2023-03-04 13:01:23
حاصل آنک از هر ذکر ناید نری
هین ز جاهل ترس اگر دانشوری
دوستی جاهل شیرینسخن
کم شنو کان هست چون سم کهن
جان مادر چشم روشن گویدت
جز غم و حسرت از آن نفزویدت
مر پدر را گوید آن مادر جهار
که ز مکتب بچهام شد بس نزار
از زن دیگر گرش آوردیی
بر وی این جور و جفا کم کردیی
از جز تو گر بدی این بچهام
این فشار آن زن بگفتی نیز هم
هین بجه زین مادر و تیبای او
سیلی بابا به از حلوای او
هست مادر نفس و بابا عقل راد
اولش تنگی و آخر صد گشاد
ای دهندهٔ عقلها فریاد رس
تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از توست و هم آن نیکوی
ما کهایم؟ اول توی آخر توی
هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش
ما همه لاشیم با چندین تراش
زین حواله رغبت افزا در سجود
کاهلی جبر مفرست و خمود
جبر باشد پر و بال کاملان
جبر هم زندان و بند کاهلان
همچو آب نیل دان این جبر را
آب مؤمن را و خون مر گبر را
بال بازان را سوی سلطان برد
بال زاغان را به گورستان برد
باز گرد اکنون تو در شرح عدم
که چو پازهر است و پنداریش سم
همچو هندوبچه هین ای خواجهتاش
رو ز محمود عدم ترسان مباش
دفتر ششم مثنوی بیت ۱۴۳۰ تا ۱۴۴۶
226 views10:01