استفاده از قدرت برای تحدید قدرت طلبی در صحنه بین المللی شیوه خ | درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
استفاده از قدرت برای تحدید قدرت طلبی در صحنه بین المللی شیوه خام و غیر قابل اعتماد است. اگر در سیاست بین الملل، شناخت انگیزه های پنهانِ مبارزه قدرت و مکانیسم هایی که قدرت از طریق آن اعمال میشود، کافی بود، صحنه سیاست بین الملل در حقیقت مشابه وضع طبیعی می شد که هابز آن را «جنگ همه علیه همه» میداند. سیاست بین الملل منحصراً تابع مقتضیات سیاسی است که ماکیاولی به دقیق ترین و منصفانه ترین شکل آن را شرح داده است. در چنین جهانی، ضعیف در چنگال قوی و به واقع حق با قوی است.
البته عملاً این تهدید دنیایی که قدرت، حاکم بلامنازع آن است، شورشی علیه قدرت برمیانگیزد که مانند قدرتطلبی پدیده ای جهانشمول است. قدرت طلبان برای دفع این شورش، و تسکین خشم و خصومتی که با تشخیص ماهیت سائق قدرت به وجود می آید از ایدئولوژی ها برای اختفای اهداف خود استفاده میکنند. بدین ترتیب، به نظر میرسد که آنچه عملاً قدرتطلبی محسوب می شود، چیز دیگری است، چیزی هماهنگ با مقتضیات منطق، اخلاق و عدالت. بنیان ایدئولوژیهای سیاست بین الملل را باید در دستور های هنجاری، اخلاق، رسوم و قوانین یافت.
کار ویژه اصلی نظام های هنجاری، از انجیل تا اخلاقیات و ترتیبات حقوق اساسی در دموکراسیهای نوین، حفظ قدرت طلبی در چارچوب اجتماعیِ قابل تحمل بوده است. همه اخلاقیات، رسوم و نظام های حقوقی حاکم بر تمدن غرب، حضور گسترده سائق های قدرت را تشخیص می دهند و آن را محکوم میکنند. برعکس، فلسفه های سیاسی نظیر فلسفه ماکیاولی و هابز، حضور همه سائقهای قدرت را اصلی ترین واقعیت زندگی اجتماعی می دانند، که به جای محکوم و محدود کردن، باید آنها را پذیرفت. این فلسفه سیاسی بر خلاف فلسفه های سیاسی آگوستین قدیس و لاک که به نیروهای توانمند در تمدن غرب تبدیل شدند، فاقد نفوذ فکری و عملی بودند.
از سوی دیگر، با همین سنت تمدن غرب که میکوشد قدرت برتر اقویا را به خاطر ضعفا محدود کند، بعنوان سنتی اطوار گونه، احساساتی و منحط مخالفت شده است. مخالفین، کسانی بودند که مانند نیچه، هیتلر و موسولینی نه تنها اراده معطوف به قدرت و مبارزه قدرت را واقعیات اساسی جامعه می دانند، بلکه جلوه های نامحدود آن را ارج مینهند و فقدان محدودیت را آرمان جامعه و قاعده رفتاری فرد تلقی میکنند. اما فلسفه ها و نظام های سیاسی که حرص و آز و مبارزه قدرت را نقطه اتکای خود قرار میدهند، در بلندمدت، ناتوان و خود - ویرانگر بوده اند. ضعف آنها نشانگر توان سنت غربی است که حداقل، اگر خواهان امحاء سائق های قدرت نباشد، می خواهد این سائقها را تنظیم و محدود کند، و الا آنها یا جامعه را از هم میپاشند یا زندگی و نیکبختی ضعفا را تسلیم اراده خودکامانهٔ اقویا می سازند.