«حرف گُنده» و تالی فاسد؛ چرا تأسیس «دانشگاه میراث فرهنگی» بیم | باستان پژوهی
«حرف گُنده» و تالی فاسد؛
چرا تأسیس «دانشگاه میراث فرهنگی» بیمعناست؟
دکتر مهدی حجت، استاد معماری و چهرۀ شناختهشدۀ میراث فرهنگی کشور، طی گفتوگویی دربارۀ وضعیت و آیندۀ «عمارت مسعودیه» اظهار داشتهاند که به مسؤولان وزارت میراث فرهنگی پیشنهاد کردهام یک دانشگاه میراث فرهنگی تأسیس شود و «عمارت مسعودیه» میتواند محل آن دانشگاه باشد. در همان آغاز صحبت هم اذعان داشتهاند که «این حرف گندهایه...».
این یادداشت نقدی است بر پیشنهاد ایشان.
سازمان میراث فرهنگی به ریاست آقای حجت در سال 1368 نهادی به نام «مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی» تأسیس کرد که در مجموعۀ کاخ نیاوران مستقر شد و به عنوان یکی از واحدهای این سازمان شناخته میشد. هدف این مرکز «تربیت نیروی انسانی کارآمد در زمینههای مربوط به میراث فرهنگی و مورد نیاز سازمان میراث فرهنگی [و بعداً]، صنایع دستی و گردشگری» تعریف شده بود (اساسنامه، مصوّب 16/4/1369). این مرکز که به «دانشکدۀ میراث» هم اشتهار داشت در سال 1398 به نوعی تعطیل شد.
بازخوانی تجربۀ «دانشکدۀ میراث» نشان میدهد که برخلاف نظر آقای حجت تأسیس «دانشگاه میراث فرهنگی» نه تنها الزاماً به رشد میراث فرهنگی کمک نخواهد کرد، بلکه میتواند باب تازهای باشد برای انحطاط و تضعیف بیش از پیش دستگاه میراث فرهنگی. امروز میتوان پرسید که در دانشکدۀ میراث چه بود که در گروههای آموزشی دانشگاهها نیست؟ و تجربۀ حضور آن مرکز چه به میراث افزود که در غیاب آن احساس غبن کنیم و به اندیشۀ تأسیس «دانشگاه میراث» بیفتیم؟ آیا تعطیلی آن مرکز خود نشانۀ انقراض در روندی طبیعی و ناگزیر نمیتواند باشد؟
موضوع «دانشگاه میراث فرهنگی» از منظر و با خصایصی که آقای حجت اشارهوار برشمردهاند چندان با ایدۀ دانشگاه جستوجوگر که در پی دانش و بینش و حقیقت و معرفت و حتی حفاظت و شناخت مواریث فرهنگی و تمدنی ایران باشد همخوان نیست. تجربۀ «دانشکدۀ میراث» که با اندکی اغماض صورتِ تحققیافتۀ پیشینیِ دانشگاه مورد نظر آقای حجت است، بیش از آنکه دانشگاه خلاق و پرسنده و پویا و مستقل و نقاد باشد کانونی کارمندساز بود که دست بالا کارشناس فنّی تولید میکرد. مرکزی آموزشی که منویات نهادی اجرایی را تحقق بخشد الزاماً دانشگاه نیست. چنین نهادی عاری از استقلال است. نبوغ و رشدِ خلاقیت و نقد و پرورشِ استعداد در آن راهی ندارد و دانشجویانی پیرو و مقلّد میپرورد نه پیشرو و مولّد. استادان و مدرسان چنین نهادی برای خدمت به تربیت دانشجویان استخدام نمیشوند، بلکه اغلب از مباشران و مدیران آن نهاد اجرایی یا تحت سیادت و نفوذ آنها انتخاب خواهند شد؛ چنانکه در تجربۀ دانشکدۀ میراث میشدند. صغارت فکری این معلّمان تعلیمنیافته سبب خواهد شد که دانشجویان نیز مطیع و متابع تربیت شوند. خودارزیابی و خودانتقادی در چنین دانشگاهی جایی نخواهد داشت. خلاصه آنکه، روح کلی چنین نهادی معطوف به پرسشگری و عالمپروری نیست، بلکه محفلی خواهد شد در خدمت بازتولیدِ بوروکراسی و تکثیر مکانیکی کارشناس/کارمندانِ مطیع و مقلّد. چنین جایی نه تنها گرهی از کار فروبستۀ میراث و کشور نخواهد گشود، بلکه کانونی میشود برای سرریز معضلات میراث و در درازمدت گرهافکن و دردسرساز.
[ادامه ]