Get Mystery Box with random crypto!

دکتر هما میرزاوزیری/متن‌خوانی

Logo saluran telegram salampari — دکتر هما میرزاوزیری/متن‌خوانی د
Logo saluran telegram salampari — دکتر هما میرزاوزیری/متن‌خوانی
Alamat saluran: @salampari
Kategori: Tidak terkategori
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 340
Deskripsi dari saluran

دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی
مدرس مهارت‌های زندگی با رویکرد عرفانی
مدرس تکنیک‌های آرامش‌بخشی
در این کانال فایل صوتی و نوشتاری جلسات شرح و تفسیر متون ادبی/عرفانی و به‌ویژه مثنوی بارگذاری می‌شود
🌹🌹

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-05-29 07:54:28 از غبار ار پاک داری کله را

تو ز یک قطره ببینی دجله را

جزوها بر حال کل‌ها شاهد است

تا شفق غماز خورشید آمده است

آن قسم بر جسم احمد راند حق

آنچ فرموده‌ست کلا والشفق

مور بر دانه چرا لرزان بدی

گر از آن یک دانه خرمن‌دان بدی

بر سر حرف آ که صوفی بی‌دل است

در مکافات جفا مستعجل است

ای تو کرده ظلم‌ها چون خوش‌دلی

از تقاضای مکافی غافلی

یا فراموشت شده‌ست از کرده‌هات

که فرو آویخت غفلت پرده‌هات

گر نه خصمی‌هاستی اندر قفات

جرم گردون رشک بردی بر صفات

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۹۶ تا ۱۵۰۴
127 viewsedited  04:54
Buka / Bagaimana
2023-05-29 07:51:48 گفت صوفی در قصاص یک قفا

سر نشاید باد دادن از عمی

خرقهٔ تسلیم اندر گردنم

بر من آسان کرد سیلی خوردنم

دید صوفی خصم خود را سخت زار

گفت اگر مشتش زنم من خصم‌وار

او به یک مشتم بریزد چون رصاص

شاه فرماید مرا زجر و قصاص

خیمه ویران است و بشکسته وتد

او بهانه می‌جود تا در فتد

بهر این مرده دریغ آید دریغ

که قصاصم افتد اندر زیر تیغ

چون نمی‌تانست کف بر خصم زد

عزمش آن شد کش سوی قاضی برد

که ترازوی حق است و کیله‌اش

مخلص است از مکر دیو و حیله‌اش

هست او مقراض احقاد و جدال

قاطع جن دو خصم و قیل و قال

دیو در شیشه کند افسون او

فتنه‌ها ساکن کند قانون او

چون ترازو دید خصم پر طمع

سرکشی بگذارد و گردد تبع

ور ترازو نیست گر افزون دهی‌ش

از قسم راضی نگردد آگهی‌ش

هست قاضی رحمت و دفع ستیز

قطره‌ای از بحر عدل رستخیز

قطره گرچه خرد و کوته‌پا بود

لطف آب بحر ازو پیدا بود

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۸۳ تا ۱۴۹۶
98 viewsedited  04:51
Buka / Bagaimana
2023-05-29 07:51:48 سلام و ادب
دوستان به فایل صوتی شرح این ابیات در حال حاضر دسترسی ندارم. اگر این فایل بازیابی شد به صورت ریپلای به این ابیات در کانال قرار خواهم داد.
82 views04:51
Buka / Bagaimana
2023-05-29 07:33:18 جمله استادان پی اظهار کار

نیستی جویند و جای انکسار

لاجرم استاد استادان صمد

کارگاهش نیستی و لا بود

هر کجا این نیستی افزون‌تر است

کار حق و کارگاهش آن سر است

نیستی چون هست بالایین طبق

بر همه بردند درویشان سبق

خاصه درویشی که شد بی جسم و مال

کار فقر جسم دارد نه سؤال

سایل آن باشد که مال او گداخت

قانع آن باشد که جسم خویش باخت

پس ز درد اکنون شکایت بر مدار

کوست سوی نیست اسپی راهوار

این قدر گفتیم باقی فکر کن

فکر اگر جامد بود رو ذکر کن

ذکر آرد فکر را در اهتزاز

ذکر را خورشید این افسرده ساز

اصل خود جذبه است لیک ای خواجه‌تاش

کار کن موقوف آن جذبه مباش

زانک ترک کار چون نازی بود

ناز کی در خورد جانبازی بود

نه قبول اندیش نه رد ای غلام

امر را و نهی را می‌بین مدام

مرغ جذبه ناگهان پرد ز عش

چون بدیدی صبح شمع آنگه بکش

چشم‌ها چون شد گذاره نور اوست

مغزها می‌بیند او در عین پوست

بیند اندر ذره خورشید بقا

بیند اندر قطره کل بحر را

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۶۸ تا ۱۴۸۲
222 viewsedited  04:33
Buka / Bagaimana
2023-05-03 09:13:38 ما ندیدیم این که آن نقش است و کف

کف ز دریا جنبد و یابد علف

چونک بحر افکند کف‌ها را به بر

تو به گورستان رو آن کف‌ها نگر

پس بگو کو جنبش و جولانتان

بحر افکنده‌ست در بحرانتان

تا بگویندت به لب نی بل به حال

که ز دریا کن نه از ما این سؤال

نقش چون کف کی بجنبد بی ز موج

خاک بی بادی کجا آید بر اوج

چون غبار نقش دیدی باد بین

کف چو دیدی قلزم ایجاد بین

هین ببین کز تو نظر آید به کار

باقی‌ات شحمی و لحمی پود و تار

شحم تو در شمع‌ها نفزود تاب

لحم تو مخمور را نامد کباب

در گداز این جمله تن را در بصر

در نظر رو در نظر رو در نظر

یک نظر دو گز همی‌بیند ز راه

یک نظر دو کون دید و روی شاه

در میان این دو فرقی بی‌شمار

سرمه جو والله اعلم بالسرار

چون شنیدی شرح بحر نیستی

کوش دایم تا برین بحر ایستی

چونکه اصل کارگاه آن نیستی‌ است

که خلا و بی‌نشان است و تهی است


دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۵۵ تا ۱۴۶۷
185 views06:13
Buka / Bagaimana
2023-03-17 06:51:19 از وجودی ترس کاکنون در ویی

