Get Mystery Box with random crypto!

حرکت در مه

Logo saluran telegram harkatdarmeh — حرکت در مه ح
Logo saluran telegram harkatdarmeh — حرکت در مه
Alamat saluran: @harkatdarmeh
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 265
Deskripsi dari saluran

دربارهٔ زندگی و داستان
@hbyar ارتباط با من

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


Pesan-pesan terbaru 2

2023-04-06 12:16:26
نشست علمی چیستی رمان  دینی با تکیه بر مفهوم توحید و قیامت در قرآن

ارائه دهنده: جناب آقای ابراهیم اکبری دیزگاه

دبیر علمی: دکتر محمد سوری

زمان: شنبه 19 فروردین ماه 1402

مکان: قم- پردیسان- انتهای بلوار دانشگاه-پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی،طبقه دوم- تالار سردار شهید سلیمانی

لینک ورود به جلسه
http://dte.bz/philconf
مجری: پژوهشکده فلسفه و کلام و مرکز همکاری های علمی و بین الملل

پژوهشگاه را  در فضای مجازی دنبال کنید

https://takl.ink/Isca.ac.ir/
119 viewsedited  09:16
Buka / Bagaimana
2023-04-05 08:16:06 شاید جالب باشد از حسی بگویم که اغلب به هنگام آمدن به خارج از کشور، در مقایسه با ایران، به من دست میدهد. این احساس چنین است که آدم در خارج متمایل میشود کارهای کوچکی انجام دهد و احساس رضایت هم داشته باشد. اما در ایران فرد در پی آن است که کارهای بزرگ، خیلی بزرگ، انجام دهد. به طور مثال، افراد در پی آنند که کل نظام کشور را عوض کنند یا کل نظام آموزش و پرورش یا دانشگاه را دگرگون کنند و کمتر از اینها را در شأن خود نمی‌بینند. دو دیگر این که احساس نارضایی هم به نحوی همه گیر است. شاید هم به خاطر همین خصایص است که سرانجام هیچ تحولی هم رخ نمیدهد. به زبان عاملیت میتوان گفت که در ایران شاهد عاملیت متورم یا متوهم هستیم. البته شرایط عدم ثبات اوضاع هم بی ارتباط به این قضیه نیست. اما در هر حال، این که هر کسی سخت بلندپرواز است و هیچ کس و هیچ وضعی را قبول ندارد، نکته قابل تاملی است و ممکن است خود، عامل مهمی در عدم تحول و حتی احساس یاس و به دنبال آن، بی عملی، باشد.

@Khosrowbagheri
140 viewsedited  05:16
Buka / Bagaimana
2023-04-04 04:12:34 ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﭘﺮﺍﻧﺪﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ
ﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﻻﯼ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ
ﻭ ﭼﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﯾﺎﺱ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ
ﻭ ﻧﺎاﻣﯿﺪ کردن درمانده ای ...

ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﺍﺯ ﻣﺒﻄﻼﺕ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﻏﺒﺎﺭ ﻏﻢ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﭼﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺷﮏ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﻗﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺗﻦ ﭘﺮﻭﺭ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ!
ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﯽ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ
ﺗﺎ ﺍﺫﺍﻥ ﺻﺒﺢ

ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺗﯿﺮ ﯾﺎ ﺟﻮﻻﯼ ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ
ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺍﺷﮑﯽ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ...

ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ!
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ، ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ،
ﺍﺯ ﺭﯾﺎ، ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ، ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ،
ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ، از کینه، از کینه، و از کینه ...
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺩﻩ

ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ...

