Get Mystery Box with random crypto!

گفت صوفی در قصاص یک قفا سر نشاید باد دادن از عمی خرقهٔ تسلیم | دکتر هما میرزاوزیری/متن‌خوانی

گفت صوفی در قصاص یک قفا

سر نشاید باد دادن از عمی

خرقهٔ تسلیم اندر گردنم

بر من آسان کرد سیلی خوردنم

دید صوفی خصم خود را سخت زار

گفت اگر مشتش زنم من خصم‌وار

او به یک مشتم بریزد چون رصاص

شاه فرماید مرا زجر و قصاص

خیمه ویران است و بشکسته وتد

او بهانه می‌جود تا در فتد

بهر این مرده دریغ آید دریغ

که قصاصم افتد اندر زیر تیغ

چون نمی‌تانست کف بر خصم زد

عزمش آن شد کش سوی قاضی برد

که ترازوی حق است و کیله‌اش

مخلص است از مکر دیو و حیله‌اش

هست او مقراض احقاد و جدال

قاطع جن دو خصم و قیل و قال

دیو در شیشه کند افسون او

فتنه‌ها ساکن کند قانون او

چون ترازو دید خصم پر طمع

سرکشی بگذارد و گردد تبع

ور ترازو نیست گر افزون دهی‌ش

از قسم راضی نگردد آگهی‌ش

هست قاضی رحمت و دفع ستیز

قطره‌ای از بحر عدل رستخیز

قطره گرچه خرد و کوته‌پا بود

لطف آب بحر ازو پیدا بود

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۸۳ تا ۱۴۹۶