2023-04-01 14:17:35
.
انگشتانم را
چون خُردههای لانهای از روی شانههات میتکانی
و پیداست
که روزی با تماشای آسمان بیپرنده گریه خواهی کرد
برای زنی که یکتنه میتوانست
غمگینترین شهر جهان باشد
و بهاندازۀ تمام زنانی که دوستت داشتهاند
رنج بکشد
من به تو مربوطم
طوری که اندوه به شب
طوری که صدای بنان به حاشیۀ غروب
طوری که آن قناری زرد غمگین به شاملو
بیآنکه هیچیک
دلیل قانعکنندهای داشته باشیم
من
به تو مربوطم
و تصورم این است که چیز زیادی نمیخواهم
اگر بخش کوچکی از قلب تو را میخواهم
و دقیقۀ کوتاهی از دستهایت را
تا بعدها به دوستانم بگویم:
«روزی پوست من بسیار خوشبخت بودهاست»
چهکار کنم؟
که مثل یک گناهِ تازه دلپذیری
و آدم نه میتواند از خیر تو بگذرد
نه میتواند از شرّ تو بگذرد
تو
که سیگارت را در انبار باروت روشن کردهای
و میترسی دود، دیدگانت را بیازارد!
□
زن سرسختی بودم
رویینهتنی که پیش از تو مرد نبرد بود
و خنجر قَتّال شعر عاشقانۀ فارسی
در مواجهه با قلبش کُند میشد
سایهای شدم
جامانده از پرندهای رفته
که سمت چپش مهربانتر است
و روزهای ابری
دستهای تنهاتری دارد
سایهای جامانده از پرندهای رفتهام
در تمام روزهای ابریِ بعد از این،
که به آسمان بیپرنده نگاه میکنی
و برای جای خالیِ زنی دلتنگ میشوی،
زنی که چون فعلی اندوهگین
خود را صرف گریه برای تو کردهبود
بیآنکه برای مربوط بودن به تو
دلیل قانعکنندهای پیدا کرده باشد.
#لیلا_کردبچه
1.8K views11:17