Get Mystery Box with random crypto!

سرای نسک

Logo saluran telegram nasaksara — سرای نسک س
Logo saluran telegram nasaksara — سرای نسک
Alamat saluran: @nasaksara
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 692

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


Pesan-pesan terbaru

2023-05-12 18:20:32 سنگ کیسه صفرا چنان می نمایاند که انگار یک موجود مستقل است، به مثابه ی یک فردگرای تندرو در کیسه صفرا»... «همه اینها قرار است ثابت کنند که چیزی به نام اراده آزاد وجود ندارد.» -#آین_رند
It’s all about a gallstone that thinks that it’s an independent entity, a sort of a rugged individualist of the gall bladder”…”It’s all supposed to prove that there’s no such thing as free will.” -Ayn Rand, The Fountainhead
119 views15:20
Buka / Bagaimana
2023-05-12 17:38:22 انسان زیر زمینی-در معنای داستایفسکی آن-قرار نیست همیشه موش زیر زمینی باشد او روزی به درون آفتاب خیابان و جمعیت بیرون کشیده می شود این خروج تنانه مواد انسان سیاسی است.حکومت برای خیابان کارکردی معین و تعریف شده دارد اما اینگونه نیست که برای همیشه بتواند کنترل آن را به دست بگیرد.توده های معترض،دانشجویان ناراضی،بازنشستگان فقیر،زنان و دختران عاصی و همه مطرودان و طرد شدگان به زیر زمین ها می توانند هرآن تولید فضا کنند و خیابانی که حاکمیت آن را معبری برای حمل و نقل و تردد وسایل نقلیه می داند به مکانی پر ازفریاد و سیاست و مشت های حواله شده به آسمان تبدیل می شود و در نتیجه امر اضطراری را فراهم می کند.کاشت و تعبیه بیش از پنجاه و شش هزار دوربین نظارتی با نگاه سراسر بین فوکویی-بنتامی قرار نیست همیشه محافظ قدرت مستقر باشد این چشم های سراسر بین و پانوپتیکن حکومتی می تواند با قهر و خشم توده هایی که خیابان را به تسخیر خود درآورده اند خردو خمیر شوند.هیچ قدرتی برای همیشه نمی پاید همیشه رخنه ای و حفره ای درخود دارد که ازآنجا می تواند ضربه پذیر باشد.خیابان ها چشم اسفندیار حکومت های مدرن اند.بی سبب نیست حکومتها همیشه هراسان بدانها زل می زنند.خیره می شوند و هر صدا و فریاد مخالفی می تواند شب شان را به هراس و زیستی اضطراری بدل کند.ضدقهرمان هایی ازقماش مرد زیر زمینی داستایفسکی،خشماگین و فرودست بالاخره راهی به خیابان بازمی کند تا تنفر و خشم خود را بازنمایی کند.انسان زیر زمینی داستایفسکی پس از درون نگری های رنجبار هملت گونه سرانجام دست به عمل می زند ودربرابر فرادستان خود قد علم می کند.او خیابان را به آوردگاهی نو بدل می کند و مبارزه نمادین خود را در بلوارنوسکی جایی که امکان دیده شدن را به او می دهد پی می گیرد.


خیابان اگر عرصه قدرت نمایی حکومت و بازنمایی خشونت موتورسواران باتوم به دست و قداره بندان وقمه کش های حکومتی است درپاسخ محل تجمع ده ها هزار دهان تف انداز هم هست که می تواند با سیلاب تف خود سیمای هر سیاستمدار غیر مشروعی را متبرک سازند.همزمان محل دوربینها و گوشی های شهروندان هم هست که با گرفتن و ثبت فیلم خشونت حاکمان آنها را دربرابر میلیاردها چشم رسوا می کنند که چگونه خیابان را با باغ وحش عوضی گرفته اند و چگونه به جای ساختن،کشتن و به گلوله بستن را برگزیده اند.


