Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده

Alamat saluran: @eteraf_esxie
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 49.47K
Deskripsi dari saluran

کانال اسکیه با کلی فیلم خفن🔞🤤
@E3XIIEE
وطنیمونه با محتوای جذاب 😈
@vatani_secret
اعترافای سوسکی نوجوانان وطن💦
@Eteraf_Esxie
فقط وطنیمونه با کلی وطنی 🙄
@FAQQAT_WATAN
..........................................
سولاخ ارتباطی @secret_vatani_admin

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


Pesan-pesan terbaru

2024-06-11 21:20:06 مادرزن


سلام من مهرداد هستم . چند سالی هست ازدواج کردم 23 سالمه . از اوایل ازدواج مادرخانمم محبت و علاقه زیادی نسبت بهم بروز میداد و منم خوشحال از زندگی صمیمی که داشتم.تا زمانی که احساس کردم مادر خانمم دیگه نمیتونه حتی یروزم منو نبینه.مادر خانمم 43 سالشه تپل و سفید پوست با سینه های بزرگ و فوق العاده حـ.ـشری.خلاصه گذشت و وابستگی ما به حدی رسید که یا باید من میرفتم اونجا یا اون میومد صدای همه دراومده بود زنم پدر زنم فامیل و همسایه ها همه فهمیده بودن که ما خیلی وابسته هم شده بودیم .همیشه وقتی میومد خونمون یکراست می رفتیم روی تختم و دو نفری تو بغل هم صحبت میکردیم اگه خانمم بود من وسط دراز می‌کشیدم نمیدونستم چه حسیه برام گنگ بود یه چیزی تشکیل شده از حس مادر و فرزندی و دوستی و شـ.ـهوت که اینو خودمم بعد چند ماه فهمیدم که نسبت بهش حس دارم.وقتی میومد بغلم سرمو میزاشتم روی دستش وناخوداگاه چون سینه هاش بزرگ بود صورتم میخورد بهش .خیلی نرم بود عاشق بغل کردنش و بوی تنش شده بودم چند ماه گذشت و چند باری وقتی توی بغلم بود یهو کـ.ـیرم نیمه راست میشد وتکون میخورد می فهمیدم که به تنش میخوره و متوجه میشه اما به روی خودمون نمیاوردیمو لبخند میزدیم تازمانی که خودم بهش گفتم از سینه هات خوشم میاد و اگه میشه از روی لباس باهاش بازی کنم قبول کردو به مرور زمان از روی لباس رسید به زیر لباس و از مالیدن رسید به خوردن ولی دلیل قبول کردنش این بود که میگفت فکر میکنم بچه خودمی و کوچیکی و داری شیر میخوری بهم میگفت تحریک نمیشم چون چشمامو میبست منم فکر میکردم راست میگه تازمانی که یهو یه آهیی کشید و گفت بسه دیگه نخور گفتم چرا گفت درد میگیره حالا نگو خیس میکرده حسابی کـ.ـسشو و کیـ.ـر میخواسته اینو بعدا گفت بهم.خلاصه گذشت و یه شب اومد خونمون خونشون کسی نبود تنها بود اومد پیش مابخوابه رفتیم توی حال توشک پهن کردیم و من طبق معمول وسط خوابیدم تقریبا دو ساعتی خودمو به خواب زدم خانمم خوابید و مادر خانمم هم مثلا خوابیده بود ولی نخوابیده بود .من دیدم جفتشون خوابیدن برگشتم سمت مادر خانم و آروم آروم از پشت بغلش کردم و کم کم سینه هاشو گرفتم چون زنم هم کنارم بود واز خودمادرخانمم هم کمی می‌ترسیدم چون تمام رفتارهای ما در قالب مادر و فرزندی بود.باهاش یک ساعت ور رفتم و قشنگ کـ.ـیرم داشت میترکید و از پشت چسباندم به کـ.ـونش و دلو زدم به دریا شهوتم رسیده بود به آخرش قلبم داشت جوری می‌تپید که صدای اونو قشنگ می شنیدم.پاشدم رفتم اون سمت کنار دیوار و رفتم توی بغلش از جلو تا رفتم توی بغلش بر گشت و پشت شو کرد سمت من من فکر کردم بیدار بوده و ناراحت شده برگشت و پشت شو کرد به من و کـ.ـونش و داد عقب وبه من فشار داد یه لحظه قفل کرد مخم خلاصه خیلی ترس داشتم و خیلی شهـ.ـوت اون بهترین حس و لذت زندگیم بود.برگشته بود و کـ.ـونش و قنبل کرده بود من آروم آروم تقریبا دو ساعت طول کشید که شلوارشو یکم بدم پایین اول کـ.ـیرمو از روی شلوار مالیدم به کـ.ـون لختش بعد که دیدم چیزی نمیگه کیـ.ـرمو در آوردم و گذاشتم لای کپلاش همینجوری نیم ساعت ایستادم نصفه شب شده بود از شدت شهـ.ـوت داشتم آتیش میگرفتم و دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و هنوز شک داشتم که خوابه یا بیدار دلمو. زدم به دریا و کیـ.ـرمو گذاشتم دم سوراخ کـ.ـونش ولی شلوارش مزاحم بود یهو دیدم خودش شلوارشو کشید پایین و بر گشت گفت آبتو بریز توی کـ.ـونم.واای نمیتونم به زبون بیارم درجا این حرفو زد داشت آبم میومد چون تقریبا چهار پنج ساعت داشتم باهاش حال میکردم.خلاصه درجا یه تف زدم سر کـ.ـیرمو تا ته فرو کردم توکـ.ـونش آنقدر شیرین بود تلمبه نزدم و تقریبا پنج دقیقه توی همون حالت ایستادم آنقدر حـ.ـشری شده بود منو به دیوار فشار میداد که کـ.ـیرم بیشتر بره داخل خلاصه دوتا تلمبه زدم دیدم آبم اومد و سام خالی کردم تو کـ.ـونش و بلند شد رفت دستشویی خالیش کرد منم جوری شل شده بود بدنم که نمیدونستم تکون بخورم .اونشب قشنگ ترین شب زندگیم بود ...

