Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_۳۸ بعد از رسیدن به خونه دوش آب گرمی گرفتم و کمی استرا | 🥀⃤••𝓜𝓸𝓻𝓹𝓱𝓲𝓷𝓮

#پارت_۳۸

بعد از رسیدن به خونه
دوش آب گرمی گرفتم و کمی استراحت کردم

با دیدن ساعت دیواری که ۳:۳۰ رو نشون میداد
حاضر شدم برای رفتن به شرکت
ساعت ۵ جلسه داشتم
و قبل از اون باید یه سر به کارخونه دایی میزدم
گفته بود کار مهمی باهام داره

به ندرت پیش می اومد که دایی باهام کاری داشته باشه
اما هر وقت که کاری بهم میسپرد هیچ وقت کم نمیزاشتم براش و سعی میکردم به بهترین شکل انجامش بدم
من خیلی به دایی مدیون بودم
و اگر دایی نبود نمیتونستم خودم و پیدا کنم و از نو زندگیم و بسازم

بعد از نوشیدن یه فنجون لاته همیشگی
به سمت شرکت دایی حرکت کردم
ماشین رو‌ کوچه بقلی گذاشتم
نمیخواستم دایی ببینه چه بلایی سر کادوش اوردم
که البته اگر هم میدید کلی سوال پیچم میکرد و حتما میخواست که درستش کنه
که من اینو نمیخواستم ، باید خودم حلش میکردم
وارد کارخونه که میشم میرم سمت ساختمون سه طبقه ای که برای مدریت بود

نگهبان ساختمان با دیدن من سریع از جاش بلند میشه و گوشی رو بر میداره تا اومدنم رو به دایی اطلاع بده
سوار آسانسور میشم و طبقه سوم رو میزنم
که دفتر کار دایی اونجا بود

با وارد شدنم منشی فورا از جاش بلند میشه و میگه :
سلام خوش امدید
اقای نادری منتظرتون هستن