خیابانها فقط بازنمایی قدرت خشونت آمیز و یک طرفه،عمودی و از بالا به پایی حکومت نیست بلکه همزمان تجلی گر و بازنمایی کننده هزاران دستی است که درهم قفل شده اند و افقی و چون دندانه های شانه مساوات،برابری،دموکراسی را حتی در ریخت حرکتی شان تجلی می کنند.اگر حکومت کلاسیسم و نئوکلاسیسزم را نماد قدرت خود می داند توده ها فریادها و شعارهای رمانتیک خود را بازنمایی می کنند .قدرت اتوبان می سازد شهروند کافی شاپ.او سرکوب می کند این عصیان.او مدام دم از حماسه می زند و این غزل می خواند.او نردبان قدرت را عمودی حفظ می کند و این مکرر این نردبان را افقی می نشاند.ستیز استبداد در قالبهای نئوکلاسیک دربرابر رمانتیسیسم شهری خود را در خیابانها تداوم می بخشد.او باتوم به دست است و این گوشی به دست.

پروست گفته بود:فرادستان غرور دارند و فرودستان غریزه.البته که زندگی درکنارغریزه ایستاده است.اگر حاکمیت در خیابان دست به عرض اندام و قدرت نمایی می زند و موتورسواری و تردد مکرر نیروهای سرکوب با لباس های سوسکی را به رخ می کشد شهروندان عادی،زنان و دختران با گیسوافشانی و آزاد نهادن تن و بدن خویش هل من مبارز می طلبند.قدرت سیاسی و حکومت می تواند با باتوم به جنگ این بدن های نازک و ظریف برود و با شکستن استخوان های تک تک زنان و مردان مخالف خود را رسوای جهان کند و یا به نظاره زیبایی های زنانه بنشیند و زیستن در آزادی را انتخاب کند.اینک بدن های ظریف دربرابر باتوم های حکومت ایستاده است.می گوید
یا بزن یا بنگر!

او پیشاپیش برنده است چون می داند تیغ و باتوم گرفتن علیه زیبایی نشان و سمپتوم بیماری است و نگریستن به زیبایی تجسم سلامتی.
حکومت گرفتار در چنین دو راهی می داند که پیشاپیش بازنده است.خیابان بیش ازپیش براو تنفربرانگیزاست.چه باید بکند؟ هیچ! جای خود را با مرد زیر زمینی داستایفسکی عوض کند.اینک نوبت اوست که خیابان را رها کند و به پستوها و زیر زمین های نمور پس بنشیند.خیابان با همه زیبایی اش دیگر متعلق به او نیست.متعلق به آنانی است که از سپردن تن خود به آفتاب و گیسوهای پریشان به باد و سینه سپیدشان به نسیم هراسی ندارند.خیابان متعلق به خفاشان نیست.
259 viewsedited  14:38
Buka / Bagaimana
2023-05-12 17:38:22 خیابان متعلق به خفاشان نیست!
#دکتر-قربان_عباسی

خیابان به مثابه فضای مدرن عمومی و به عنوان بخشی از قلمرو زندگی روزمره محل تلاقی سیاست و زندگی هم هست. قدرت سیاسی همواره سعی می کند آن را تحت رصد دائمی و پانوپتیکن خود قرار دهد.چرا که خیابان فقط محل پرسه زنی عامه مردم برای به جریان انداختن اقتصاد و راه پیمایی های حکومتی نیست می تواند به مکانی برای عرض اندام کنشگران سیاسی مخالف حاکمیت هم باشد که دستها را مشت کنند و دهان ها را بگشایند و حکومت و قدرت سیاسی مستقر را به ولوله بیندازند.خیابان قرارنیست همیشه خمیازه بکشد گاه می تواند به میعادگاه هزاران مخالف سیاسی،معلمان ناراضی،بازنشستگان ناخرسند،دانشجویان آرمان خواه و آنارشیستهای قدرت ستیز و زنان و دختران عاصی از سرکوب های ایدئولوژیک دربیاید و حکومت را به چالشی اساسی فرابخواند.