#پایان


@Eteraf_Esxie
5.2K views18:20
Buka / Bagaimana
2024-06-11 17:39:02 داستان
#سپهر_ودخترخاله


سپهر و دخترخاله

1396/6/9

سلام دوستان اسم سپهره و بیست سال سن دارم قدم یمترو هفتادو هشته و وزنم شصتو پنج این داستی که میخام بگم مال یک ساله پیشه ینی وقتی که نوزده ساله بود من تو خونواده یه ادم پرحرف ولی مودب بودم وبرای همین تو فامیل ادم دوست داشتنی بودم من یکی یدونه خانوداه بودم چون نه خواهری داشتم و نه برادری من همیشه تو کف دختر خالم بودم اون یدختر خوشگل ومهربون بود این داستان داستان سکسی نیس که شما با شنیدش شهوتی بشید ویا من از خودم دربیارم چون این یه خاطره اس خلاصه من اونموقع من رشت ریاضی قبول شده بودم دانشگاه وبخاطر همین یکمم وقتم ازاد بود تا بین زمانی که برم دانشگاه خلاصه به ادامه داستان برسمو چرت نگم دخترخاله من قدش تقریبا یمترو شصتو پنج سانته قدش ما داخل تهران زنگی میکردیم و اون هم کرج ولی شهرستانمون تو استان کرمان بود یه روستا بود شهرستان هم نبود خلاصه ما هرسال برای عید ویا عروسی ها محبور بودیم بریم دهات وتو خونه‌ی مادربزرگم اقامت کنیم دیگه از مقدمه بکشیم بیرون وسراغ داستان بریم من همیشه تو کف دختر خالم بودم اون خیلی دختر قشنگی و مهربونو بادبو درس خونیه در حدی که جزو رتبه برتر های کنکور بود عید بود و ما مجبور شدیم بریم دهات ما شب اول دختر خالمو دیدم خوشحال شده بودم که اومده اینجا و گفتم که امسال باید مخشو بزنم شب اول خوب بود روز که شد قرار شد که من برم با دختر خاله شهر که چیزایی ازجمله لباسای محلی بخره و لوازم ارایشی چون من رانندگیم خوب بود ولی گواهی نامه نداشتم ولی همیشه سعی میکردم رعایت کنم که مبادا بگیرنم خلاصه ما دخترخالمو بردم گالری اونجا دختر مسعول گفت که تو شوهر این دختری من سرخ شدم گقتم بگم اره تهش چی میشه رک گفتم اره گفت هیچی بهم میاین بعد رفتیم داخل من نمیدونستم که منظوره زنه این بوده که چون باید لباسو بپوشه اونجا وزنونه اس گفت و دخترخال ما ام هیچی نگفت اونجا دفتم دیگه با یه لباس توری اومد خیلی خوشگل بود توش گفت همینو میخاد من گفتم باسه دیدمش بدون روسری و لباسی که بیشتر میخورد لباس خواب باشه چون اینقدر تو اندامش معلوم بود تو راه من حشری شده بودم وداشتم مخ دختر خالمو میزنم که یهو بش گفتم میشه مث دوست پسر دوست دختر باشیم یهو اون خشکش زد روش نمیشد چیزی بگه بعد من دستشو الکی گرفتم الکی تریپ مهربونی گرفتم دست به جاهاییش میزدم که اون حشری شه بعد گفت باشه ولی الان نمیتونم ج بدم گفتم اوکی بعد رفتیم خونه من داشتم تا صب تو اینستا گرام میچرخیدم البت اونجا نت بد بود بگارفتم تا برفت تو اینستا یهو ساعت سه شب یکی از تو تلگرام بم پیام داد گفت اگه تو دوست پسرمی الان بیا تو حیاط من رفتم تو حیاط دلمو زدم به دریا دیدم گفت بریم تو حموم منم گفت اخی نگو این حشرش زده بود بال دم دوستم گرم 《مهران که اینو بم یاد داده بود》 همینطور داشتم میرفتم گفت بیا رفتم دیدم اون سریع لباساشو دراورد و گفت بیا بکن ولی از عقب ولی باید کسمو بخوریش گقتم باشه من مث شما نیستیم یگم که شکمشو لیسیدمو نمیدونم اینچیزا اول ک.سشو یکم لیسیدمو با ممه هاش که خیلی کوچیک بودن بازی میکردم یعد گفت نوبت منه اومد برا م س.اک زد منم داشت ابم میوومد گفتم بش گفت اوکییه یهو ک.یرمو از دهنش دراورد وبا دست جلق زد تا ابم اومد بگرفتم به پشت یکم تف زرم من گفتم این اینکارس نگو یبار هم نداده بود فقد ج.لق میزده با سوپر نگاه میکرده کیرمو کردم یکم داخ دیدم او بگاه رفت نگو یه جیقی زد ولی درجا دهنشو گرفتم ارمون درش اوردم ک.یرم گریه میکرد با انگشت میکردم تو ک.ونش تا جا باز شه بعدش ک.یرمو کردم اروم اروم توش بعد دیدم داره دردش میاد کم کم تلنبه زدم تو جا باز شد سریع میزدم تا خواست ابم بیاد اونم ریختم توش خلاصه بعد اون قضی سه بار کردمش ولی اون نامزد کرد دیگه فقد جواب سلاممو میاد البته من فیلماشو دارم یبار بش گفتم اون گفت از جلو بم میده گفتم پردتو کی زد گفت نامزدش حالا اگه شد دفعه بعد اون داستانو میگم ولی تروخدا فوش ندین ویا بگین اینا یمشت دهه هشتادی جقین که این داستارو ساختن من این خاطرمو گفتم واسمی از کسی نبردم چون خودتون میدونید ولی خداییش نگید یارو جقیه و ک.سشعر نوشت با تشکر از ادمین سایت
#پایان

