Get Mystery Box with random crypto!

#قصه سیری در داستان‌پردازی فارسی (16) اما نکته‌ای که ‏هیچ‌یک | احمد عزتی پرور

#قصه
سیری در داستان‌پردازی فارسی (16)

اما نکته‌ای که ‏هیچ‌یک از شارحان و مفسران به آن کمترین اشاره‌ای نکرده‌اند همان ‏است ‏که ما قصد بیان آن را داریم.‏
عشق برای بشر ضروری است؛ آن هم نه عشق آسمانی و الهی ‌‏و عرفانی، بلکه همین عشق زمینی و جسمانی و جنسی. به گمان این ‏بنده، داستان«سلامان و ابسال» بر لزوم عشق انسانی برای رسیدن به عشق ‏عرفانی و آسمانی تاکیدمی‌کند.‏ می‌توان در این داستان، نظر افلاطون در باره‌ی عشق را یافت که می‌گفت باید از عشق به تَن آغاز کرد و به عشق‌های والاتر راه یافت. یونانی بودنِ داستان، تاثیرپذیری از دیدگاه افلاطون را تقویت و تا حدی اثبات می‌کند.

شاه در داستان«سلامان و ابسال» از طریق غیرانسانی دارای فرزند ‏می‌شود. بدینگونه معلوم است فرزندی ندارد و نماد«خدا»است. ‏سلامان ‏اما انسان است؛ زیرا در جایی چون رَحِم پرورش می‌یابد. او به یاری«دایه»که دختری کمتر از بیست سال است بزرگ ‏می‌شود، پس ‏از رسیدن به بلوغ انسانی نیز به همین دایه عشق ‏می‌ورزد. عشق البته جسمانی و جنسی است. توصیف‌ها چنان روشن ‏و آشکاراست که ‏نمی‌توان آن‌ها را به گونه‌ای دیگر تفسیرنمود:‏

بس که می‌سودند با هم لب به لب،
شد لبالب هردو را جامِ طرب.

جامی داستان را با بیانی عاشقانه آغاز کرده‌است:‏
ای به یادت تازه جانِ عاشقان
زآبِ لطفت، تَر زبانِ عاشقان
‌‌‏ ‏
یعنی داستان«سلامان و ابسال» حکایتی است از عشق سایه‌وار. سایه ‏البته به خدا تعلّق دارد. آدمیان زمینی، باید عشق را از همین سایه‌ها ‌‏آغازکنند. اگر نتوانیم به سایه‌ی حق عشق بورزیم، صلاحیت و توانایی ‏محبت به خودش را کسب نخواهیم کرد. عشق به سایه‌ها، تمرینی ‌‏برای عشق به صاحب سایه است. ازاین‌هاگذشته، عشق در سرشت و ‏سرنوشت انسان عجین و آمیخته‌شده‌است. به قول آن حکیم خطاب ‏به ‏سلامان:‏
خازنِ گنجینه‌ی آدم تویی؛
نُسخه‌ی مجموعه‌ی عالَم ‏تویی!‏

گنجینه‌ی آدم چیست که سلامان خازن و خزانه دارِ آن است؟ ادبیات ‏فارسی پُراست از بیان‌هایی که همگی«گنج» را همان عشق دانسته‌اند. ‌‏فقط یک مورد از حافظ:‏

سلطانِ ازل، گنجِ غمِ عشق به ما داد،
تا روی در این منزلِ ویرانه ‏نهادیم.

https://telegram.me/ezzatiparvar