#کپی
114 viewsedited  01:12
Buka / Bagaimana
2023-04-02 14:59:59
#دیوانه
ح‌ق: هایده مرا می‌گفت، وقتی از اهالی جهنم سخن می‌گفت که خانه در بهشت دارند. کاش هیچ وقت فلش وسط‌بازم را گم نمی‌کردم. از همین مرحومه شروع می‌شد و در گذر از حمیرا به معین می‌رسید: «یه حلقه‌ی طلایی» فلش من بود که فاطی‌عمه می‌گذاشت در بیلبیلک دووی کالباسی‌رنگش و صدای ضبط را هم تا هر کجا که دلش می‌خواست زیاد می‌کرد و مرا می‌برد دور دور و آخ که چقدر حال می‌کردم وقتی می‌دیدم شیشه‌های ماشینش با یک دکمه می‌رفت پایین و با همان دکمه هم می‌آمد بالا. انگار می‌کردم به من به چشم برادر شهیدش نگاه می‌کند یا حتی بالاتر؛ شوی شهیدش و الا چه لزومی داشت وقتی دستش روی دنده بود، از من بخواهد که دستم را بگذارم روی دستش؟ می‌آمد کله‌ی سحر، مرا می‌بردی کله‌پزی هوس، نزدیکای بهارستان و بعد دو تایی با هم می‌رفتیم بهشت‌زهرا و بعد سینما و بعد راسته‌ی کتاب‌فروشی‌های انقلاب و بعد پارک لاله و بعد یک دفعه به سرش می‌زد که برادرزاده‌ی خود را ببرد جاده‌چالوس، قبل کندوان، آش‌رشته بهش بدهد بخورد. توی تونل هم اصرار داشت که تا می‌توانی جیغ بکش. نور ببارد به قبرش که چه قشنگ بوق می‌زد. ماشین‌عروس بودیم انگار. فلش پایه‌ای هم داشتیم. همین که دل آسمان می‌گرفت، فرو می‌رفت در جان سیاوش: «چشمای منتظر به پیچ جاده» و بارانی که از بلندای سپهر بر سر ما می‌بارید. فاطی‌عمه هم همیشه‌ی خدا اشکش دم چشمش بود؛ مثل لب‌خندش که باز همیشه‌ی خدا دم‌پر لبش بود. هنوز وسط‌بازی مد نشده بود که فاطی‌عمه وسط‌باز شده بود. آخر کدام عمه‌ای آدم را بعد از مراسم محرم بیت رهبری می‌برد لواسان به قول خودش شب‌گردی؟ حالا باور می‌کنید دیشب خواب فاطی‌عمه را دیدم؟ فلشم هم بود‌. همان فلش مستی که برای همه‌ی صداهای خوب هستی من‌جمله مهستی گنجایش داشت. فلشی که توانسته بود منصور و حاج‌منصور را با هم تحمل کند. فلشی که شجریان داشت، ناظری داشت، سراج داشت و البته بی‌نصیب از شب‌های قاهره هم نبود. ببینم؛ شما فلشی پیدا نکرده‌اید که بعد از گذر از ترک‌های زنانه، به عبدالباسط و مصطفی‌اسماعیل برسد؟ که صدای گزارش‌گر آرژانتینی روی گل قرن دیگو مارادونا را هم داشته باشد؟ که هم همایون داشته باشد، هم آوینی؟ که از شب عشق برسد به صبح‌گاه دوکوهه؟ که مرتضای ما و کامران غزاله و سید شهیدان اهل قلم حزب‌اللهی‌ها، آن‌جا در آن فلش گفته باشد: یا فالق‌الاصباح! ما را در راهی که این‌چنین عاشقانه در پیش گرفته‌ایم، یاری فرما؟