@Eteraf_Esxie
6.5K views14:39
Buka / Bagaimana
2024-06-11 12:30:44 ﺩﺧﺘﺮ_ﺩﺍﯾﯽ

ﺳﻼﻡ
ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﻋﻠﯽ ﻫﺴﺖ . 17 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺭﺷﺖ . ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳـ،ـﮑـ،ـﺴﻢ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ . ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﯾﯽ ﻣﻦ ﺷﺒﻨﻢ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺗﻬﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﯾﯿﺎﻡ ﺏ ﺷﻬﺮ ﻣﻦ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﺍﻫﻠﻪ ﺭﺷﺘﻢ . ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻦ 8 9 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐـ،ـﻮﺱ ﻭ ﮐـ،ـﻮﻥ ﻭ ﮐـ،ـﯿﺮ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﮐﺎﻓﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯼ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺒﻨﻢ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻮ ﺷﺒﻨﻢ ﻫﻢ ﺳﻦ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻭﻧﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪﻥ ﺭﺷﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺻﻞ ﻣﻄﻠﺐ ، ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺳـ،ـﮑـ،ـﺲ ﻣﺎ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ ﺑﻪ 3 ﻣﺎﻩ ﭘﯿﺶ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﺯ 2 3 ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻠﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺷﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺷﺒﻨﻢ ﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﯿﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﻭ ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺷﺒﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ‏( ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺩﺵ ‏) ﺑﺎ ﺗﺎﭖ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻤﻮﻗﻊ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﮔﻮﺷﯿﺸﻮ ﺑﺮﺍﺩﺷﺘﻢ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺗﻮﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﮐﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻤﯿﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻧﻢ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﮔﻮﺷﯿﺮﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﺍﺍﻭﻧﻢ ﻧﺸﺴﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻢ ﮔﻔﺖ ﻓﯿﻠﻢ ﭘﯿﻠﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﺭﯼ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺠﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺧـ،ـﺎﺭﺟﯽ ، ﺍﯾـ،ـﺮﺍﻧﯽ،ﺭﻣـ،ـﺎﻧﺘﯿﮏ، ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺘﻢ ﻓﯿـ،ـﻠﻢ ﺳﻮﭘـ،ـﺮ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺏ ﺣﺎﻟﺖ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎﺭ ﺍﮔﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕﯽ ﮎ ﻣﻨﻢ ﺟﺪﯼ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻟﺒﺘﺎﺑﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ‏( ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ‏) ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﻭ ﻟﺒﺘﺎﺑﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺳﻤﺘﺶ ﻭ 5 6 ﺗﺎ ﻓﯿـ،ـﻠﻢ ﺳﻮﭘـ،ـﺮ ﺍﻋﻼ ﺑﻬﺶ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺒﻨﻢ ﺑﯿﺎ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟﺤﻦ ﺷـ،ـﻬـ،ـﻮﺗﻨﺎﮎ ﮔﻔﺖ ﻧﺪﺍﺩﯾﺎ .
ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﯿﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﭘـ،ـﺮ ﻫﺎﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺑﻢ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯿﺸﯽ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﺍﯾﻨﺪﻓﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻐﻞ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ ﮎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﻣﺒﻞ ﺗﮑﯿﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺷـ،ـﻬـ،ـﻮﺗﯽ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﻦ ﺩﻟﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﮐﻢ ﮐﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ ﻧﮑﻦ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﺎﺭﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷﻪ . ﮐﻢ ﮐﻢ ﻧﻮﺍﺯﺷﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﮐﻤﺮﺵ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺷﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ،ﻗﺒﻠﺶ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮎ ﺳﯿـ،ـﻨﺸﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺷﺖ ﺍﯾﻨﺪﻓﻪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺭﯼ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻻ ﺍﻗﻞ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﮔﻔﺖ ﺧﯿﻠﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻨﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺍﺯ ﺯﯾﺮﻩ ﺑﻠﻮﺯﺵ ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﯿـ،ـﻨﺶ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﻭ ﻫﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺍﺻﺮﺍﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻠﻮﺯﺷﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺗـ،ـﯿﻦ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻡ ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﺳﯿـ،ـﻨﻪ ﻟﯿـ،ـﻤﻮﯾﯽ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺑﺮﺩﻡ ﺟﻠﻮ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﯿﺴﯿﺪﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻮ ﺷـ،ـﺮﺗﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﺗﻮ ﮐـ،ـﻮﻧﺶ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺒﻨﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺟﻮﺭﯼ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺁﺑﻢ ﺑﯿﺎﺩ ، ﮔﻔﺖ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﺳﻢ ﺳـ،ـﺎﮎ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﺷـ،ـﻬـ،ـﻮﺗﻨﺎﮎ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﮐﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺗﻮ ﻓﯿـ،ـﻠﻢ ﺳﻮﭘـ،ـﺮ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺳـ،ـﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﺭﺳﯿﺪ ﻋﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻗﺤﻄﯽ ﺯﺩﻩ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﮐـ،ـﯿﺮﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳـ،ـﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﻨﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﺯﺵ 3 4 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﯾﻪ ﻟﯿﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﺩ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻒ ﺕ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﻣﻨﻢ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺩﺵ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺍﺧﻪ ﮐـ،ـﯿﺮﻡ ﯾﻪ 17 18 ﺳﺎﻧﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻩ ﮐـ،ـﯿﺮﻡ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺟـ،ـﯿﻎ ﺯﺩﻧﺎﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺮﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺟﯿـ،ـﻐﺸﻮ ﻣﯿﺸﻨﯿﺪﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻣﻮ ﮐـ،ـﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﻢ ﺷﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮ ﺳـ،ـﺎﮎ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺗـ،ـﻠﻨﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺁﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻫﻤﻮ 10 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭘـ،ـﻮﺯﯾﺸﻦ ﮐـ،ـﯿـ،ـﺮﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﮐـ،ـﯿـ،ـﺮﻣﻮ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐـ،ـﻮﻧﺶ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺑﻌﺪﻩ 6 7 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺗﻠـ،ـﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﺰ ﺗﻮ ،ﺑﺮﯾﺰ ﺗﻮ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﺮﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐـ،ـﻮﻧﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳـ،ـﮑـ،ـﺲ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺘﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ .
ﻧﻮﺷﺘﻪ :


