Get Mystery Box with random crypto!

|تجدید چاپ شد| غریبه ها و پسرک بومی احمد محمود چاپ یازدهم: ۱۴ | انتشارات معین

|تجدید چاپ شد|
غریبه ها و پسرک بومی
احمد محمود
چاپ یازدهم: ۱۴۰۲


چشمهایش را ریز کرد و پرسید:
-اینا چیه که شما می کِشین؟
گفتم:
-کدوما؟
-همینا که می کِشین!
گفتم:
-من تا اشنو نکشم، طعم سیگار رو نمی فهمم
از حرفم خنده اش گرفت. خنده که نه، یکجور پوزخند که وارفتم و رفتم تو فکر اینکه قهوه چی گفته بود «فرنگی هم داریم» و من گفته بودم «نه قربون قدت، همون اشنو... اقلا آدم میفهمه سیگار دود میکنه...» و حالا کور و پشیمان که «... گردن خرد، اگه میدونستی که این اتفاق میفته... اگه میدونستی که اینجوری بخت باهاته...کاش فرنگی گرفته بودی...»
... با خودم بود و پشیمانی خودم که صدای ظریفش حواسم را پرت کرد
-خیلی عذر میخوام آ... میتونم خواهش کنم اون شیشه رو بکشین پایین؟ آخه این دود سیگار.
پک های چارواداری من حجم ماشین را انباشته بود. انگار که کاه دود ...
شیشه را کشیدم پایین و کام نگرفته، سیگار به نیمه نرسیده را پرت کردم بیرون و گفتم:
-شما اصلا سیگار نمی کِشین؟
-وقتی تنها باشم نه
و نگاهم کرد.
نگاهش مثل صبح بهاری بود. صاف بود و روشن و شادی بخش.
«وقتی تنها هستم نه...» انگار که هیچ بودم «اگه فرنگی بود، می کشید، وجود من معنی پیدا می کرد..» چند لحظه پیش که دیده بودمش و مِی نگاهش به جانم ریخته بود و کاری شده بود و خماری را از تنم رانده بود و خشکی کمرم نرمی دوشک ماشین را احساس کرده بود و لذت برده بودم، سیگاری گیرانده بودم و چشم‌هام را روهم گذاشته بودم تا ذهن شلوغم را خالی کنم و با فراغت لبخند گرم و نگاه مهربانش را به خاطر بسپارم که ناگهان پوزخندش و نگاهش و ظرافت صدایش ناکامی را به سنگینی سرب به قلبم فرو ریخته بود و دلم را از جا کنده بود... و او...حالا تنها بود و سه گوش نشسته بود و راحت می راند.
دامن شکلاتی رنگش بالا لغزیده بود و کشیدگی ساقهایش که زنده و جاندار بود، زیر نگاه دزدکی من بود...
باد که تو می زد، موهایش پریشان می شد و جمع می شد و بالا می رفت و دوباره فرو می ریخت و روی انحنای گردنش می رقصید.

ص ۱۳۲