خیابان می تواند به محل رفت و آمد و تردد تابوشکنان و عرض اندام و بدن نمایی و به مکان مقاومت توده ها بدل شود.حق تجمع چیزی جز برخورداری از حق تسخیر خیابان و کشاندن سیاست به متن جامعه و بازنمایی قدرتمند اعتراض و مقاومت نیست.حاکمیت اما تا آنجا با خیابان کنار می آید که تجلی گر و بازنمایی کننده آشتی و سازگاری با حکومت باشد و هرگونه نارضایتی و قدرت چالش گرانه و مقاومت تاکتیکی توده ها را در نطفه خفه می کند.در واقع درمعنایی دوسرتویی آن حکومت مالک خیابان است و کماکان می خواهد این حق مالکیت را برای خود محفوظ بدارد درحالی که مخالفین،ناراضیان،توده های فرودست عاری از حق مذکور اند و باید چاره ای برای حق حضور خود درآن بیابند.ملک ازآن دارایان و مالکان و قدرتمندان است. توده های فرودست و مخالفان با یورش به مکان –مالکیت آن را به فضا بدل می کنند.اگر حکومت مالکیت خیابان را دردست دارد مخالفان و فرودستان و نادارها درعوض با تعدی روزانه به آن،مکان را به فضایی برای مانور و کنشگری خود بدل می کنند.بازهم در چهارچوب مفهومی میشل دوسرتو اگر حکومت واجد استراتژی است مخالفان فاقد قدرت واجد تاکتیک اند. تاکتیک های مقاومت،تردد دلبخواهانه،تابوشکنانه و ساختار زدایانه و پرسه زنی بخشی از کنشگری های توده-شهروندهاست.هانری لوفور معتقد بود ریتم مدرنیته هرجامعه ای را می توان ازخیابان های آن درک نمود.

خیابان فقط واجد عناصر مادی مغازه ها،پاساژها،تابلوهای تبلیغاتی،ترافیک و اوتومبیل ها،علایم راهنمایی و رانندگی نیست بلکه در عین حال محلی تجلی صداها،ایماژها،اعتراض ها،زدو خوردها،مقاومت روزانه و تاکتیک های تابوشکنانه شهروندان هم هست.و به تعبیر بودلر با توالی پیوسته ای که ازچشم ها می سازد به مثابه رسانه ای عمل می کند که درآن کلیه نیروهای مادی و معنایی یک جامعه باهم برخورد می کنند.حکومت تلاش می کند قدرت خود بر حفظ مالکیت و تسخیر مکان ها را بازنمایی کند اما همزمان شهروندان ناراضی،فرودستان با یورش به این مکان ها آن را به فضاهایی قابل مصرف بدل می کند.پاساژهای گرانقیمت بنیادمستضعفان و بنیاد شهید و دیگر بنیادهای حاکمیتی که به یاری رانت و غضب و تعدی و تجاوز نامشروع اینک مکان های گرانقیمت شهری را به دست گرفته اند با فرودستان و عاصیان و شهروندان ناداری مواجه اند که با تجمع دراین مکان ها و متلک پرانی و آزار و ایذای زبانی و خلق زبانی خاص این پاساژها را به فضایی قابل مصرف برای خود بدل می کند که اگر قادر به خریدن و تملک نیست لاقل می تواند دست به مقاومت بزند و امکان تسخیر همه جانبه مکان را از دیگری بستاند.پارکی که دولت برای بازنمایی قدرت خود خلق کرده است اینک پاتوق همجنسگرایان می شود و معتادین متجاسر.این است که هنری لوفور همسو با دوسرتو از قدرت تولید فضا و مصرف آن سخن می گویند.
282 views14:38
Buka / Bagaimana
2023-05-12 17:37:20
151 views14:37
Buka / Bagaimana
2023-05-12 03:07:11 خانه اش پر از ظروف چینی است و آت آشغال و بنجل اما دریغ ازیک مجله یا یک جلد کتاب.او ذاتش ضد هنر و ضد کتاب است.کتابخوان ها را تمسخر می کند.طالب اطلاعات است اما اطلاعاتی ازنوع مجلات زرد.اینکه کدام بازیکن یا کدام بازیگر کجا خانه خریده است و عروسی دختر یا پسرش را درکدام هتل برگزارکرده است.آدمی است ازخود راضی درجمع که بنشیند هم معامله ماشین و خانه می کند.هم از حق مسلم ایرانی ها درباب انرژی هسته ای سخن می گوید.هم آزادی خواه است هم از احمدی نژاد به عنوان منجی یادمی کند. هم مقامات سیاسی را نقد می کند و هم یادش می آید که دربنگاه بحث سیاسی ممنوع است.یادش می آید که باید اخطار و انذاربدهد که مبادا مردم سرشان را به بادبدهند.هرکه خرباشد او پالانش است.همه ما با این جماعت جاهل و بی علم و گول و مشنگ آشناییم.در قابوسنامه خوانده ایم«بپرهیز ازنادانی که خود را داناشمرد» و خواجه عبدالله انصاری هم گفته است«ازنادان جماعت مغرور اجتناب نما».این جماعت حریص اند و طماع! چون حنظل اند هرچه بیشتر آب دهید بارتلخ تر دهند.همان نادان ده مرده گوی هستند.بسیارپرگو،وراج،روده دراز و پریشان گوی و لایعنی گو.نادان معذوراند نه پرسند و نه دانند.