@Eteraf_Esxie
8.7K views09:30
Buka / Bagaimana
2024-06-11 10:01:51 زورگیر شدن تو خواب

ارسال در اکتبر 2, 2015 به دست ادمین — بدون دیدگاه ↓

سلام.
من یه دختر ۲۰ ساله با اندام تپل و سینه های ۹۰ و باسن بزرگ ! داستان برمیگرده به وقتی که ۹ سالم بود. چون من از لحاظ قد و هیکل از تموم هم سن و سالام درشت تر بودم همیشه سعی میکردم لباسای پوشیده تری بپوشم ! اون زمان خونه ی ما خیلی دورتر خونه ی پدربزرگم بود من ۶ تا عمو دارم که همه جوونن و آخریش که اسمشو میذاریم سعید ده سال از من بزرگتره و همیشه باهاش صمیمی بودم

خب بریم سر اصل ماجرا…
***
عروسی عمه ام نزدیک بود و همه مشغول کمک به مادربزگم بودن مامان بعضی شبا تا دیروقت خونه ی مادربزرگ میموند و چون محیط شلوغ بود و منم فوق العاده شر بودم منو نمیبرد یه شب قرار شد که دیر برگردن خونه برای همین سعید اومد پیشم تا تنها نمونم همه چیز عادی بود تا وقتی که ساعت هشت و نیم شد و من بخاطر فعالیت زیادم خواستم بخوابم
تو خواب بودم که متوجه شدم یه چیزی لای پاهامه ترسیدم و شک زده از جا کنده شدم که عمو رو دیدم که با قیافه ی ترسیده داره نگام میکنه و کیرش بیرونه
همونجوری مات نگاهش میکردم بالاخره یه چیزایی از سکس میدونستم وفهمیدم ک داشت چیکار میکرد
یهو عمو به خودش اومد خودشو جمع کرد و اومد بغلم کرد سعی کردم پسش بزنم ترسیده بودم انگار یه کار بی نهایت بد انجام دادم اونم سعی میکرد با حرفاش آرومم کنه و میگفت دیگه کاریت ندارم بیا بغلم بخواب یکم آروم شدم منو بغلش دراز کرد و موهامو ناز میکرد گردنمو ناز میکرد و میبوسید هم استرس داشتم هم خوشم میومد
میگفت میخوای یه کاری کنیم که خیلی خوشت بیاد؟ مثل مامان بابا ها
با تموم بچگیم میفهمیدم منظورش رو نزدیک ده سالم بود
هیچی نگفتم که دستاشو برد زیر لباسم و سینه های تازه نوک زدمو گرفت توی دستش و نوکشو میمالید! برای منی که تا حالا دست کسی به سینه هام نخورده بود لذن خیلی زیادی داشت حس میکردم کسم قلقلکش میاد
عمو بلوزمو که یه تیشرت آبی بود درآورد و شروع کرد ب خوردن نوک سینه هام من فقط نفس نفس میزدم و دوس داشتم همینجوری بخورتش که یهو دستشو برد زیر شلوارم و کسمو مالید یه وای بلند گفتم که عمو سریع لبمو بوس کرد لختم کرد و گفت میخوام امشب شوهر بشم برات قول بده زن خوبی باشی
فقط سرمو تکون دادم کیرشو کمی تف زد و اومد روم
جوری کیرشو تنظیم کرد که لای کسم بود و به چوچولم میخورد ! محکم گردنشو گرفته بودم و سرشو میکشیدم که سینمو بخوره اونم تند تند لاپایی میزد و من پاهامو بهم فشار میدادم تا اینکه حس کردم لای کسم خیسه و عمو آروم تر لاپایی میزنه چند لحظه صبر کرد و دوباره منو بوسید بعد برم گردوند و چهار دست و پا منو نشوند کیرشو لای لمبرای کونم میکشید و میگفت جوووون چه کونی کاش میشد جرش بدم زن خشگلم کاش کستو میکردم عموووویی
همینجوری حرفای حشری میزد وکیرشو لای کونم تکون میداد و سرشو فشار میداد توی کونم که خیلی درد داشت و نمیذاشتم بیشتر فشار بده گفتم نکن عمو درد میکنه…
گفت بخاطر عمویی تحمل کن مگه دوسم نداری؟ مگه زنم نیستی؟ پس بذار بکنمت کس من انقد فشار میداد که دردم میگرفت و میخواستم پاشم ک نذاشت و قفلم کرد
درسته هیکلم مثل ۱۷ ساله ها بود ولی تحمل درد نداشتم اونم منو قفل کرده بود از شهوت زیاد چشاش کور شده بود و اشکامو نمیدید فقط ک.یرشو تف زده بود و فشار میداد توی ک.ونم فقط سرش رفته بود تو ک.ونم و من جیغ میزدم که با دستش دهنمو گرفته بود هی عقب جلو کرد که سر ک.یرش راحت جاافتاد تو ک.ونم و حالا همشو فرستاد توش
ک.ونم میسوخت و انگار پاره شده بود اما نامرد دست برنمیداشت و بیشتر فشار میداد انگار اشکام و دردم تحریکش میکرد که محکمتر فشار بده و تلمبه بزنه ده دقیقه همینجور تلمبه زد و جون جون میکرد که حس کردم توی ک.ونم داغ داغ شد و بدتر سوخت.
بعد ولم کرد و دراز کشید منم خودمو جمع کردم و از ترس سک.س دوباره رفتم توی حموم و درو قفل کردم یک ربع بعد اومد پشت در حموم و شروع کرد به معذرت خواهی و قول گرفتن از من که به کسی نگم .
با تموم لذتی که داشت این سکس برام دردناک شد چون منو با دنیای سک.س و خ.ودارضایی آشنا کرد من بعد از اون هیچ وقت یه دختر عادی نشدم لذت سک.س رو چشیده بودم و بارها امتحانش کردم…
پایان
 
