Get Mystery Box with random crypto!

لی من با لباس راحتی هم تا الان تو را ندیدم و کلی حرف از حالی ک | داستان

لی من با لباس راحتی هم تا الان تو را ندیدم
و کلی حرف از حالی که کردن با عرفان اون روز را گفت و مرتب میگفت حیف شد تو هم حال نکردی و یهویی پا شد در ورودی را از داخل قفل کرد و بهم گفت نسیم یه چیز میگم‌ نه نمیاری و بگو چشم و انجام بده فقط . شهوت را توی چشما و صدا و حرکات زینب میدیم . لرزش داشت صداش و گفت من اون روز که دیدی ارضا نشدم و باید کارم را بکنم تا آروم بشم و اذیتم بخدا و شروع کرد به لباس های من و مانتو شلوار من ور رفتن که بهش گفتم چیکار میکنی انگار حالت دست خودت نیست و زشته و یه دفه شوهرت میاد و زشته و نکن و خجالت میکشم و…ولی زینب زده بود بالا حسابی و گفت لباساتو درشون بیار نسیم جون و قول میدم حال بده . هم دوس داشتم هم میترسیدم هم تعجب کرده بودم و هم تازگی داشت برام .انگار زبونم قفل شده بود . تا به خودم اومدم مانتو و شلوار منو در آورد و آویزون کرد به گیره لباسی و سریع یه پتو انداخت کف اتاق و یه متکا گذاشت و گفت دراز بکش و تا خواستم خودم را جمع و جور کنم شورت منو همون حالت نشسته با اصرار در اورد و کمرم اومد روی پتو و سر من روی متکایی بود که گذاشته بود و پاهام را بالا گرفت و از همدیگه باز کرد و خب چون از قبل نمیدونستم گفتم من تمیز نیستم و ژیلت نزدم و مو دارم ولی گوش زینب کر بود و فقط گفت قالی هم پشم داره و بی مقدمه سر کرد لای پام و کوس منو بوسید و بو کرد و گفت اینایی که تو داری پشم نیستن و کرک هستن و پشمای منو ندیدی و همه کوس منو یه لیس از پایین به بالا زد و حس کردم یه چیزی از توی دلم کنده شد و دیگه ساکت شد و فقط به سقف نگاه میکردم . زینب عالی میخورد و کوس منم خیلی وقت بود اینجوری لیس نخورده بود .‌ زینب کونم را هم لیسش میزد و میگفت پلمپش را باز کردن یا بازش کنم و انگاری خیلی تنگه کونت و زبونش میزد تا حشری بشم . خودم سینه هام را با دوتا دستام از زیر سوتین در آوردم تا حس آزادی و لذت برام بیشتر بشه و سعی کردم پاهام را بالاتر ببرم‌و باز تر بگیرم تا زینب کارش را که خیلی مهارت داشت توی انجامش دقیق انجام بده . بوی کوس من و شهوتم را خودم‌ استشمام میکردم و لو دادم که داره خوش میگذره و زینب میگفت جون به کوست و بوی کیر شوهرت را هم میده و خوش بحال شوهرت عجب کوس نازی میخوره و منم فقط اخ و اه و ناله و خواهش که بدجور حال میده زینب داری زیاده روی میکنی و دیوونه م میکنی و زود تموم کن برم .‌ زینب هم بدون هیچ حرفی باشد و شلوار و شورتش را در اورد و با تاپ خم شد دهنم به حالت 69 و گفت تند بخوریش زود حالش میاد و شروع کرد به همون حالت 69 روی من خم شدن و لیس زدن کوس من . بوی کوس حشری و خیسش از بوی کوس من تند تر بود . موهای کوسش تازه سیخ سیخی مثل صورت زبر مردها جوانه زده بودن و سوراخ کونش تمیز بود و بوی بدی نمیداد . چشمام را بستم و دهنم را گذاشتم لای کوس و کون تپل زینب و یه کم که لیس زدم از بوی شهوت دماغم پر شد و همه چیز انگار بوی کوس میداد و گاهی کون زینب را هم لیس زدم و لذت برد و اونم متقابلا کون منو چند بار لیسش زد ‌ . گفت کوس منو هنوز بوی کیر عرفان را میده و بخورش خوشمزه است . دیگه هر کاری بلد بودم و هر کاری گفت من کردم‌ تا کوس زینب را حال آوردم و چه ناله و صدایی کرد که فهمیدم خیلی وقته تشنه ارضا شدن بوده و اونم جوری کلیتوریس منو مکید و خورد که کمر میزدم از دستش فرار کنم بس قلقلکم می شد ولی کارش را بلد بود و جوری ارضا کرد منو که چند دقیقه بی حس شدم و نمیتونستم تکون بخورم . بعدش که دوتایی حال اومدیم لباس پوشیدیم و من خداحافظی کردم و رفتم خونه . ولی دلم پیش زینب بود و