روس ها هم البته کلمه پاشلا را دارند.تازه به شهرآمده ای که می خواهد ادای شهری ها را دربیاورد.کودنی اخلاقی،برده ای متبسم و قلدری صورت سنگی.چیزی درمایه های جعفرخان ازفرنگ برگشته ماست.سنتی است اما می خواهد ادای آدم های مدرن را دربیاورد. همان شاسی بلندسواری است که پشت شیشه اش ماشین را بیمه ابولفضل کرده است و از آیینه بالای سرش اسفند آویزان کرده که چشم نخورد و ازبلای شورچشمان درامان باشد. همان تازه به دوران رسیده های پولداراما سخت بی فرهنگ که ماشین چندملیاردی را دوبل پارک می کند تا برنج نذری بگیرد.انگشت سبابه اش را تا ته در بینی مبارک فروبرده است.شله زرد نذری می گیرد نصفش را می خورد و نصفش را ازپنجره ماشین به خیابان پرت می کند چرا که اصولاً وظیفه رفتگر و سپورچی همین است. او پول می گیرد تا آشغال ها را جمع کند.آیا چنین فردی برایتان آشناست؟فیلیستین ها،پاشلاها،تازه به دوران رسیده های نوکیسه که درجمع به کسی مجال حرف زدن نمی دهند فردی خودمتشکر و ازخودراضی و خودشیفته،شکمباره های کله گچی که ایرانی جماعت ازپس تعریفش برآمده است،همان بی شعورهابله حتم دارم برای همه سخت آشناست.از سوء تقدیر و سیاه بختی ماست که این جماعت اینک درکنارثروت به قدرت هم دست یافته اند؛گولان کندذهن این دیر فهم های و دیریاب و ده مرده گوی! این کور ذهن های شیاد و شارلاتان و سیری ناپذیر که به حنظل مانند
و بیهقی گفت:
«برخی چون حنظل اند و حنظل را آب دادن چندانکه آب بیشتر یابد بارتلخ تردهد».
197 viewsedited  00:07
Buka / Bagaimana
2023-05-12 03:07:11 از فلیلیستینزم ایرانی تا پاشلاییزم

#قرباان_عباسی_جامعه_شناس

فیلیستین در حوزه فلسفه و زیبایی شناسی به فردی دلالت می کند که با هنر و زیبایی و با هرچه بوی اندیشه بدهد بیگانه است.فردی است کوته بین و تنگ نظر که هرگونه زندگی هنری و فکری را به باد تمسخر می گیرد.نگاهش به جهان مادیگرانه است و چون نام فرهنگ و هنر را می شنود می خواهد هفت تیر بکشد.

ماتیو آرنولد اول بار کلمه فیلیستین را برای فیلیستر آلمانی پیشنهادکرد و ریشه آن به زدو خوردی برمی گردد که درسال 1689 بین دانشجویان محفل ینا و عوام جماعت آن شهر اتفاق افتاد و گویا به مرگ تنی چند هم منجرشد.دراین یورش بی خردان و فرهگ ستیزان بود که جورج هاینریش گوتزه کلمه فیلیستین را برای آنها بکاربرد.که