نوشته:‌ دختر بد


@Eteraf_Esxie
9.3K views07:01
Buka / Bagaimana
2024-06-11 08:30:22 ‏عشق اولم وقتی براش یه خواستگار پولدار اومد بهم گفت تو نمیتونی منو خوشبخت کنی و رفت باهاش ازدواج کرد، از اون روز من شب و روز کار کردم و سخت تلاش کردم بعد چند سال حالا که به این جایگاه رسیدم میخوام پیداش کنم ببینم داره یه ۲.۳ تومن از شوهرش بگیره بهم قرض بده واقعا لنگم به خدا.


@Eteraf_Esxie
9.1K views05:30
Buka / Bagaimana
2024-06-10 21:20:07 سلام‌ من‌نفیسه ام‌
۲۴سالمه عاشق مردای قد بلند هیکلیم
من شوهر دارم ولی از جای که شوهرم‌خیلی سرده و از من۱۳سال بزرگ تره خیلی حسی به هم‌نداریم و نمیتونیم همو تامین کنیم
خلاصه من بازاریاب عالیم و توی یک دفتر فروش کار می‌کردم یک آقای هم‌اون‌جا با من کار میکردن خیلی خوش تیپ سفید قد بلند۱۸۸ بود تقریبا من‌قدم‌ ۱۶۵ هیکلت سفت سفید تو پر دارم وخیلی داغ حشریم اصلا داغون بودم‌ سر کار نه خواب داشتم‌نه خوراک همه حواسم پیشش بود
یک روز که تایم کاریمون تموم شده بود حسین پیشنهاد داد که هرکی موافقه بریم شام بیرون منم بیکار بودم رفتیم چند تا همکار دیگمم اومدن خیلی خوش گذشت حسین فهمیده بود من همش نگاهم دنبالشه
شب که شد پیام اومد برام فردا وقت داشتین
یک کافه بریم من که از خدا خواسته با سر رفتم
توی کافه همون قرار اول قرار گذاشتیم که چند شب دیگه حسین با دوستاش پارتی دعوت بودن منم برم باهاش
خلاصه آماده شدم یک لباس تیم‌تنه با دامن چاک دار بلند پوشدیم موهامم فره شلخته بستم‌ اومد دنبالم رفتیم حسین‌ هی میزد روی پای من میگفت شیطون‌من‌حتی فکرشم‌ نمیکردم تو منو بخوای وگرنه کی بهتر از تو کاش زودتر میومدم سمتت هی میخندیدیم
خلاصه رسیدم پارتی توی باغ خیلی باصفا بزرگ بود تا رسیدیم ازمون با مشروب پذیرایی شد من خیلی داغ شده بودم دیگه اصلا هیچی متوجه نمی‌شدم فقط میرخصیدم با حسین تا این‌که حسین دست منو گرفته رفتین از پله های ویلا بالا در اتاق باز کرد یک تخت خوشگل پنجرش رو به ویلا بود از اون جا همه ویلا دیده می‌شد همین که توی حال خودم بودم دیدیم حسین منو از پشت بغل کرد این قدر تنش گرم بود من از مستی منفجر شدم
منو چرخوند با شدت تمام لب های منو میک میزد منم همراهیش میکردم منو انداخت روی تخت خودشم اومد کنارم بعد کلی لب گرفتن لباس هامو در آورد یک سوتین شرت ست پوشیده بودم اون با لذت تمام تمام بدنم میک میزد منم‌تو اوج لذت بودم که دستم رفت روی شلوارش باورم‌ نمیشد این قدر کیرش بزرگ‌بود داشت شلوارشو پاره میکرد منم که طاقت نداشتم لباساشو در آوردن زانو زدم جلو با وله شورتشو لیس زدم کیرشو در آوردم
باورم‌نمیشد این قدر کلفت بزرگ بود توی دهنم جا نمیشد شروع کردم لیس زدم‌مکیدن به حدی خوش مزه بود انگار روی ابرا بودم این قدر ساک زدم تا ته تو حلقم کردم داشت حالم بد میشد که حسین پرتم کرد روی تخت شروع کرد کس منو خوردن این قدر میک میزد فقط داد میزدم ناله جواب نمی‌داد
دوست داشتم سریع تر بکنه توی من اون کیر کلفتشو که دیدم به حالت داگی منو چرخوند کم کم فرو میکرد ولی واقعا دمش گرم با این که مست بود وحشی نکرد که من اذیت بشم ولی لذتی داشت که تا حالا تجربه نکرده بودم من که اصلا از شدت حشر فقط لذت میبرم ناله میکردم اون شب تا خود ساعت ۵ سکس کردیم تمام پوزیشن ها و نفهمیدیم کی صبح شد تو بغلم خوابیدیم با صدای در بیدار شدیم لباس پوشیدیم خیلی تشکر کردیم از هم‌ هنوز ۴ساله با همیم‌ و حتی تصمیم ازدواج داریم
اگه خوشتون اومد لایک کنید
داستانمون که پلیس گرفتمون براتون تعریف کنم....
مرسی حشریا


