2023-01-22 23:38:58
در اتاق چرخی میزند و اینبار روبه رویم می ایستد، با انگشت به سرش اشاره می دهد
-مغزمن خیلی باهوشه، اگه خواستم دستم رو باشه دلیل داشتم، من برای #آدمای نقش اصلی زندگیم رو بازی می کنم تا اگه یه روزی و یه جایی #باختن بدونن از کی باختن.
نفسم کوتاه حبس می شود، جمله ش #تهدیدی ست، ترس نگاهم لبخند به لبش می آورد
-تو حالا حالاها مونده منظور منو بفهمی پس بیخودی نترس و اما...
سرش را جلو می آورد
-اومدیم درمورد آینده ی #مشترکمون حرف بزنیم درسته؟
-اومدیم درمورد آینده ای که #محاله مشترک شه حرف بزنیم.
می خندد
-بهت قول میدم اگه قصد عاشق شدن داشتم حتما #عاشقتمیشدم، شیرین زبون .
بینی ش مماس با #لبم قرارگرفته و بومی کشد
-#بوی خوبی میدی؟ مثل همه ی زن های زیبا
#دستش به حرکت در میاید تا اندامم را لمس کند که به سرعت عقب می کشم.
-#خجالتبکشین، شما مهمون این خونه اید.
-مهمون #گستاخ و بی شخصیتی م.
شاهین مدل خودش را داشت، مرد مرموزی که برخلاف ذهنیاتم پیش می رفت.
-پس #قبول نمی کنی؟
قاطعانه لب زدم
-#نه
-اما تو دوانتخاب بیشتر نداری یا #زنم شی یا...
مثل یک خریدار که به اسباب بازی ش نگاه می کند تا مطمئن شود وسیله ی خوبی ست برای سرگرمی ، نگاهم می کند.
-زنم نشی #سایهت میشم.
لحنش به یکباره محکم می شود
-قلبم پر از #کینه ست، کینه ای که نمی دونم چطور قراره آروم شه؟ از این در رفتی بیرون و گفتی #آره که میای تو خونه م اونجا میمونی تا تکلیفتو مشخص کنم یا هرروز تمام دردایی که روی دلمه، رو سرت خالی میکنم یا کاریت ندارم ومیخوام فقط جلوم باشی.
چون برام #مهمه دخترِ عباس توی خونه م باشه. ولی وای به حالت بگی #نه اونوقت دیگه فقط از عباس کینه ندارم از دخترشم دارم، اونم تا سرحد #مرگ، عین سایه تعقیبت می کنم! قدم به قدم و هر قدمم یه درده که به تنت میشینه اونقدر ادامه میدم که تمام وجودت بشه #درد که نابود شی.
سعی می کنم عقب بکشم اما مانعم می شود.
-#نظرت
محکم تر از خودش می گویم:
-من از سایه نمیترسم.
-#پسبترسازبلاییکهسرتمیارم.
https://t.me/+UM6J5v24T3MYNRn2
#آب_و_آیینه
#سمیرا_ایرتوند
1.3K views20:38