باری جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخن گفتن جنون

در دهه بیست قرن نوزده درجهان انگلیسی زبان این کلمه برای بورژواهای تازه به دوران رسیده و نوکیسگان بکار رفت طبقه متوسط عصر ویکتوریا که ثروت جدید شان آنها را درموقعیتی قرارداده بود که پول شان از فرهنگ شان پیشی گرفته بود.ماتیو آرنولد در کتاب«فرهنگ و آنارشی: مقاله ای درنقدسیاسی و اجتماعی» به این قشر تازه به دوران رسیده اشاره می کند که در غیب فرهنگ چگونه این قشر تازه پدیدارشده می تواند جامعه را در فلاکتی ویرانبارقراردهد. افرادی که آمده بودند تا همه چیز را با معیار و ملاک پول بسنجند.ماتیو هشدار داد که باید راه را برتکثیر شوم این بی فرهنگی مسدود کرد چون آنچه آنها می جویند فقط پول است و فیس و افاده های خودنمایانه چندش آور.مردمی که جاناتان سویفت قبلاً در سده هفده از آنها با عناوینی چون «نوکران ترشرو»،«کون لیسان کج خلق ارباب» یادکرده بود.

حتی گوته در وصف آنها سوال را اینگونه نمی پرسد که فیلیستین کیست؟ بلکه می پرسد فیلیستین چیست؟ و خود درجواب آنها را«شکمبه های خالی» و «شکم گنده هایی توخالی» و «آدم هایی فروکاسته به دل و روده» توصیف می کند.افرادی پر از ترس و تنها امیدشان دل رحمی خداست.او نه تنها چیزی ازخود ندارد بلکه می خواهد بقیه مردم هم همرنگ و همنوای آنها بشوند.

توماس کارلایل آنها را «تازه به دوران رسیده هایی بی مغز» و «فاقد تخیل» نامید که دربرابر اشراف که عموماً از درشکه سه اسبه استفاده می کردند ازدرشکه های تک اسبه استفاده می کنند.افرادی که به زور خود را شبیه اشراف می کنند اما فاقد نزاکت و وقار آنها هستند. در سارتوررسارتوس فیلیستین را فردی «حوصله بر،کودن و بچه تاریکی می داند» که تنها محصول همنشینی با آنها تجربه میزان بالایی از کسالت است.براستی کَودَن اند که در عربی به اسب فرومایه غیر اصیل می گفتند.کم عقل و نادان،کندفهم و فاقد قوه ادراک اما درعین حال پرمدعا.

روبرت شومان آهنگساز رمان دیویدس بوندلر را خلق کرد یک جامعه خیالی که درآن با فیلیستینها و طاغوتیان مبارزه می کنند.
سورن کی یرکگارد درکتاب«احتضار» یا «بیماری رو به موت» به شدت بر کم دانی،کندذهنی،بی معنایی و ابتذال حوصله براین قشر نقد وارد می کند.نیچه به سهم خود این جماعت را افرادی می داند که همرنگ جماعت می شوند سازشکارند و از خوی و خصال گله ها برخوردارند.نویسنده اتریشی-مجارستانی ادون فون هوروات درکتاب فیلیستین های جاودانه بر زمخت اندیشی،تنگ نظری،کوته بینی این جماعت می تازد کاری که همزمان دیوید استروس درکتاب «تاملات نابهنگام» کرده بود. و بالاخره ناباکوف دردرسگفتارهای ادبیات روسیه درمقاله ای مفصل به فیلیستین و فیلیستینزم اشاره می کند.


شخصی بالغ با علایق معمولی و با افکار قالبی و با آرمان های متعارف و پیش پا افتاده.همان عوام بی ظرافت است کسی که می تواند درجمع آروغ بزند و سپس اشراف منشانه عذرخواهی کند.آدمی است ازخودمتشکر.معنمولاً عبارات حاضر و آماده درچنته دارد و حرف هایش همه مبتذل و کلیشه ای است که با واژه های رنگ باخته بیان می شود..هیچی درچنته ندارد مگرهمین ایده های پیش پا افتاده و مبتذل.لفاظ است و توخالی و میانمایه.آدمی است سازشکار و همنوا با جماعت.شبه مشفق و شبه خردمند.دمدمی مزاج و هردم دمبیل.کلاهبردارشیاد نزدیک ترین متحد اوست.او حرف نمی زند جز برای فریب دادن و یا نشان دادن خود. اسنوب است و مبتلا به اسنوبیسم ترحم برانگیز. درایران ما نمونه می خواهید؟
187 viewsedited  00:07
Buka / Bagaimana
2023-05-12 03:07:00
از فیلیستینزم تا پاشلائیسم
122 views00:07
Buka / Bagaimana
2023-05-11 21:54:21 از صغارت تا آزادگی