نه که فقط بگویی در خواب؛ این را فاطی‌عمه در بیداری هم زیاد به من می‌گفت که برای این جهان، هیچ کس خطرناک‌تر از آدم عاقل نیست؛ دیوانه شو...
#حق
#حسین_قدیانی
105 views11:59
Buka / Bagaimana
2023-04-02 14:48:36
مرا ببخش #امیرخان
ح‌ق: امیرحسین فردی مدیرمسئول فقید کیهان‌بچه‌ها قریب ربع قرن پیش در ناهارخوری مؤسسه‌ی کیهان با اصرار فراوان به من پیش‌نهاد کرد #رمان بخوانم. ناظر بر مطالبم که تازه داشت از صفحه‌ی لایی مدرسه به صفحات رویی روزنامه می‌رسید، به ایشان گفتم که به سیاست علاقمندترم. جلدی درآمد که «رمان‌خوانی از قضا به قوام یادداشت‌های سیاسی یک روزنامه‌نگار کمک می‌کند» و بعد ایده‌اش را این‌جور شرح داد: «تو اگر خوب رمان بخوانی، می‌توانی جوری متن سیاسی‌ات را بپرورانی که مخاطب تصور کند دارد #قصه می‌خواند، نه بیانیه.» حرف حساب امیرخان این بود که فقط به چه نوشتن اهمیت نده؛ چگونه نوشتن هم برایت مهم باشد. واضح است که نیت مرحوم فردی این نبود که از #ادبیات به نفع #سیاست سوءاستفاده کنم: «اصلاً از من می‌شنوی سیاسی‌نویسی را ببر در حاشیه‌ی ادبی‌نویسی.» این را گفت و بعد، از یکی از جملات قصارش رونمایی کرد: «سیاست را شوخی بگیر و ادبیات را جدی. ادبیات برخلاف سیاست، پدر و مادر دارد؛ حرام‌زاده نیست.» اعتراف می‌کنم که بیست و پنج سال طول کشید تا به پند حکیمانه‌ی امیرخان پی ببرم.... آخ که زنده‌یاد فردی چقدر خیرم را می‌خواست: «تو یادگار صمیمی‌ترین رفیقم هستی. خوب می‌شناسمت. لوح صاف و ساده‌ی تو تاب خارهای گل بی‌رنگ و رو و بی‌عطر و بوی سیاست را ندارد. اذیت می‌شوی. اذیتت می‌کنند. زجرت می‌دهند. کیهان را ول کن؛ برای کیهان‌بچه‌ها بنویس‌. دهه‌ی ما گذشته؛ بچه‌ها را بچسب.» شگفتا! آن روزی که امیرخان از من خواست ادبیات را جدی‌تر بگیرم و بچه‌ها را بیش‌تر از بزرگ‌ترها تحویل بگیرم، هنوز هیچ کدام از این دهه‌هشتادی‌ها به دنیا نیامده بودند. حالا من را باش. با این‌که بنا به توصیه‌ی امیر ادبیات در همان روز رفتم و رمان دنیای قشنگ نو به قلم آلدوس هاکسلی را خریدم و خواندم ولی در اوج کج‌سلیقگی، گنداب سیاست را به دریای ادبیات ترجیح دادم. نتیجه هم شد این ح‌سین ق‌دیانی پژمرده. «غلط کردم» را اما برای همین وقت‌ها گذاشته‌اند. اساساً این کافه‌ی مجازی را زده‌ام برای صفای مضاعف با حلال‌زاده‌ای به نام ادبیات...
#حق
#حسین_قدیانی
88 views11:48
Buka / Bagaimana
2023-03-31 15:08:49 رخدادهایی که بزودی دنیا را تغییر خواهند داد!

پیش‌بینی‌های شگفت‌ انگیزی که باور کردنشان سخت است، اما ممکن است بزودی به واقعیت تبدیل شوند و اصلا متوجه آن نشویم مانند تلفن همراه و دوربین آن و اتصال به اینترنت از طریق آن و ارتباط با تمام دنیا.

و اکنون پیش بینی های آینده ای نه چندان دور :

1 ︎ تعمیرگاه های خودرو ناپدید می شوند.

