من: لاس سنگین زدن با لعیا* بقیه بچهها: وااااااووو هانیههه لعیا: آره بچهها هانیه خیلی لاسوعه. حالا لاس چی بود؟ :) لعیا: من لاساتو نمیگیرم. من: مهم چیزای دیگهاین که باید بگیری که اونا رو میگیری :) پریا: اینا حتی به ذهن منم نمیرسن هانیه چطوری در لحظه…