آن خیالت لاشی و تو لا شیی

لاشیی بر لاشیی عاشق شده‌ست

هیچ نی مر هیچ نی را ره زده‌ست

چون برون شد این خیالات از میان

گشت نامعقول تو بر تو عیان

بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الموت

راست گفته‌ست آن سپهدار بشر

که هر آنکه کرد از دنیا گذر

نیستش درد و دریغ و غبن موت

بلک هستش صد دریغ از بهر فوت

که چرا قبله نکردم مرگ را

مخزن هر دولت و هر برگ را

قبله کردم من همه عمر از حول

آن خیالاتی که گم شد در اجل

حسرت آن مردگان از مرگ نیست

زانست کاندر نقش‌ها کردیم ایست

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۴۷ تا ۱۴۵۴
235 viewsedited  03:51
Buka / Bagaimana
2023-03-04 13:01:23 حاصل آنک از هر ذکر ناید نری

هین ز جاهل ترس اگر دانش‌وری

دوستی جاهل شیرین‌سخن

کم شنو کان هست چون سم کهن

جان مادر چشم روشن گویدت

جز غم و حسرت از آن نفزویدت

مر پدر را گوید آن مادر جهار

که ز مکتب بچه‌ام شد بس نزار

از زن دیگر گرش آوردیی

بر وی این جور و جفا کم کردیی

از جز تو گر بدی این بچه‌ام

این فشار آن زن بگفتی نیز هم

هین بجه زین مادر و تیبای او

سیلی بابا به از حلوای او

هست مادر نفس و بابا عقل راد

اولش تنگی و آخر صد گشاد

ای دهندهٔ عقل‌ها فریاد رس

تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس

هم طلب از توست و هم آن نیکوی

ما که‌ایم؟ اول توی آخر توی

هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش

ما همه لاشیم با چندین تراش

زین حواله رغبت افزا در سجود

کاهلی جبر مفرست و خمود

جبر باشد پر و بال کاملان

جبر هم زندان و بند کاهلان

هم‌چو آب نیل دان این جبر را

آب مؤمن را و خون مر گبر را

بال بازان را سوی سلطان برد

بال زاغان را به گورستان برد

باز گرد اکنون تو در شرح عدم

که چو پازهر است و پنداریش سم

هم‌چو هندوبچه هین ای خواجه‌تاش

رو ز محمود عدم ترسان مباش


دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۳۰ تا ۱۴۴۶
226 views10:01
Buka / Bagaimana
2023-03-04 12:56:03 بره پیش گرگ امانت می‌نهی

گرگ و یوسف را مفرما همرهی

گرگ اگر با تو نماید روبهی

هین مکن باور که ناید زو بهی

جاهل ار با تو نماید هم‌دلی

عاقبت زخمت زند از جاهلی

او دو آلت دارد و خنثی بود

فعل هر دو بی‌گمان پیدا شود

او ذکر را از زنان پنهان کند

تا که خود را خواهر ایشان کند

شله از مردان به کف پنهان کند

تا که خود را جنس آن مردان کند

گفت یزدان زان . مکتوم او

شله‌ای سازیم بر خرطوم او

تا که بینایان ما زان ذو دلال

در نیایند از فن او در جوال

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۲۲ تا ۱۴۲۹
149 views09:56
Buka / Bagaimana
2023-03-04 12:47:22 هرکه مستوحش بود پر غصه جان

کرده باشد با دغایی اقتران

صبر اگر کردی و الف با وفا

از فراق او نخوردی این قفا

خوی با حق ساختی چون انگبین

با لبن که لا احب الافلین

لاجرم تنها نماندی هم‌چنان

کآتشی مانده به راه از کاروان

چون ز بی‌صبری قرین غیر شد

در فراقش پر غم و بی‌خیر شد

صحبتت چون هست زر ده‌دهی

پیش خاین چون امانت می‌نهی؟

خوی با او کن کامانت‌های تو

آمن آید از افول و از عتو

خوی با او کن که خو را آفرید

خوی‌های انبیا را پرورید

بره‌ای بدهی رمه بازت دهد

پرورندهٔ هر صفت خود رب بود


دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۱۳ تا ۱۴۲۱
156 viewsedited  09:47
Buka / Bagaimana
2023-02-11 13:44:41 تن چو شد بیمار داروجوت کرد

ور قوی شد مر تو را طاغوت کرد

چون زره دان این تن پر حیف را

نی شتا را شاید و نه صیف را

یار بد نیکوست بهر صبر را

که گشاید صبر کردن صدر را

صبر مه با شب منور داردش

صبر گل با خار اذفر داردش

صبر شیر اندر میان فرث و خون

کرده او را ناعش ابن اللبون

صبر جملهٔ انبیا با منکران

کردشان خاص حق و صاحب‌قران

هر که را بینی یکی جامه درست

دانک او آن را به صبر و کسب جست

هر که را دیدی برهنه و بی‌نوا

هست بر بی‌صبری او آن گوا

دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۰۵ تا ۱۴۱۲
214 views10:44
Buka / Bagaimana