@Eteraf_Esxie
12.0K views18:20
Buka / Bagaimana
2024-06-10 17:30:35 ﺁﺥ_ﮐﺴﻢ

ﺳﻼﻡ .
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻦ 19 ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﺮ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺳﮑﺲ ﺍﺯ ﮐﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ..
***
ﻣﻦ ﺍﺳﻤﻢ ﺳﻤﺎﻧﺴﺖ ﺍﻻﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﺑﺪﻧﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﮑﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺳﺎﯾﺰ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﺷﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﻡ ﭼﻬﻞ ﻗﺪﻡ ﺻﺪ ﻭ ﺷﺴﺖ ﭘﻮﺳﺘﻤﻢ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺳﺒﺰﺳﺖ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺪﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﺪﻧﺸﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺳﻦ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﺩﺷﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺳﮑﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺍﺵ ﻣﻨﻮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻣﻨﻮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺳﻤﺎﻧﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻻﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺣﺎﻟﺶ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﻐﻠﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﻧﺪﻣﺶ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﺎﺑﺎﺗﻢ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺮﺳﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﮕﯽ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﯾﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﻣﺴﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻭﻧﻦ ﺑﻌﺪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺑﻬﺶ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ
ﺑﻬﺶ ﻟﺒﺎﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻩ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺭﻓﺖ ﺣﻤﻮﻡ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﻤﯿﺮﺍﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﻤﻮﻣﻪ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺰﺍﺷﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺐ ﺑﻤﻮﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﻭ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺷﺐ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ .

ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺎ ﺷﺪﯾﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺳﺘﺎﺗﺎﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻓﯿﻠﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﺿﺎﯾﯽ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺳﮑﺲ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻌﺪﺍ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺍﺭﺿﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺩﯾﻠﺪﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻮﯾﺞ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﻟﺰﺑﯿﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺎ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺰ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﺪﻡ ﻭ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺮﺝ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺒﺰﺭﮔﻢ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻦ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺑﻤﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺷﺐ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﻫﻢ ﻧﻘﺸﻤﻮ ﻋﻤﻠﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﮐﺴﻤﻮ ﺯﺩﻡ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﻔﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﻧﺘﻮﺵ ﯾﻪ ﺗﺎﭖ ﻣﺸﮑﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺳﺎﻕ ﻣﺸﮑﯽ ﻣﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﯽ ﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺎﺩ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭼﯿﭙﺲ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻣﻦ ﺯﺩﻡ ﯾﻪ ﺷﺒﮑﻪ ﺳﮑﺴﯽ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺥ ﻫﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺯﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺑﺰﻥ ﻗﺸﻨﮕﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ
ﯾﻪ ﺯﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺘﺶ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﺑﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻣﻨﻮ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮﻭ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﯾﻢ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ ﺯﯾﺮ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﻣﻨﻮ ﮐﺴﻤﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﮐﺴﻢ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎﭘﺸﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﻮﺗﯿﻨﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﯼ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺩﻭﺗﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﻧﻮﮐﺸﻮ ﻟﯿﺲ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻫﻨﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺷﻠﻮﺍﺭﮐﻤﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﮐﺴﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﻩ ﺁﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﺶ ﺯﺩ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﮐﺴﻤﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﻨﻢ ﺳﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺗﺶ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺴﺸﻮ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﮐﺴﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ 69 ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺲ ﺍﻭﻧﻢ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﺲ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻔﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﻬﻮﺕ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪ ﺯﺩﻣﻮ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺲ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺭﺿﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯿﺤﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭﺷﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺑﯿﺤﺎﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺭﻭ ﻫﻢ …
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻟﺰ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻮﯾﺞ ﻭ ﺩﯾﻠﺪﻭ ﻟﺰ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ
… ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻪ ﻟﺰﺍﻣﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ

