Get Mystery Box with random crypto!

در سريال معلم دهكده، نامزد معلم ازش ميپرسه: 'شما كه قاضي بوديد | خودشناسی ... خودت را ببین

در سريال معلم دهكده، نامزد معلم ازش ميپرسه: "شما كه قاضي بوديد چرا رها كرديد و معلم شديد؟"

ايشونم جواب ميده:
"چون وقتي در مراجعين و مجرميني كه پيش من مي آمدند دقيق مي شدم مي ديدم كه اونها كسانی هستند كه يا آموزش نديده اند و يا آموزش درستي نديده اند و به خودم گفتم: به جاي پرداختن به شاخ و برگ بايد به اصلاح ریشه بپردازیم".

این سریال آمریکایی بر اساس رمانی از کاترین مارشال ساخته شده و درباره دختر شجاع ۱۹ ساله آرمانگرایی به نام کریستی هادلستون است که زندگی راحت خود را در کارولینای شمالی رها می کند و برای تدریس به یک روستای دور افتاده می رود. او به خاطر رسوم و روش‌های قدیمی حاکم در روستا، با مشکلات فراوانی روبرو می شود، اما با قدرت و اراده و ایمان بر آنها غلبه می کند.


یکبار توی بیمارستان، تخت بغلی ام معلم جوانی بود که دیسک کمر عمل کرده بود. معلم کلاس اول ابتدایی. جراحش وقتی بالای سرش آمد با شوخ طبعی یا شاید غرور ناشی از توزیع ناعادلانه درآمد در کشور گفت:
"آخه این شغله تو داری؟ هم خودتان علافید، هم بچه های مردم رو دوازده سال علاف می کنید تو مدرسه؛ با کلاس های بیخود و درسهای بیخود. هیچکس هم هیچی یاد نمیگیره".

معلم هم جواب این شوخی را فقط با یک جمله، آرام و مطمئن گفت:
"دکترجان اگه ماها نبودیم نه رهبر و رییس جمهور و وزیر و وکیلی درست میشد و نه تو الان خواندن نوشتن بلد بودی".  فَبُهِتَ الَّذِي كَفَر شد جراح.

وقتی عمرم را مرور میکنم و در این آرزوی محال غرق میشوم که اگر با همین تجربه ی الان، عمرم از ابتدا شروع میشد، چگونه زندگی میکردم؟ تنها چیزی که از آن پشیمان نیستم و دوباره تکرارش میکردم، معلمی است.

پیشرفت یک کشور از دل اصلاح ساختار آموزش و پروش، مدارس و به ویژه مهدکودکهایش آغاز میشود. اگر دیدید کشوری برای اصلاح جدی آن ساختار و حتی مهدکودکهایش برنامه ی مناسب و مترقی داشت، یعنی برنامه های توسعه و پیشرفت این کشور شعاری و توخالی نیست. در غیر این صورت، تنها شعار است و شعار است و شعار.

پیشتر، در همینجا تحقیقات پروفسور «جیمز هِکمن»، نوبلیست و اقتصاددان برجسته آمریکایی و دیوید مک للاند، روانشناس رشد و توسعه را درباره ی رابطه ی مستقیم بهبود زندگی جمعی با آموزش صحیح و عادلانه، به ویژه در دوران کودکی، نوشته ام.

معلم‌ها دو دسته‌اند: آرایش‌گران و پیرایش‌گران.

#آرایش‌گران آنهایی هستند که بر تو می‌افزایند؛ بر دانشِ تو، بر معلوماتت، حتی بر اخلاق و تربیت و فضیلت‌ها و استعدادهایت. آنها که آدمی را به دانشها، هنرها، فنون و دیگر زیباییها می آرایند. جریان بی پایانی که از پدر و مادر آغاز میشود و تا مردن ادامه دارد.

اما #پیرایش‌گران آنهایی هستند که از تو کم می‌کنند. آنها که وجود آدمی را از پلشتیها می پالایند و سنگینیها را از او می زدایند. از بارِ خرافات و فریبها و رذیلتها. از بارِ کلیشه‌ها و عادت‌ها. از فشارِ رسومِ ناروا و آیینها و مدهای بی مبنا. از هر آنچه که تو را سنگین کرده است؛ بارهایی که چه بسا حتی خوشایند تو باشند.

و چقدر کارِ این‌ها سخت‌تر است و گاه بی‌اجرتر و منفورترند. حتی ممکن است به خاطر این سنجشگرانه اندیشی و نقادانه نگری و خارکَنی از وجود فرد و جامعه، از سوی خیلی‌ها، حتی کسانی که برایشان دل میسوزانند و بارشان را کم میکنند، لگدها بخورند.

بلاتشبیه، و تنها از باب داستان‌گویی، اینان شبیه آن استادی هستند که مولوی در دفترِ اول مثنوی از زجرهایش در کاستن از درد دیگری سخن می‌گوید:

کَس به زیر دُمِ خر خاری نَهد
خر نداند دفع آن بَرمی‌جهد

بَر جَهد وان خارْ محکم‌تر زند
عاقلی باید که خاری برکند

خر زِ بهرِ دفعِ خار از سوز و درد
جُفته می‌انداخت، صد جا زخم کرد

آن حکیمِ خارچین استاد بود
دست می‌زد جابجا می‌آزمود


روز معلم بر همه ی معلمان دنیای حقیقی و مجازی، به ویژه معلم کلاس اول ابتدایی ام در دبستان سعدی همدان، آقای طاهری، مبارک باد. یاد خاطرات شیرین روزهای کلاسش، لالایی شبهای کودکانم است.

نیز گرامی میدارم یاد و خاطره ی مرحوم استاد رضا بابایی را که در کانال تلگرامی یادداشت ها، درس شرافت، صداقت، سنجشگرانه نگری، شفاف اندیشی و به ویژه شفاف و ساده و روشن نوشتن را یادمان داد.

شما را دعوت میکنم به شنیدن بخشی از توصیه های جالب این معلم پیرایشگر، در بحبوحه ی مبارزه با بیماری سرطان.


دکتر محسن زندی.... روانشناس
@mahfelekhodshenasi