چون : موتورهای بنزینی/دیزلی از 20000 قطعه تشکیل شده در حالیکه موتورهای خودروهای برقی دارای 20 قطعه هستند، با گارانتی مادام العمر فروخته میشوند و در نمایندگی  جداسازی و تعویض قطعه فقط 10 دقیقه طول می کشد. موتورهای خودروهای الکتریکی معیوب در یک تعمیرگاه منطقه ای با استفاده از رباتها تعمیر خواهند شد.

2 ︎ پمپ بنزینها ناپدید می شوند.
در خیابانها ایستگاههای شارژ برق نصب می شود ( اکنون در برخی کشورها شروع شده).

3. ︎صنایع زغال سنگ از بین خواهند رفت.  شرکتهای بنزین/نفت و حفاری برای نفت متوقف خواهد شد.

4 ︎ خانه ها انرژی الکتریکی را در طول روز تولید و ذخیره می کنند تا مورد استفاده قرار گیرد و دوباره به شبکه بفروشد. این شبکه آن را ذخیره و در صنایعی با مصرف برق بالا توزیع می کند.
آیا کسی سقف تسلا را دیده است؟

5 ︎ کودکان ماشین های فعلی را در موزه ها خواهند دید.

یک مثال واقعی
در سال 1998، کداک 170000 کارمند داشت و 85 درصد از تولید کاغذ عکس خود را در سراسر جهان به فروش رساند.  در عرض دو سال مدل کسب و کار آنها ناپدید شد و آنها ورشکست شدند.

اتفاقی که برای کداک و پولاروید افتاد، طی 5 تا 10 سال آینده برای چندین صنعت نیز اتفاق خواهد افتاد.

در سال 1998 فکر می کردید که بعد از 3 سال هیچ عکسی روی فیلم گرفته نمی شود؟

6 ︎ دوربین دیجیتال در سال 1985 اختراع شد و پس از یک دوره محبوبیت با آمدن گوشیهای دوربین دار خداحافظی تلخی داشت‌.

7 ︎ این اتفاق دوباره (سریعتر) با هوش مصنوعی در دیگر حوزه ها مانند سلامت، خودروهای خودران و الکتریکی، آموزش، چاپ سه بعدی، کشاورزی و ... رخ خواهد داد.

8 ︎ نرم افزار ها و رباتها اکثر صنایع سنتی را در 5 تا 10 سال آینده مختل خواهد کرد.
شرکت اوبر هیچ ماشینی نخواهد داشت.

9 ︎ هوش مصنوعی: کامپیوترها در درک جهان بهتر می شوند. امسال یک کامپیوتر بهترین بازیکن جهان را شکست داد (10 سال زودتر از حد انتظار).

10 ︎ ربات واتسون IBM که به شما مشاوره حقوقی در عرض چند ثانیه با دقت 90 درصد در مقایسه با دقت 70 درصد انسان ها ارائه می کند، موجب بیکاری وکلا خواهد شد. 

همچنین واتسون به پزشکان در تشخیص سرطان کمک می کند (4 برابر دقیق تر از انسان).

11 ︎ ماشینهای خودران  در عرض دو سال کل صنعت را تغییر خواهند داد.  شما دیگر نمی خواهد ماشین داشته باشید زیرا با تلفن خود با ماشین تماس می گیرید و نزدیکترین خودران در برابر شما ظاهر می شود و شما را به مقصد می رساند.

12 ︎دیگر  نیازی به گواهینامه رانندگی نیست.
هر ساله 1.2 میلیون نفر در سراسر جهان در تصادفات رانندگی جان خود را از دست می دهند.  در آینده در  هر 60000 مایل یک تصادف خواهد بود.  با رانندگی خودکار، تصادفات به یک تصادف در 6 میلیون مایل کاهش می یابد.  این باعث نجات یک میلیون نفر در سال می شود.

13 ︎ شرکتهای بیمه با مشکلات بزرگی مواجه خواهند شد زیرا هزینه ها بدون حادثه ارزان می شود.  مدل کسب و کار بیمه خودرو ناپدید خواهد شد.

