Get Mystery Box with random crypto!

سکس با زن دایی خانمم (۱) 1402/06/13 #مرد_متاهل #زن_شوهردار #اق | داستان

سکس با زن دایی خانمم (۱)
1402/06/13
#مرد_متاهل #زن_شوهردار #اقوام

درود بر دوستان
من علی هستم و متاهل با خانمم مثل همه زن و شوهرای دیگه ایرانی فقط زن و شوهریم من کار میکنم صبح تا شب میارم اون میرینه توش هفته ای یکی دوبارم سکس میکنیم.
ماجرا از اینجا شروع شد که من وقتی واسه خواستگاری رفتم دایی بزرگ خانمم ۳۵سال داشت و خانمش ۲۱سال خیلی از نظر ظاهری تفاوت نداشتن دایی خانم جوون تر میخورد اونم به قول معروف از داشتن زن خوبه اولین بار تو همون خواستگاری دیدمش خیلی جذاب و با ناز و محجبه و با وقار بود البته شیطنت و دلبری هاش رو هم می دیدم خیلی حشری میخورد باشه خلاصه ما ازدواج کردیم و یواش یواش رابطه ها شروع شد شوهرش تو چند تا مرحله زندگیش شکست مالی سنگین خورده بود اینجور که یه وقت پیش اومده بود برن تو یه خونه ۴۰متری اطراف تهران هربارم میخواست پا بگیره باز یه اتفاقاتی می افتد راضی به از صفر شروع کردن نمیشد ولی من روز به روز داشتم قدم به قدم زندگیم رو میساختم از خونه کوچیک رسیدم به خونه مناسب ماشین مناسب و یه کم افتادم رو زبون که بچه زرنگم و خوب پول در میارم و خوب فکر میکنم بگذریم بعد حدود ۴سال یه مسافرت خانوادگی با همه خانواده همسرم دایی هاش خاله ش و…رفتیم یه روستا سمت قزوین خونه واسه زن دایی دیگه خانمم بود کلا ۲تا اتاق بود و یه آشپزخونه یه حیاط و یه حیاط خلوتم بود که پشت ساختمون بود هم از حیاط راه داشت هم از یکی از اتاقها.تو خونواده خانمم باهم راحت بودیم نه که ولنگار باشن کلا با شال و آستین کوتاه یه وقتایی هم شال از سر کسی می افتد مسئله نبود خداییشم همه پاک بودن همه چی به حد بود حتی شوخی هاشون.دایی خانمم درگیر بود حالش خیلی بد بود با خانمش مشکل داشتن و یه نمه بینشون ناراحتی بود داییه هرچی بالا پایین میپرید و سیگار میکشید بر عکس خانمش شوخی و بگو بخند و…من تا اون مسافرت انقدر نزدیک نبودم بهش اونم انقدر راحت ندیده بودم اخر شب بود بزرگترا تو اتاق بودن و من و داماد دیگه خانواده با خانمش و زندایی داشتیم ورق بازی میکردیم دایی کنار در واساده بود و سیگلر میکشید خانم منم پایه نیست زیاد داشت با گوشی ور میرفت من و زن دایی باهم یار شدیم وشنیده بودم چند جا لزم تعریف کرده که زرنگم و پول دربیارم و حواس جمعم و…تو بازی چند باری دیدم زیر چشمی نگاه میکنه همیشه بیشتر از همه مراقب پوشش بود ولی اینبار شالش عقبتر رفته بود و یقه ش باز بود و با موهای جلوی پیشونیش لا انگشتش بازی میکرد دقیقا منم میدونستم چشه یقه لباسش رو جوری درست میکرد که من خط سینه هاش رو ببینم کرم میریخت یه وضعی که اصلا نگو و نپرس میخواستم همونجا بزنمش زمین آخه نه من در حد اون بودم نه سیستم بهش میخورد تو رویا هم نمیدیدم این جوری بشه من باید آویزون این باشم حالا داره کرم میریزه قلبم داشتمیفتاد تو شورتم دستام میلرزید یه دست کامل بازی کردیم که بچه ها گفتن برین زن دایی گفت یه دست دیگه اهل ورق نبود دلیلش فقط کرم ریختن بود که قبول نکردن و بازی جمع شد منم دربه در و حال خراب چند باری نگاهم به نگاهش گره خورد چند باری اشاره های ریز و حواس جمع یه جوری شد که شوهرش یه نمه شک کرد ولی چون تو این خونواده اینجور چیزایی نبود فکرش رو نمیکرد تا ساعت ۱شب بود حدودا من رفتم بیرون قلیون بکشم اونم بعد چند دقیقه به هوای سرویس اومد تو حیاط چی میدیدم از سرویس بیرون اومد یه جور که مثلا نخواسته در دستشویی رو باز کرد دیدم داره شلوارش رو بالا میکشه گفت وای اینجا چیکار میکنی ودر رو بست منم که داغون از سرویس بیرون اومد رفت دم تانکر دستش رو بشوره خم شد کامل از پشت یولش خودم رو چسبوندم بهش کیر شق شده و کلفت و دراز اف