Get Mystery Box with random crypto!

جهان تاریخی

Logo saluran telegram worlddax — جهان تاریخی
Alamat saluran: @worlddax
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 81.44K
Deskripsi dari saluran

مجموعه بی نظیر از تصاویر قدیمی و مطالب تاریخی ایران و جهان
بابت برخی تبلیغات که در کانال درج می شوند پوزش میطلبیم
تبلیغات:
@Historyican

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru 44

2023-11-12 17:08:05
تصویری از گوگوش و پدرش






@Worlddax
12.6K views14:08
Buka / Bagaimana
2023-11-12 16:18:32
امضای نود و نه درصد معلمای دهه ی شصت پایِ  دیکته ها و مشقامون





@Worlddax
12.8K views13:18
Buka / Bagaimana
2023-11-11 23:31:00 زنی به کشیش کلیسا گفت: من نمیخوام در کلیسا حضور داشته باشم!
کشیش گفت:میتونم بپرسم چرا؟

زن جواب داد: چون یک عده رو میبینم که دارن با گوشی حرف میزنن
عده‌ای در حال پیامک فرستادن موقع دعا خواندن هستند،
بعضیا غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضیا فقط جسمشان اینجاست،
بعضیا خوابند،
بعضیا به من خیره شدن

کشیش ساکت بود و بعد گفت: میتونم از شما بخواهم کاری رو برای من انجام بدین قبل از اینکه تصمیم آخر خودتون رو بگیرید؟
زن گفت: حتما چه کاری هست؟
کشیش گفت: میخواهم لیوانی آب تو دستتون بگیرین و دو مرتبه دور کلیسا بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت: بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دوبار به دور کلیسا گردید.
برگشت و گفت: انجام دادم!

کشیش پرسید : کسی رو دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی رو دیدی که غیبت کند؟
کسی رو دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی رو دیدی که خوابیده باشد؟

زن گفت: نمیتوانستم چیزی ببینم، چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از اون بیرون نریزد...
کشیش گفت: وقتی به کلیسا می‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.

نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی و قضاوت دیگران


@Worlddax

ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید
https://instagram.com/_u/world.ax
14.8K views20:31
Buka / Bagaimana
2023-11-04 20:33:21
استاد اکبر گلپایگانی درگذشت

اکبر گلپا خواننده پیشکسوتِ سرشناس کشور و عضو موسسه هنرمندان پیشکسوت عصر امروز شنبه ۱۳ آبان ماه بر اثر بیماری درگذشت.




@IranAncient
12.6K views17:33
Buka / Bagaimana
2023-11-01 23:29:46
فردین و تختی ؛ آبتنی در دریای مازندران






  @Worlddax
12.9K views20:29
Buka / Bagaimana
2023-11-01 22:45:51
جهنم خردمندان،
بهتر از
بهشت احمقهاست...

ویکتور هوگو



@Worlddax
12.8K views19:45
Buka / Bagaimana
2023-10-29 16:47:18
انتخاب گوگوش به عنوان
ملکه زیبایی ایران در سال ۱۳۵۳





 
@Worlddax
12.8K views13:47
Buka / Bagaimana
2023-10-27 18:12:50
عکسی از کودکی استاد شجریان در کنار مادر و خواهرش





@Worlddax
13.4K views15:12
Buka / Bagaimana
2023-10-26 23:32:21 چرخیدیم و چرخیدیم  رسیدیم به دوره 50-60 سالگی

در روزگاری نه چندان دور،
پنجاه شصت سالگی سن آرام و قرار بود.
سن آرامش و آسایش بود
سن نشستن و نتیجه یک عمر تلاش کردن،را دیدن بود...
عروس داری و پسرداری و نوه داری بود...

پنجاه شصت ساله ها جزو بزرگان فامیل و خانواده بودند و برای خودشان حرمت و احترام و برو و بیایی داشتند.
برای نوجوانان و جوانان فامیل الگو بودند .

اما امروز پنجاه شصت ساله های ایرانی وضع ديگرى دارند .
نه مانند پنجاه شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل احترام بزرگتری و ریش سفیدی دارند !
و نه همچون  پنجاه شصت  ساله‌های جوامع پیشرفته ثبات مالی و امنیت اجتماعی !

پنجاه شصت ساله‌ امروز ایرانی هنوز دارد زبان خارجی یاد می‌گیرد تا بعد ببیند چه باید بکند! نگرانی‌های یک آدم بیست ساله را دارد .
در روزگاری که فرزندانش ، خیلی برایش
تره خُرد نمی‌کنند ،
او باید حواسش به همه‌ آنها باشد.
و باید مشکلات همه را سر و سامان بدهد .
و مشکلات خودش را نیز به تنهایی بدوش بکشد .
پنجاه شصت ساله ‌امروز باید
به فکر تامین مسکن و شغل فرزندانش باشد و  برآورده کردن کوهی از توقعات ریز و درشت انها .
بدتر اینکه هیچکس حال و روزگار او را درک نمی کند و نمیفهمد.
برای رسیدن به خیلی از خواسته هایش 50 - 60 سال دویده اما هنوز چشم به آینده دارد!!؟

باید به تنهایی با همه این مشکلات  کنار بیاید همه منتظر او و متوقع از او هستند.
اگر بازنشسته شود ،
ماندن در خانه ، همان و اوقات تلخی های سرزنش کننده همان !!!