14 ︎ املاک و مستغلات تغییر خواهد کرد.  زیرا با کار در حال حرکت، مردم برج های خود را رها کرده و به محله های زیباتر و مقرون به صرفه تر می روند.

15 ︎ در سال 2030، خودروهای الکتریکی تسلط خواهند یافت.  شهرها سر و صدای کمتری خواهند داشت و هوا بسیار تمیزتر خواهد بود.

16 ︎ برق فوق العاده ارزان و تمیز خواهد بود.  تولید انرژی خورشیدی بطور چشمگیری افزایش خواهد یافت.

17 ︎ سلامت:  شرکت‌هایی با یک دستگاه پزشکی (به نام «تری‌کورد»)  که با تلفن شما کار می‌کند و اسکن شبکیه و نمونه خون شما را می‌گیرد و تنفستان و  54 نشانگر زیستی را تجزیه و تحلیل می کند...  تقریباً هر بیماری را شناسایی می کند و به شما نسخه پزشکی می دهد.

از این واقعیت غافل نشوید که آینده از آنچه که فکر می کنید نزدیکتر است.
125 views12:08
Buka / Bagaimana
2023-03-24 00:57:08 هنرِ رها کردنِ وهم‌ها

روز اول عید بعد از چند سال همدیگر را دیدیم. رابطه من و او از آن رابطه‌ها است که فاصله نمی‌شناسند و همیشه حرف برای زدن با هم داریم.

گفتم: چه زود داره چهل سالمون میشه. این روزا چه حس و حالی داری؟

چهره‌اش کمی در هم رفت و گفت: چیزی رو فهمیدم که دردم میاره.

گفتم: چه چیزی؟

گفت: فهمیدم همه این سال‌ها درگیر نبردهای بیهوده بودم. اگر بُردم بیهوده بوده، اگر باختم هم بیهوده بوده و خیلی از زخمایی که برداشتم رو هم می‌تونستم برندارم. فهمیدم تقریباً هیچ چیزی اونقدری جدی نبوده که من فکر می‌کردم.

گفتم: یعنی چی؟

گفت: مثلاً فکر می‌کردم اگر فلان کار رو بکنم دیگری ناراحت میشه و کلی با خودم درگیر بودم امّا واقعاً فرقی برای اون آدم نمی‌کرده. یا فکر می‌کردم فلان کارم به دیگری کمک می‌کنه پس با زحمت انجامش دادم، ولی عملاً تلاشم معنایی برای اون آدم نداشته. یا دنبال چیزهایی رفتم که فکر می‌کردم ارزشمند هستن ولی بعد دیدم، اون همه هزینه براشون اصلاً معقول نبوده، یا باورهایی داشتم که الان دیگه ندارمشون امّا هیچ اتفاقی نیفتاده و ... .

گفتم: می‌فهمم. فکر می‌کنی جز تکرار این نبردهای بیهوده توی موقعیت‌های تازه چاره‌ای هم داریم؟

گفت: آره، داریم. من این روزها خودم مرکز دنیای خودم شدم. نه اینکه بدِ آدما رو بخوام یا اذیتشون کنم یا هواشونو نداشته باشم. امّا حس‌های همین لحظه و همین‌جای خودم رو قطب‌نمای خودم کردم نه خوشایند و بدایند احتمالی آدم‌ها رو یا ترسم از رفتن و نبودن یا تهدیدشون؛ یک جور هنرِ رها کردنِ هر چیزی که قراره منو از خودم بگیره و درگیر بازی‌ها یا نبردهای بیهوده بکنه‌.


