Get Mystery Box with random crypto!

غزلی تازه: سماعِ توست در جانم که بی پرهیز می رقصم غزل های تو | شعر و ترانه های حامد حسینخانی

غزلی تازه:

سماعِ توست در جانم که بی پرهیز می رقصم
غزل های تو را می خوانم و یکریز می رقصم

شرابِ شمس، جوشیده ست در رگ های تاریخم
که در بلخ و سمرقند و ری و تبریز می رقصم

زمانی با گلوی روشن عطار می خوانم
زمانی زیر تیغ و چکمهء چنگیز می رقصم

مرا یک روز می بینی که در میدانچهء اسرار
به جرم خواندن از خورشید، حلق آویز می رقصم

من آواز هزارانم، من آن خون بهارانم
که با افتادن هر برگ در پاییز می رقصم

شب مهتاب، زیر قطره های ماه با ماهی
میان حوض خواب خود، خیال انگیز می رقصم

پسین های کلاغ آلود از من رخت بربستند
مترسک وار در تنهایی جالیز می رقصم

که در دهلیزهای هند دهلی وار می گیرم
که در افسانه های رُم، جنون آمیز می رقصم

و با مشروطه چی هایی که در میخانه می خوانند
میان کافه های لاله، روی میز می رقصم

عصا در دست پیرِ "باستانی"، ضرب می گیرد
و من این بار از "پاریس تا پاریز" می رقصم

#حامد_حسینخانی
#دکتر_حامد_حسینخانی
#شعر
#شعر_فارسی
#غزل
#غزل_فارسی
#باستانی
#استاد_باستانی
#استاد_باستانی_پاریزی
#از_پاریز_تا_پاریس
#شمس
#سماع
#مولوی
https://www.instagram.com/tv/CasMEFnFzRW/?utm_medium=share_sheet