتم و به بچه ها گفتم که قضیه از چه قرار است.
فعلوان گفت:
-گور پدرشون.
مجید گفت:
-گور پدرشون معنی نداره. اینا مریضن، درد خودشون رو‌ نمیدونن. اصلا نمیدونن که مریضن. ما باید درد رو نشونشون بدیم. گور پدرشون معنی نداره.
فعلوان گفت:
-چیکار میخوای بکنی؟
من گفتم:
-هر چه هست زیر سر کدخداست. باید کلکش رو کند.... باید نوکش رو چید.
فعلوان گفت:
-چطوری؟
مجید گفت:
-اینهمه آدم تو ده هس.... اگه منافعشون رو تشخیص بدن، اگه بفهمن که مریضن...
فعلوان گفت:
-شعورش رو ندارن.
مجید گفت:
-دارن.
-اگه داشتن امشب میومدن.
من گفتم:
-زود نباید دلسرد شد. باید باهاشون حرف زد. یکبار، دوبار، ده بار...
باید رفت خرمن جا، باید با یکی یکیشون حرف زد.

زائری زیر باران
احمد محمود
214 views14:47
Buka / Bagaimana
2023-05-29 20:48:17
241 views17:48
Buka / Bagaimana
2023-05-28 20:15:28 عشق ، عشق نیست اگر شما را مجبور به سازش با آنچه که هستید بکند. عشق یک فرایند و یک نظم است، چیزی نیست که فقط نسبت به فرد دیگری حس می کنید. مانند آزادی که یک مسیر و یک عمل است که هیچ قرارداد قانونی نمی تواند آن را تایید یا تضمین کند.

نامه هایی به یک فمنیست جوان
فلیس چسلر
برگردان: مینو ارجمندی
ص ۱۱۱
232 viewsedited  17:15
Buka / Bagaimana
2023-05-27 22:06:04
حالا دلم میخواد رئیس علی (از دلیران تنگستان در جنگ جهانی ا‌ول) سر از گور دربیاره، ببینه چه خبره. هنوز خون جوون های تنگسیر تو نخلستون های تنگک خشک نشده. خدا میدونه چقده تنگسیری کشته شده.
همه ی این کارها برای این بود که امروز این علم یزید( پرچم انگلستان) اینجا نباشه که هس.

تنگسیر
صادق چوبک
258 viewsedited  19:06
Buka / Bagaimana
2023-05-19 11:00:56
کلیات اشعار باقی غزنوی
دکتر محمد سرور مولایی
تعداد صفحات: ۴۱۵ صفحه
قطع: رقعی جلد: گالینگور


آگاهی ما از چند و چون و فراز و فرود شعر فارسی دری در سده های دهم تا دوازدهم قمری از مراکزی چون کابل و غزنه و ... به دلایل گوناگون کاستی های بسیار دارد. کلیات اشعار قاضی عبدالباقی غزنوی به دلیل شخصیت علمی و عرفانی و مردمی اش سرشار از ظرافت هایی است که خواننده را به تحسین و اعجاب وامیدارد. خاصه اینکه وی با سبک و شیوه ی صایب آشنایی دقیق داشته و در مواردی مصراع ها و بیت های او را تضمین و برخی از غزلهای او را استقبال کرده است. دکتر سرور مولایی استاد برجسته و ادیب سخن شناس معاصر با کشف و تصحیح و پرداختن به این اثر دیریافته اهتمام ورزیده و آن را در دسترس عاشقان زبان و ادب فارسی قرار داده است.
266 views08:00
Buka / Bagaimana
2023-05-04 18:35:44
پرسید ای برادر که عالم چیست؟ و آنچ نام عالم بر او فتد چه چیز است؟ و آن را چگونه صفت کنیم مر عالم را به جملگی؟ و عالم چند است؟ بیان کن تا بشناسیم.
جواب:
بدان ای برادر که نام عالم شکافته از علم است، از بهر آن که در جزوهای عالمِ جسمانی آثار علم پیداست. چنانکه گوییم نهاد عالم خود به تمام تر حکمتی است از جفت بودن چهار طبایع، هر یک با دیگری به یک روی موافق و به دیگر روی جدا بودن از او. چنانک آتش و باد به گرمی جفت اند و به تری و خشکی از یکدیگر جدا و باد و آب به تری جفت اند و به گرمی و سردی جدا. و آب با خاک به سردی جفت اند و تری و خشکی جدا. و خاک با آتش به خشکی جفت اند و به سردی و گرمی جدا. تا بدین جفتی ها که میان هر دو طبعی از طبایع هست از عالم راست ایستاده است و پراکنده می نشود. و بدان مخالفت و جدایی که میان ایشان هست با یکدیگر جنگ همی کنند و نیامیزند و یکی نشوند که اگر همی یکی شدندی، زایش عالم که نبات و حیوان است، نبودی.


گشایش و رهایش
به کوشش دکتر محمدرضا توکلی صابری
ص ۷۸
297 views15:35
Buka / Bagaimana
2023-04-22 17:28:37
|تجدید چاپ شد|
زمین سوخته
احمد محمود
چاپ بیست و یکم: ۱۴۰۲

به بچت چی بگم؟
به پسرت؟
فردا که زبان باز کرد، فردا که گفت بابا، چی بهش بگم؟
انگار به رختخواب میخکوب شده ام. کاش «بابا گفتن» میمرد! کاش جنازه ی «بابا گفتن» را دفن می کردیم که هرگز هیچ وقت گذر علی- پسر خالد- بر مزارش نیفتد تا «بابا گفتن» را نبیند، با قد و قامتش آشنا نشود، لرزشی که «بابا گفتن» به دل کودک می اندازد، نشناسد.

نداند که بابا گفتن چگونه خنده ی جانداری است و چگونه زندگی می بخشد و آرامش می دهد.
392 views14:28
Buka / Bagaimana