#محمود_مقدسی
132 views21:57
Buka / Bagaimana
2023-03-22 14:57:56 بهشت ممنوعه
ح‌سین ق‌دیانی: «حبیبه جعفریان» قصه‌ای دارد به نام «بهشت ممنوعه» که من آن‌ را بارها خوانده‌ام و بارها با صدای خود راوی شنیده‌ام؛ بارها و بارها! خوانده‌ها برمی‌گردد به یکی از نسخه‌های «همشهری داستان» و شنیده‌ها به سی‌دی ضمیمه‌ی این مجله‌ی خوب. اساسا یکی از نویسنده‌هایی که قلمش را دوست دارم، همین حبیبه جعفریان است. سال‌های اولی که روزنامه‌نگار شده بودم، هروقت در روزنامه‌ای، مجله‌ای، مجموعه‌ای، کتابی به نوشته‌ای از جعفریان برمی‌خوردم، تقریبا اولین چیزی که می‌خواندم، همین قلم ایشان بود. گاه غبطه می‌خوردم که یک نویسنده، آن‌هم یک نویسنده‌ی زن، چطور ممکن است این‌همه راحت، مخاطب را درگیر قلم خود و افکار خود کند! بحث ما ایرانی‌ها یا نقل ما مسلمان‌ها نیست! اساسا خانم‌ها- و نه خانم‌نماها!- در همه جای دنیا، یک حریم و حرمتی برای خودشان قائل هستند که این، در آن‌چه این‌جا دارم بحثش را می‌کنم، لزوما نه خوب است و نه بد اما به خروجی‌هایی ختم می‌شود که یکی‌اش این است؛ از زن‌ها کم‌تر نویسنده‌‌ی ماندگار بشناسیم! حتی توی مخاطب، بعد از شنیدن نام خانوادگی «جعفریان» بیش‌تر یاد برادر خوش‌قدم و خوش‌قلم ایشان می‌افتید لابد! بخصوص اگر کمی هم انقلابی یا حزب‌اللهی باشید که دیگر کار تمام است! من البته در این متن مختصر، بنا ندارم میان هواداران این خواهر و برادر، دعوا راه بیندازم که قلم کدام‌شان سرتر است! بحثم سر نویسنده‌بودن خانم جعفریان است و این‌که هنوز هم هر کجا قصه‌ای از ایشان ببینم، بنا می‌کنم بلعیدن! چرا؟ چون خانم نویسنده، بی‌آن‌که هیچ مرزی را و هیچ خط قرمزی را درنوردد یا لطمه‌ای به زن‌بودنش وارد کند، در همان قصه‌ی خوش‌تراش «بهشت ممنوعه» برمی‌دارد و می‌نویسد: «آرزو داشتم با یک «کتاب» ازدواج کنم»! حالا که این روزها، بحث کتاب و کتاب‌خوانی است، حتما «بهشت ممنوعه» را پیدا کنید و بخوانید و بشنوید تا ببینید حبیبه جعفریان چه ماجراهای جالب و دیوانه‌واری که با محبوبش؛ کتاب ندارد! برای منی که روزگاری حتی کتاب هم دزدیده‌ام، خواندن «بهشت ممنوعه» چیزی مثل نسخه‌ی یک پزشک متخصص است بعد از یک سرماخوردگی حسابی! سرمی که قصه را قطره‌قطره و کلمه‌کلمه، وارد خونم می‌کند تا خوب شوم! تا حالم به‌تر شود! تا یادم بماند که معجزه‌ی پیام‌بر ما، نه عصا و چوب و اژدها و سخن‌گفتن درون گه‌واره، که یک «کتاب» بود! که هم‌چنان هم هست! بهشت‌ رؤیایی‌تان مستدام، سرکار خانم جعفریان! اصلا تمام قصه این است که اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
@ghete26
حسین قدیانی
133 views11:57
Buka / Bagaimana
2023-03-21 19:11:53 خب دیگه 1402 هم افتاد تو سرازیری، چشم به هم بزنیم عید 1403 شده




پيشاپيش سال 1403 رو بهتون تبریک میگم، یادتون باشه اولین نفر من تبریک گفتم

#کپی
123 views16:11
Buka / Bagaimana