#قربان_عباسی


«در حقوق بشر،این است که هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند یعنی الان خودمان باید سرنوشت خودمان را تعیین کنیم.ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم.اعقاب ما بعداً می آیند.خودشان سرنوشتی دارند به دست خودشان باید باشد نه به دست من و شما»(روح الله خمینی،صحیفه نور،جلد 6،ص32)


« به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این،سرنوشت ملت بعد را معین می کند؟سرنوشت هر ملتی به دست خودش است...چه حقی داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟...اگر چنانچه سلطنت رضاشاه را فرض کنیم که قانونی بوده چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معیین کنند.؟هرکس سرنوشتش با خودش است.مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش ازاین بودند می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا می کنند آنها تعیین بکنند؟این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست؟(روح الله خمینی،صحیفه نور،جلد4،صص281-282)


«ما تابع آرای ملت هستیم.ملت هرطوری که رای داد ما از آن تبعیت می کنیم.اکثریت ملت هرچه گفتند آرایشان معتبر است ولو به ضرر یا به خلاف خودشان باشد» و «آزادی بیان،آزادی انتخابات،آزادی مطبوعات،آزادی رادیو و تلویزیون،تبلیغات این از حقوق بشر و از ابتدایی ترین حقوق بشر است»(روح الله خمینی،صحیفه نور،جلد3،ص88)

این سخنان ایشان مربوط به زمانی است که هنوز به قدرت سیاسی دست نیافته بودند و حکومت اسلامی خود را شکل نداده بودند.اگر مردم ایران امروز به وعده ووعیدهای خوش خط و خال زیاد بهایی نمی دهند ریشه آن را باید درتجربه زیسته آنها دید که گاه فاصله بین گفتار سیاستمداران تا کردارشان زمین تا آسمان است.اگر امروز ترس بر انتخابها و تصمیم هایشان مستولی است باید برایشان حق داد چون هراس دارند که فرد ا نیز کسانی پیدا شوند و پس ازتسخیرقدرت به راحتی آب خوردن اعلام کنند«خدعه کردیم».با این استدلال که «عوام جماعت را نباید قانع کرد بلکه باید فریب شان داد» گفتاری از هیتلر و موسولینی که زمامداران شیفته قدرت همیشه آویزه گوش شان کرده اند.


آری همان آقای روح الله خمینی که خود را درهمه صورت تابع آرای ملت می دانست در ولایت فقیه خود به صراحت نوشته بود:
«مردم ناقص اند و نیازمند کمال اند و ناکامل اند و به قیم و حاکمی امین و صالح محتاجند» و «مردم جاهل و صغیر و مهجور و یتیم به شمار می روند» و «ولایت بر عوام ولایت برایتام و صغار است». و حالا یک پرسش از حاکمیت و طرفداران سینه چاکش !

تکلیف انسان های آزاده ای که نمی خواهند یتیم و صغیر محسوب شوند چیست؟
302 viewsedited  18:54
Buka / Bagaimana
2023-05-11 17:33:41
Portrait of an Old Woman by Pieter Bruegel
141 views14:33
Buka / Bagaimana
2023-05-11 17:08:19 ایدئولوژی بلاهت

#قربان_عباسی


در پرترافیک ترین نکته اتوبان همت تابلوی بزک کرده ای به چشم می خورد؛فقط با یک میلیارد صاحب ب.ام.و شوید. فقط اتوبان همت نیست که توده ها را به چالش فرا می خواند این تابلوهای بزک کرده سرمایه داری همه جا عرض اندام می کنند.تابلوهایی که مدام توده ها را به مصرف بیشتر فرامی خوانند.معنای ضمنی شان این است که «پول داشته باش و لذت ببر!» امروز پول است که قدرت را بازنمایی می کند.بندگان بدون پول بدون قدرت اند و بدون قدرتها محروم از لذت.پول یعنی رستوران های خوب!غذاهای خوب،باغ های بزرگ،ویلاهای شمال و داف های جوراجور!.می دو ساله و محبوب چهارده ساله به حکم قدرت پول مهیاست.لذت و سکس و عیش مدام و مکرر و تثبیت نارسیسم.به بهشت خوش آمدید!.

