2023-10-19 11:04:56
دنیای عجیبیه !
هردو ۴۰ سالشون بود.
هردو ازدواج کرده بودند.
یکی تو همدان یکی تو کرمانشاه...
صاحبخونههامو میگم
علی آقا اهل همدان بود ؛ اجاره خونش شبی ۹۵۰ ؛ تا وارد خونه شدم گفتم شعله ۲ و ۳ گازتون کار نمیکنه؛ گوشیشو درآورد بلافاصله زنگ زد به تعمیرکار، ۴ ۵ دقیقه بعد از اینکه خونرو تحویل گرفته بودیم یکی زنگ زد ؛ تعمیرکار بود ! اومد گاز درست کرد و کلا یه قطعه عوض کرد؛ ۶۰۰ از علیآقا گرفت رفت؛ ما ۳ شب اونجا بودیم؛ یه شبم علیآقا خودش گوشت گرفته بود مزهدار کرده بود، رفتیم پشتبوم ۵ ۶ نفره خوش گذروندیم! ( همون گوشت شده بود ۱.۵ میلیون ) ؛ تازه موقع خداحافظیام گفت خانواده خوبی بودید و خوشگذشت به خدا پول نمیخواد!!! با بدبختی بهش ۲.۵ دادم. دیروزم زنگ زد حالمو مجدد پرسید ....
از اونطرف کرمانشاه؛ آقا سجاد؛ وارد خونه شدیم به شبی ۱.۵؛ خونش همچین زیاد فرق نمیکرد با علیآقا همدان، تنها حُسنش حیاطش بود که ماشین میامد تو... موقع تحویل خونه دیدم آب داره از یکی از شیرها میره ، خواستم سفتش کنم ، گفت اون همینجوری! ولش کن...( آب زیادی میرفت) خلاصه بعد مستقرشدن دیدم آبگرمکنشم خرابه! خوب کار نمیکنه ( ۵ دقیقه اب گرم میکرد بعد سرد میشد) بهش زنگ زدم گفت به خدا ! چندبار درستش کردم فردا باز میگم بیان درستش کنند
[ دروغ میگفت! ] ؛ شب ساعت ۱۲ شب دیدم پیامک اومد که داداش لطفا پول ۳ شب بزن من چک دارم!!! من جوابشو ندادم ؛ صبح ساعت ۸ صبح زنگ زد ؛ شرمنده چک دارم میزنی، منم که تازه وارد خونه شده بودم اصلا معلوم نبود ۳ شب بمونم گفتم ۲ شب میزنم و زدم! من ماشینم خراب شده بود! مجبور شدم ۵ شب بمونم و ایشون کار هر روزش بود که به بهانههای مختلف از ما جلوجلو فقط پول میگرفت و واقعا هم بدهکار بود ؛ روزاخر صداش کردم یه گوشه گفتم مردحسابی اب خونه داره میره ؛ ابگرمکن خراب! سر کرایه خونه روزی ۴ ۵ بارم پیام زنگ پیام زنگ... این چه زندگی داغونی واسه خودت ساختی... یهو رفت از تو ماشینش ۴تا سند آورد گفت ۷ تا خونه دارم ؛ اون یکی خونم پر بود وگرنه میبردمت اونجا اون خیلی خفنه! شبی ۲ ؛
ولی بدهکارم ۱ سالی میشه بدجور بدهکارم و اگر خونههام اجاره نره هرشب افتادم گوشه زندان!!!
گفتم تا کی این وضعیتت
گفت ۲ سال شاید کمتر
گفتم کی تموم میشه این زندگی نکبتوار
گفت حدودا ۲ ۳ سال دیگه
گفتم چندسالته؟
گفت ۴۰
گفتم الان حس میکنی خیلی آدم خفنی هستی رو کاغذ خونه به نامت و عملا داری جون میدی برای حفظ همینها!! بدو بدو به همه میگه ۷ تا خونه دارم
خندید خندید خندید
بهش گفتم یه روزی همین خونهها و مال و اموالی که داری با جون کندن به دست میاری؛ بچهها و نوههات به این و اون بذل و بخشش خواهند کرد!!! ( مثلا پسر یکیش میفروشه که واسه دوسدخترش ماشین بخره که بهش توجه کنه ) و...خدارو چه دیدی؛ مثلا فلانپسر با دخترش دوست میشه؛ بعد با احساسات دخترش بازی میکنه ؛ بعد یکی از خونههارو میزنه به نامش ( همون خونهای که سجاد با فلاکت خریده بود )
زیاد دیدم از اینچیزا....حالا خود تو علیآقایی یا آقاسجاد
@PedareTelegrameIran
29.2K views08:04