2023-05-11 19:30:03
یکی روز در اوج رزم و نبرد
که برخاست از دامن کوه گرَد
نشسته به فرمان لشکر به جاه
نشسته به سنگر یکی کجکلاه
ز یک سو حواسش به جریان جنگ
دگر سو گرفته به دستش تفنگ
صدایش به گوش ستمگر بلند
ستاده به میدانِ گرز و کمند
به هنگامهی جنگ و فرماندهی
به زانو نهاده کلاهِ مَهی
به سنگر به سنگی چنان تکیه داد
به فَر کیانی و فرهنگ راد
گشود او کتابی و شعری بخواند
دوان رخش معنی به هر سو کشاند
همیدون ز فرهنگ و فرزانگی
همیدون ز مردی و مردانگی
سخن بر سر شعر و فرهنگ بود
دگر سوی درگیر یک جنگ بود
سلاحش به دنبال جنگ عدو
دلش عشقپندار و فرهنگخو
پس از لحظهیی باز فرمان بداد
به لشکر در آن جنگِ توفان و باد
یکی از بزرگان سنگر بگفت
کنون بحث فرهنگ باشد شگفت
کنون وقت جنگ است و دادآوری
ز حافظ چهگوییم و از انوری
که هرچیز در جای خود خوبتر
نبرد است اکنون، نه جای هنر!
بخندید بر وی چنین پهلوان
که ای مرد دانای سود و زیان
اساسی که اکنون به این جنگ ماست
همان دادخواهی فرهنگ ماست
نجیب بارور
@Herat_Times
7.3K viewsedited 16:30