روزگارش ثبات اقتصادی ندارد .
و آینده‌اش نيز هنووووووووز مبهم است !؟
اما دیگر بدنش طاقت ندارد
گاهی فشارش بالا می‌رود و گاهی پایین می آید ،
گاهی تپش قلب می‌گیرد ،
وگاهی بی حوصله ،
گاهی نفس نفس میزند ،
گاهی قند خونش بالا میرود گاهی قند خونش افت میکند
گاهی تنگی نفس میگیرد،
خلاصه ...... ، حتی جرأت نمیکند بگوید بابا عمری از من گذشته است!
نیم قرن و.... اندی ...

پنجاه شصت ساله‌هاى این روزگار همان‌هایی هستند که در بلاتکلیف‌ترین دوران این سرزمین رشد کرده اند ،
نسل سوخته ای که تمامی آزمون و خطاها ، روی آنها صورت گرفته ،
بدیهی‌ترین تفریحات دوران نوجوانی و جوانی برای آنها جرم محسوب میشد ،
هر چیز خوبی برایش بد بود!
همه چیز گناه سنگینی بود
حتی خندیدن !
دلهره و ترس و نگرانی جزئی از وجودشان شده و با آن هابزرگ شده اند.

به جای لذت دوران جوانی
تیر و ترکش نصیبشان شده
و به جای نجوای عاشقانه های یار،
نفیر موحش آژیر خطر و سوت کر کننده خمپاره و بمب

او همه راه ها را رفته است
همه سدها را شکسته است
اما هنوز پشت درهای بسته ایستاده !
چون باید به دیگران کمک کند ،
تا قفل های واقعی و مصنوعی را بازکند.

آنها در بچه گی مطیع بودند و پر کار،
در هر صفی که فکر کنید ایستاده اند ،
این پنجاه شصت ساله های امروز در بزرگسالی نیز مطیع هستند ،
و آماده به کار!
همیشه منتظر سرابی به نام آینده ‌بهتر بوده اند ،

توهّمی که نیامد و شاید هیچوقت هم نیاید !؟

پنجاه شصت سا‌له‌ عزیز
قوی باش ....... 
  همانا مانند منی و من دردت را میدانم چرا که حتی دیگر بجز خودمان کسی ما را نمیفهمد
اگر اعتباری هنوز باقی است نه به این خاطر که معتبری بلکه هنوز برای این میخواهند ترا که بفکرشان باشی و باشی تا بمانند
همیشه پایدار باشی هم نسل من که هنوز هم شاید اعتباری بدنیا داشته باشی
پس قوی باش و قدر همین را بدون....


   @Worlddax

اینجا می تونیم گفتگو کنیم
https://instagram.com/_u/world.ax
13.8K views20:32
Buka / Bagaimana
2023-10-25 23:32:27 تبسم شفا دهنده !

دختربچه ای که هر روز در پارک بازی میکرد، یک صبح هنگام بازی به یک مرد اندوهگین که روی نیمکت نشسته بود، لبخند زد. مرد اندوهگین بخاطر لبخند بی دلیل آن دخترک غریبه احساس بهتری پیدا کرد. وقتی که در این حس خوب به سر می برد، به یاد آورد که بخاطر کار خوبی که دوستش در حق او انجام داده بود، از او تشکر نکرده است.
این را به او بدهکارم، بلافاصله برای او پیامی فرستاد و از او صمیمانه تشکر کرد و نوشت که این محبت او را هرگز از خاطر نخواهد برد،. دوستش درست پیام را زمانی خواند که در رستورانی در حال خوردن غذا بود. او از آن پیام قدردانی بسیار متأثر شد. این پیام به قدری حالش را خوب کرده بود که موقع خروج از رستوران انعام بسیار خوبی به دختر جوان پیشخدمت داد.

این دختر جوان اولین باری بود که چنین انعامی می گرفت. بسیار متعجب بود و به همان میزان احساس شادی میکرد. شب که به خانه باز می گشت، مقداری از انعامش را در کلاه فقیری که بر سر کوچه نشسته بود، انداخت. مرد فقیر با دیدن پول بسیار خوشحال شد. او دو روز بود که هیچ چیزی نخورده بود. حال می توانست شکم خود را سیر بکند. بعد از اینکه چیزی خورد، به به اتاق زیر شیروانی خود در یک آپارتمان رفت. بسیار سر حال بود، تا حدی که با دیدن توله سگی که از سرما به خود می لرزید، او را در آغوش گرفت و گرمش کرد.
آن سگ چون که در سرمای شب توانسته بود در آغوشی گرم باشد، احساس آسوده گی می کرد. دیگر نمی لرزید ودر خانه آن مرد فقیر به این طرف و آن طرف می دوید. نیمه شب دود ساختمان را فرا گرفت.

شاید هم ساختمان داشت آتش می گرفت. سگ که بوی دود را حس کرده بود، به قدری بلند بلند پارس کرد که توانست مرد فقیر را بیدار کند، مادران و پدران فرزندانشان را در آغوش گرفته و بیرون دویدند، اهالی ساختمان بی آنکه آسیب ببینند، توانستند از آتش سوزی جان سالم به در ببرند.
تمام این اتفاقات به دلیل تبسم رخ داده بود که شاید از نظر مالی پنج ریال هم ارزش نداشت، همهٔ این ها نتیجه یک لبخند بود.


@Worlddax

ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید
https://instagram.com/_u/world.ax
14.0K views20:32
Buka / Bagaimana