Get Mystery Box with random crypto!

نقدی بر تآتر هفت خان اسفندیار : «باشکوهِ فِيك» اوایل انقلاب، | ادبي_جات

نقدی بر تآتر هفت خان اسفندیار : «باشکوهِ فِيك»

اوایل انقلاب، عده ای تندرو (بلانسبت تندروهای امروزی!) قصد تخریب آرامگاه فردوسی ولابد بعد از آن، از بین بردن شاهنامه و هرچه به شاهان منسوب است، داشتند که به خیر گذشت. بماند که آنها و کسانی از داخل حکومت که مانعشان شدند، چقدر با روح حماسه ی ملی ایرانیان، آشنا بودند یا نبودند!
اما «هفت خان اسفندیار» یک نمایش موزیکال باشکوه و باابهت است که داستان را از شاهنامه فردوسی گرفته و آنرا هرطور خواسته «امروزی-حکومتی» کرده و با خلق شخصیت جدیدی از اسفندیار به خورد مخاطب میدهد؛ مخاطبی که از صحنه های «باشکوه» اجرا و هنرمندی بازیگران و گروه موسیقی، مبهوت است و همچون مستی است که هرآنچه میشنود، میپذیرد. (شاید هم اکثر تماشاگران از اساس، با هفت خان اسفندیار و شخصیت اسفندیار در شاهنامه آشنایی ندارند و راحت تر میشود هر غلطی را به خوردشان داد)؛ القصه نمیدانم نویسنده ی محترم، یک بار این حدود ۸۵۰ بیت، هفت خان اسفندیار را از نسخه های معتبر شاهنامه (مثلا نسخه دکتر خالقی؛ جلد پنجم) خوانده یا نه! اما تبدیل اسفندیار به «عارفی» که «هفت خان» را بسان «هفت وادی عرفان در منطق الطیر عطار» میگذراند و به تکامل میرسد و سراسر «نور» و معناست، چیزی جز «تجاوز» به روح حماسه ی ایرانیان نیست. شاید آن تندروهای اول انقلاب نتوانستند فردوسی و شاهنامه را از بین ببرند ولی این برداشتهای «حکومتی-دینی» از شاهنامه که یا برای «خوش رقصی» است یا «گرفتن مجوز» یا تعهد به سرمایه گذار یا فرار از «ممیزی» یا هر کوفت فراهنری دیگر، هرچه باشد، برخلاف روح حماسه ی «داد و خرد» ملی ایران است. اسفندیاری که در پی قدرت و طمع تاج شاهیست و در همین داستان، بارها بیگناهان را «میکشد» و «دروغ» میگوید و «بدپیمانی» میکند و پنج تن از بانوان دربار ارجاسپ را با خود «میبرد» و ...( البته در اصل شاهنامه نه این نمایش پوچ!) نه عارف است نه مصلح اجتماعی-دینی نه هیچ چیز دیگر، بجز آنچه در شاهنامه آمده است!
در ده ها سال اخیر، خیلی ها تلاش کرده اند که فردوسی را به «سنایی و عطار و مولانا» تبدیل کنند یا پیوند بزنند که هرگز نخواهند توانست. ( و خودشان هم بهتر میدانند که این نشدنیست)
بگذریم؛ فقط یک سوال من از نویسنده ی «شاهنامه ندانِ» این تاتر این است که چطور «سیمرغِ هفت خان اسفندیار» را که یکی از موانع پیش راه اوست و اسفندیار او را «میکشد» تا به «خان بعدی» برود، با «سیمرغ منطق الطیر عطار» که مقصد تمام سالکان و عارفان است،پیوند زده؟ به قدری این اثر از شاهنامه فاصله دارد که ای کاش اسمی از فردوسی و شاهنامه درآن نبود تا شائبه ی «سفارشی بودن» اثر برای کمک به نابودی حماسه ی ملی ما، پیش نمی آمد. البته عِرض خود میبرند و زحمت ما میدارند که شاهنامه از این « باد و باران ها گزندی نمی یابد».
در پایان بگویم ای کاش سازندگان این تآتر «با شکوه ِ فِيك» همان نمایشهای بی محتوا و تخدیرکننده و روحوضی امثال حسن ریوندی را می ساختند که لااقل حمله ی دوستان تندرو به آرامگاه فردوسی را که به قصد نابودی هرچه نام شاه و شاهی و شاهنامه بود، در ذهن تداعی نمیکرد.

پانویس : فضای سالن انتظار قبل از ورود به سالن اصلی، پر بود از برادرانی! که مصرانه به موی زنان مینگریستند!! تا خدای ناکرده کسی خارج از مسیر بهشت حرکت نکند و جالب اینکه این رفتار فرهنگی آنان، با روح کار سازندگان این اثر در هماهنگی کامل بود !!

علیرضا عبدالمحمدی
شاهنامه پژوه و دکترای زبان و ادبیات فارسی