ﻧﻮﺷﺘﻪ سمانه

@Eteraf_Esxie
12.5K views14:30
Buka / Bagaimana
2024-06-10 12:31:04 فرار با عشقم


چند وقتی بود عاشق هم بودیم,تا اینکه قرار گذاشتیم خانواده هامون را بپیچونیم و یک جایی که بتونیم راحت با هم باشیم و از اون همه چشم فضول جدا بشیم, فقط یه راه به ذهنم رسید,وقتی از پیش دانشگاهی بر گشت سر خیابون سوارش کنم,بریم تو باغ روستا,خیلی عصبی شده بودم وقتی رسیدم,کسی مرده بود و اونها داشتن مرده کشی میکردن,دیگه داشتم عصبی میشدم,بهم گفت بر گرد تا بریم بعد میایم,رفتم سینه کوه,یه موتور بهمون مشکوک شد,سریع پیچیدم و رفتیم سمت باغ,وقتی خواستم بریم تو,خوشبختانه کسی اونجا نبود سریع رفتم و در را باز کردم و رفتیم تو,گفت تو برو پایین یه سرک بکش,رفتم یه نگاه انداختم کسی نبود,سریع رفتیم تو اتاق,البته اتاق نبود که مثل دکه بود به همون کوچکی,چسبودمش به دیوار و حسابی ازش لب گرفتم,دستم را کردم توی شلوارش,خیلی تنگ بود,گفت یواش بابا چه خبره,پاره میشه خوب(شلوارش),گفتم ببخشید عزیزم,کشید پایین,تا اون روز ندیده بودم,صورتی و خشگل,شروع کردم به بوسیدن کوس نازش و کشیدن لبه هاش با دهنم,بهش گرفتم تاپت را در بیار,در آورد,شلوار و شورتش را از پاهاش در آوردم,خیلی ناز بود,گفتم بر گرد,کیرم را از روی شلوار به کونش میمالیدم,سوتینش را باز کردم,و شروع کردم به مالیدم سینه هاش,یکم بدنش را میمالیدم,گفتم پاتو باز کن,دستم را لای کوسش میکشیدم و اون نمیتونست تحمل کنه,بدنش را میداد جلو و کون نازش را میچسبونید به کیرم,غرق شهوت بودیم,سریع لباس هام را در آوردم,کیرم کردم لای پاهاش و بدنش را چسبوندم به بدنش و دوباره با دستهام از پشت کوسش را میمالیدم,هر موقع خم میشد به عقب,من لذت میبردم,چسبودنمش به دیوار و دوباره ادامه دادم نمیتونست بیاد عقب,آه و ناله هاش دیونم میکرد,انگار که خودم لذت میبردم,پاهاش را باز کردم و کردم از پشت توی کوسش,البته نه کامل,و با مالوندن کوسش با دستام,دیونش کرده بودم,و اون با آه و ناله هاش,یه کوچولو ارضا شد,رفتم بین پاهاش و آبش را خوردم,ادامه دادم تند تند میکردم تو,و کوسش را میمالیدم,
دستام دوباره خیس شد,ارضا شد,ولی من ول کن نبودم,بر عکسش کردم و شروع کردم به خوردم لب ها و سینه هاش,خوابوندمش روی زمین,گفتم کوست را باز کن,با دستاش از طرفین لاش را وا کرد به زور کردم تا نصفه تو,دردی که میکشید و آخ گفتنش دیونم میکرد,پاهاش را جمع کردم تو سینش و شروع کردم به کردن کوسش,خیلی درد میکشید ولی لذت میبرد,با تموم وجود لذت میبردم,کیرم را در آوردم و گذاشتم لای سینه هاش و میمالیدم لای سینه هاش,یه دفعه ای بدنم سست شد و پاشید زیر چونش,عکس العملش جالب بود,گفت واییییی,منم سست سست شده بودم,رفتم جلوتر و کیرم را میمالیدم به لپش,ولی دوست داشت بکنم تو دهنش,خیلی حا
لم کردم,پا شدم و رفتم سر کوسش,کیرم را میمالیدم به کوسش و مجددا کردم تو و یکم مالیدمش,گفت یه دستمالی چیزی بهم بده,رفتم سمت ماشین,و یه دستمال آوردم و زیر گردنش را پاک کرد,لباس هام را پوشیدم و گفتم پاشو,اونم پوشید و سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم بیرون,رسوندمش تا دمه پیش دانشگاهیش و رفت خونه,یکی دو بار دیگه سعی کردم تا با هم بریم همون جا و سکس کنیم تا اینکه بابام اونجا را فروخت,تا اینکه الان تو شیراز پزشکی میخونه,به محض اینکه بر گرده میخوام بریم خواستگاری و اون اوکی را داده,البته خودم هم الاف نیستم و فارغ التحصیل مهندسی پزشکی هستم,ا


@Eteraf_Esxie
13.1K views09:31
Buka / Bagaimana
2024-06-10 10:01:35 خواهرزن_18ساله




۳۲ سالمه و ۸ ساله ازدواج کردم اسمم وحید و خانومم مهسا . خانومم قدش ۱۷۰ و وزنش ۷۸ کیلو . سایز سـ،،ینه ۸۰ . خودمم ۱۸۰ و ۹۰ کیلو . هر دو از لحاظ چهر خوبیم . یه خواهر زن دارم به اسم مژگان . مژگان قدش ۱۷۳ و وزنش ۷۵ کیلو بود سـ،،ینه هاشم ۷۰ . سفید خوشگل و موهای روشن . من عاشق خواهر زنم شده بودم تو این چند سالی که عروسی کرده بودیم و رفت و آمد داشتیم به خونه پدر زنم . مژگان دختر خوبیه و بعدها متوجه شدم تنها دوست پسرش من بودم و بس . دوسال بعد از رابطه مون ازدواج کرد . با نگاهام کم کم بهش میرسوندم که دوسش دارم و یکی دوسال طول کشید تا رابطه مون شکل گرفت . دیگه کم کم حرفهای س،،،گ،،،سی و ....


