دلم میخواهد از من به نیکی یاد کنی. حالا که عزیزترین و تنها ر | "سیاسفید"
دلم میخواهد از من به نیکی یاد کنی. حالا که عزیزترین و تنها رفیقت نیستم، حالا که آدمهای زیادی در مسیر جهان تو رفت و آمد دارند؛ کاش آنقدر از خودم در ذهنت خاطرات خوبی ساختهباشم که هرکجا که حرف از من شد، یاد من که افتادی، ذهنت بی اختیار حوالیِ من بایستد و با تصور حضور من، احساس آرامش کنی، ناخودآگاه چشمانت را ببندی، به خاطرات خوبی که از من داری فکر کنی و لبخند بزنی...
کاش از معاشرت و رفاقت هرچند کوتاهی که با من داشتی، به عنوان تجربهای شیرین و لذتبخش یاد کنی.
کاش با لبخند و اشتیاقی عمیق در ذهن و خاطرت تداعی شوم و کسی باشم که با فکر کردن به او، انگیزه و دلایل بیشتری برای زیستن داری...
من نمیخواهم همیشه به من فکر کنی، اما میخواهم همان کسی باشم که در قشر سبز و ماندگار ذهنت جای گرفته و یادش که میافتی، با تصور حرفها و نگاهها و لبخندهای او آرام میگیری، همین!