2023-03-05 23:09:13
#پارت_۳۲
کل حرف هایی که ازشون توی راه پله شنیده بودم رو برای طناز تعریف میکنم…
-خب الان چی کار کنیم
چاره دیگه ای جز موندن نداریم
حساب اینام بزار واسه وقتی که برگشتیم تهران
این اسکولا که حرس خوردن ندارن
والا این کامرانی که من دیدم بیشتر دوهزاری بود
دوستشم لنگه خودشه قطعا دیگه
_طناز… اتفاقا چیزی که منو دو دل کرده بمونم یا برم اینه که دوست کامران در واقع همون ارسلان…
با تعجب به سمتم میاد میگه :
وایسا وایسا…. کدوم ارسلان… ارسلان تهرانی ؟
نفسم رو آه مانند بیرون میدم و در جواب طناز “اره” زیرلبی میگم
-خب این به نظرت یه فرصت خوب نیست واسه یه آشنایی ؟
_آشنایی ؟
من اونو به اندازه کافی میشناسم
ولی اون فکر نکنم حتی اسم منو بدونه
-مگه تو مهمونی علیرضا نرفتی که نزدیک این آدم شی
پس چطور هنوز تورو نمیشناسه
_اولا که تو اون مهمونی نتونستیم خیلی باهم صحبت کنیم
در واقع من بیشتر سوال و جواب کردم راجب شرکتشون
که اکثر جواب هایی هم که داد خودم از قبل امارشونو در اورده بودم
اما نتونستم بهش نزدیک شم
اونجا اینقدر شلوغ و تاریک بود که سگ صاحابشو نمیشناخت
-یعنی داری میگی اون تورو یادش نیست ؟
مگه میشه ؟
باید حداقل براش آشنا باشی
_نمیدونم… همین چیزا گیجم کرده
ولی رفتار الانش جوری نبود که انگار منو شناخته یا بدونه که کی هستم
-دلارا جک داری تعریف میکنی ؟
شما دوتا رقیب همدیگه هستین
اسم شرکتاتون الان سر همه زبون هاست
با خنده ادامه میده :
رقابتتون هم که اینقدر فاحشه مثل رقابت بنز و بی ام و میمونه
_به اسم شرکت خوب میشناسیم همو
اما به اسم خودمون نه…
ارسلان هم شانس اوردیم که پیداش کردیم
میدونی که… تو این کارا ما خیلی دخالت نمیکنیم
کالکشن هارو که با اسم شرکت معرفی میکنیم
همایش ها و سمینار ها هم که صفوی میره
فقط یک جشنواره بین المللی توی کانادا بود که باید میرفتیم ، اما من چون حالم بد شد دوروز قبلش و یه هفته بیمارستان بودم نتونستم برم بجاش صفوی رفت
اما خب اونجا بود که ارسلانو پیدا کردیم
-میدونم عزیزم
خوبه کل اون یه هفترو خودم بالا سرت بودم
پس الان ارسلان به جورایی غکر میکنه
مدیر کل اون شرکت صفویه ؟
و تورو هم اصلا نمیشناسه ؟
من اینطور فکر نمیکنم… یه جای کار میلنگه
_فعلا که اینطوریه… حالا باید ببینیم چی میشه
-اخر سر من نفهمیدم اون صفوی تو اون شرکت وکیله…
مشاوره… صندوق داره… چیه ؟
_تقریبا همه کاره… هر مشکلی تو هر قسمت کار پیش بیاد درستش میکنه
یه نظارت همه جانبه روی کارا داره
نمیذاره چیزی از نظم خودش خارج بشه
_ازش خوشم نمیاد… رو مخمه
-برای من مهم اینه که کارشو درست انجام بده
که میده… از اینکه از طرف داییه هم یکم خیالم راحته بابتش
نه اینکه بهش اعتماد داشته باشم… اما میتونم با خیال راحت یه سری کارارو بهش بسپرم
-خوبه…
حالا با این یارو میخوای چی کار کنی ؟
اصلا من نمیفهمم این همه راه برای زمین زدن یکی
چرا تو این یکی رو پیدا کردی ؟
کجای دنیا به رقیبشون نزدیک میشن تا بهش ضربه بزنن ؟
_اینجای دنیا… دقیقا همینجایی که من وایسادم
من اهل روابط عاطفی و احساسی نیستم
در واقع تکنیک های زنانم رو روی کارم پیاده میکنم
اما جدا از این مسائل…
میدونی که آدمی نیستم که رقیبم رو مسدوم کنم…
نــابــودش میــکنــم… جوری که دیگه نتونه پاشه و ادامه بده
تنها راهی که میتونم ازش به این هدف برسم همینه
تو فقط وایسا و تماشا کن که ارسلان تهرانی چطور به دست و پام میفته
98 views20:09