Get Mystery Box with random crypto!

﮼ققنوس دل

Logo saluran telegram aheshabhayesardeman — ﮼ققنوس دل ق
Logo saluran telegram aheshabhayesardeman — ﮼ققنوس دل
Alamat saluran: @aheshabhayesardeman
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 594
Deskripsi dari saluran

❤﷽❤
رمان ققنوس دل🍃🍃
به قَلَمِ آ.ح پور
💫روزانه یک الی دو پارت به جز جمعه ها💫
✨✨✨تا انتها رایگان
@lili_aaad
https://t.me/joinchat/AAAAAFDi9OHBGT1KmIc8Ow

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-03-15 23:22:46 #پارت۳۹

***********
ساعت حدود ۳صبح بود و هوا سرد
و من تنها فرد تنها در کوچه
با دستانم خودم را د آغوش گرفتم چرا که خیلی سردم بود


در این لحظه تنها ذکرم لعنت به آراد بود
از نظرم او بی غیرت ترین فرد روی زمین بود
حتی اگر حسی بهم نداشت ولی به هر خال که زنش بودم


با احساس دستی روی شانه ام سرم را بلند کردم توی خودم گوشه ای جمع شده بودم و و سرم را روی زانوانم قرار داده بودم به حکیمه نگاه کردم:خانم لطفا بیاین تو
من بمیرم برات سردته حتما





بلندم کرد به سمت خانه بردتم تازه متوجه دمای بالای بدنم شده بودم ارام ارام از شدت سردی دندان‌هایم روی هم قفل شده بود با سرعت مرا به اتاقم برد و روی تخت خواباندم
به ساعت روی دیوار خیره شدم ۴٫۳۰
بود
2.4K viewsedited  20:22
Buka / Bagaimana
2023-03-15 12:21:46
ای کاش زمان بایستد ، من و تو باشیم
یک عالم انسان که در حال گذر هستند
تو در آغوش منی
عطر تنت یادآور شاخ گلی بهاری
نمی دانم
شاید هم بوی خاک خیس بعد باران
چشمانت همانند رنگین کمان
همانقدر درخشان
لمس تنت به مثال سراب
همانقدر واقعی همانقدر خیال
و اما
شاید تو با آن همه زیبایی
توهمی بیش نیستی
2.3K views09:21
Buka / Bagaimana
2023-03-15 12:21:42
مفهوم این عکس
عین حقیقت است
2.3K views09:21
Buka / Bagaimana
2023-03-15 12:18:59 #پارت۳۸

با تعجب باز هم زنگ را فشردم اما کسی در را باز نکرد
حدود دوساعت گذشته بود حتی شماره از آراد نیز نداشتم تا با او تماس بگیرم همینطور رفته رفته هوا تاریک تر می شد ولی من همچنان مقابل در بودم



یک حسی به من میگفت شاید کسی در خانه نباشید که بسیار بعید بود چرا که پست عمارت ساختمانی قرار داست که حکیمه با همسرش که باغبان این عمارت بود در آن زندگی می کنند و دائم در حال رفت و آمد هستند




از طرفی دیگر هم حس ششم میگفت که آراد از عمد باز نمی کند
شاید از اینکه بی هیچ اطلاعی بیرون رفتم عصبانیست
اگر اینطور باشد که هست باید چه کاری انجام دهم
باید به خانه خودمان برگردم؟ابدا!
باید به کارن زنگ بزنم ولی او که صبح به تماس من پاسخ نداد
بسیار احمقانست اما من حاضرم بیرون بمانم همین خورده غرورم را فدای انسان غد اطرافم نکنم



گوشه ای در کنار درب نشستم آنقدر خسته بودم که دیگر نتوانستم بیش از این سرپا بایستم به ساعت مچی ام نگاهی انداختم ساعت حول حوش۸ بود این یعنی من نزدیک به ۸ساعت بود بیرون بودم
حتی سگ هم در کوچه در نمی زد و من اکنون تنها بودم
2.2K views09:18
Buka / Bagaimana
2023-03-15 00:47:09
2.2K views21:47
Buka / Bagaimana
2023-03-15 00:47:07
دستامو
حلقه می کنم
گرد تنت
2.2K views21:47
Buka / Bagaimana
2023-03-14 23:26:19 #پارت۳۷

همانطور که فکر می کردم خم شده یکی از کتاب‌هایم را در دستم گرفتم
کتاب خوبی به نظر می رسید خریدم
به سمت برگشت مقصدی را تغییر دادم



کمی احساس خستگی می کردم در پاهایم خیلی راه رفته بودم کمی هم احساس آزادی می کردم شاید بتوانم از شرایط پیش آمده استفاده کرده و یک زن مستقل از خودم بسازم



آرزوی استقلال از بچگی در فکرم بود اما پدرم طوری بزرگم کرده بود که همیشه باید یه کسی پشتوانه ام بود به یکی تکیه می کردم

و حس می مردم این چیزیست که مرا وابسته و مفلوک به بار می آورد و آنچنان هم شد
وابسته شدم استقلال علاوه بر آرزو بزرگتریم ترسم بود




دیگر خسته تر شده بودم پس تصمیم گرفتم یک استپ بگیرم و
به سمت خانه بروم از ماشین پیاده شدم به سمت درب ورودی طلایی رنگ رفتم زنگ در را فشردم
یک بار دوبار سه بار ولی کسی در راباز نکرد
با فکر اینکه شاید کسی نشنیده باز هم فشردم اما……
2.2K viewsedited  20:26
Buka / Bagaimana
2023-03-13 16:09:36 شادمهر عقیلی
145 viewsedited  13:09
Buka / Bagaimana
2023-03-13 16:08:17
دوستت دارم
دوشت داشتن چه شیرین است
قدر تمام لذت های دنیا
برایم کافیست
دوست داشتنت
149 views13:08
Buka / Bagaimana
2023-03-13 16:07:40
143 views13:07
Buka / Bagaimana