در دیگر سوی توده های بی همه چیز هستند.بی همه چیز دشنام نیست واقعیتی است برآمده از ایدئولوژی بلاهت جمهوری اسلامی.محصول شرمسارانه حکومتی است که با اعمال سیاست های نابخردانه و انواع تبعیض ها جامعه را به دو قسم شقه کرده است. دریک سوی دارایان واجد بهشت و حوری و سکس و جویهای شراب و کوثر ان محقق و دردیگر سوی توده های درمانده با هزاران زخم و جراحت روباز برتن و روان شان.فقدان محض.فقدان یعنی حسرت و حسرت کلافی است از ماران به هم پیچیده که جانت را ازدرون نیش می زنند.فقدان یعنی محصورشدن،محبوس شدن وواماندگی و در خودماندن.در ایدئولوژی سرمایه داری جمهوری اسلامی باید پول داشته باشی.قدرت تملک داشته باشی و در صندوق امانات ده ها سند ملکی خاک بخورند.پول داشته باش و تملک کن.اگر نداری خس و خاشاکی بیش نیستی.پیشاپیش باخته ای و جزو بازندگان.


تابلوهای مصرف گرایانه شهری ازتو می خواهند پول جورکنی.یک پراید قسطی بخر و با اسنپ و تپسی تا نیمه شب کار کن.خداکریم است ازفضل خود به تو هم می بخشد.اصلا خود خدا برخی را بربرخی دیگر برتری داده است.نگران نباش.کم نمیاوری. روانشناسان زرد همیشه با تو هستند. نفس عمیق بکش! تمرکزکن! ارزوهایت را روی کاغذ بنویس و درکنار آینه توالت بچسبان که هرروز صبح برای خودت تکرار کنی بالاخره من روزی صاحی ب.ام. و می شوم.دیگر لذت نه درخواندن شعر و رمانی کلاسیک یا گپی عصرانه با دوست یا گام زدنی شبانه درخیابان بلکه فقط فقط در تملک ماشین و خونه و هرچیز سند دار است.


این خصلت ایدئولوژی است که هرروز توهم می آفریند.زندگی ات را فقط با فعل داشتن صرف می کنی و می سنجی.بودن یا نبودن دیگر مسئله ای نیست داشتن یا نداشتن مسئله امروز ماست. ندارم پس بهتر است بمیرم.این را خدای خوب سرمایه هرروز یادآوری می کند.

به یاد نقاشی بروگل می افتم.پیرزنی دهان گشوده با بینی دراز با چشمانی پرحسرت و کم سو به جایی خیره شده است.تجسم کامل بلاهت.آه پیرزن.تجسم بلاهت توده هایی است که متوجه نیستند چگونه سر ازاین جهنم درآورده اند و چگونه می توانند به خدایی باورداشته باشند که برخی را به برخی دیگر همینطوری دلبخواهانه ترجیح و برتری داده است.ظاهرا درجایی فرموده اند من از فضل خود به هرکس که بخواهم می دهم.ارباب بزرگ،سرمایه دار همه دوران ها،پدرآسمانی و این بانکدار بزرگ خود تصمیم برنابرابری گرفته است.حق با دورکیم این جامعه شناس بزرگ همه دورانهاست که گفت وقتی مردمان ازخدای سخن می گویند به جای خدای شان کلمه جامعه را قراردهید آنها خصیصه های جامعه شان را به خدای خودشان نسبت می دهند.خدایی درکار نیست بلکه این جامعه است که با مناسبات درست یا نادرست اش تصور توده ها ازخدا را شکل می دهند.بلاهت این جامعه اینک به آسمان هم تسری یافته است.بلاهت ازآسمان به زمین نمی آید اززمین است که به آسمان می رود.

این را خطاب به آن روانشناسی نوشتم که دربالاشهر تهران دفتر دستکی دارد با ده ها مراجع فقیر از پایین شهر تهران که درابر یکی ازمراجعانش که سه بار سابقه خودکشی دارد می گوید:
به خدا ایمان داشته باش خداوند خود رزاق است و بلافاصله شعری ازحافظ بلغور می کند
ازبهر معیشت مکن اندیشه باطل
که قلم شاه جهان مقسم رزق است.
197 viewsedited  14:08
Buka / Bagaimana