اصل مطلب
بعد از یه سال چت و یکی دو بار تو خونه یواشکی بوس از لپاش تونستیم ۲ ساعت بریم تو خونه یکی از دوستام که ازش کلید گرفته بودم ولی نگفته بودم خواهر زنمه . تا رسیدیم مثل دوعاشق پریدیم بغل هم بوسیدن و لب گرفتن . بعد مژگان رو با سلام و صلوات لخـ،،،ت کردم و سینه هاش رو خوردم از خجالت شده بود مثل لبو و حرف نمیتونست بزنه . کم کم راضی شد و ش‍ ‍رتش رو در آوردم وای که چه ک،،،‌وس نازی داشت . تر و تمیز و خوش بو و خوشمزه از کـ،،،،وس زنم خوشمزه تر و کوچیک تر بود . اینقدر خوردم که تمام دهنم پر از آب ک‌،،،و،سش شده بود . سوراخ قشنگ ک،،،‌ونش رو چنان لیس میزدم که ناله مژگان در اومده بود و مثل مار تو خودش وول می
خورد . لباسهام رو در آوردم و شرتمم کندم . چشماش رو بسته بود و روش نمیشد کـ،یـ،رم رو گرفتم جلوش و دستش رو گذاشتم رو ک،،،،‌یرم مثل اینکه برق ۳فاز بهش وصل کنن پرید و گفت نه . من 69 از بغل خوابیدم و اونو کشوندم سمت خودم شروع کردم با ولع ک،،،وصو کیـ،،،‌ون قشنگ و نرمش رو خوردن و با ژل یه انگشتم رو کم کم و با زور میکردم تو ک‌،،،وصش . چند بار بهش گفتم و معلوم بود حسابی جلو خودشو گرفته ولی دیگه طاقت نیوورد و ک،،،‌یرم رو گرفت و یه کوچولو ازش خورد بعد کم کم راه افتاد و حسابی تونست به کـ‌‌،،،یرم حال بده و خوب بخوره و واقعا هم معلوم بود بار اولشه . منم داشتم از ک،،،‌وس میخوردمش و ک‌،،،ونش رو با ژل و انگشت میـ،،گا،،،ییدم
. شاید ۲۰ دقیقه ک‌،،،یرم رو میخورد و من ک،،،‌وسش رو لیـ،،،س میزدم و میبوسیدم و مک میزدم . بی نظیر بود اون لحظات . بهش گفتم چهار دست و پا بشینه که میخوام از ک‌،،،ون قشنگت بکنمت . نشست و هیچی نگفت اصلا نمیتونست حرف بزنه هنوز یه حالتی داشت که انگاری خجالت میکشه . کـ،،،،یرم که بزرگ و کلفته رو گذاشتم در ک،،،‌ون سفید و قشنگش با زور سر ک‌،،،،یرم رفت تو کـ،،،،ونش که دیدم داد زد و رفت جلو . هر کاری کردم راضی نشد بهم ک،،،‌ون بده یعنی راستش اگه ک‌یرمم میرفت تو ک‌،،،ونش صدردصد جر میخورد . دوباره رفتم واسه خوردن ک‍ ‍وسش و تو بینش هم پـ،وزیشن رو عوض میکردیم و ک،،،‌یرم رو تو دهنش میکردم و میکشیدم رو لب و گونه و همه جای صورتش. سی،نه هاش رو میخوروم و گردنش . دیوونه شده بود و داشت حسابی لذت میبرد . بلند شدیم رفتیم تو حمام و زیر دوش هم حسابی هم مالونیدم و از پشت گذاشتم در سو اخ ک‌،،،ونش و باز با یه فشار دادش در اومد . به زور سر ک‌،،،یرم رو تو ک‌،،،ونش تونستم جا کنم و کمی اینجوری بکنمش . مژگان حسابی از این ۲ ساعتی که با من بود لذت برد منم واقعا کیف کردم چون خیلی خوشگل بود و دوسش داشتم . واقعا حال کردن با خواهر زن آخر لذته . مخصوصا خواهر زن خوشگل و ۱۸ ساله 
هنوزم خیلی وقتها که زنم رو میکنم چشمام رو میبندم و تصور میکنم که دارم خواهر زنم رو از ک‌،،،وص میکنم 
#پایان


@Eteraf_Esxie
13.3K views07:01
Buka / Bagaimana
2024-06-10 08:30:32 ﺩﯾﺸﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻤﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻣﺎﻫﻢ ﻃﯽ ﯾﮏ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺧﺪﺍ ﭘﺴﻨﺪﺍﻧﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻫﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﻮ ﺟﻮﺏ
ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﺞ ﻫﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﺪ
ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﮐﺞ ﻫﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ!!! ﮐَـــــــــــــﺞ



@Eteraf_Esxie
13.0K views05:30
Buka / Bagaimana